نقش الگوهای تربیتی رشد کودکان :

تردیدی نیست که والدین براساس ویژگیهایی که مایلند فرزندشان دارا باشند. روشها والگوهایی را به منظور  تربیت آنان اتخاذ می کنند. به همین علت، آنها می خواهند بدانند که چگونه باید باشند وکدام یک از ارزشهای  اخلاقی، اجتماعی ومعیارهای رفتاری را باید داشته باشند تا فرزندشان ازآنها بهره مند شوند.

محققان در این زمینه مطالعات مختلفی انجام داده ودرابعاد مختلف، روشهای تربیتی والدین را بررسی و طبقه بندی کرده اند که به بیان نمونه ای ازبررسیهای آنها می پردازیم.

بامریند خانواده را به سه نوع کلی دسته بندی کرده است :

1- والدین سهل گیر 2- والدین سختگیر 3- والدین مقتدر

خانواده سهل گیر:

ازویژگیهای خانواده سهل گیربی توجهی به آموزش رفتارهای اجتماعی است . دراینگونه خانواده ها به طورکلی قوانین بسیارمحدودی وجود دارد وافراد نسبت به اجرای قوانین وآداب ورسوم اجتماعی چندان تقیدی ندارند وهرکس هرکاری بخواهد می تواند انجام دهد ودخالت درکارهای یکدیگرمعنا ندارد، چرا که در خانواده سهل گیربه تعداد افراد خانواده نظروجود دارد حـتـی درموارد جـزئی روزمـره‌ای چـون غـذا  خـوردن.

گرچه کودکان خانواده‌های سهل گیردارای استقلال فکری وعملی هستند به سبب هرج ومرج، نوعی                       تزلزل روحی در اینگونه خانواده ها به چشم می خورد، زیرا هرکس به منافع خود توجه دارد نه به منافع عمومی خانواده و همین تزلزل باعث بی‌بندوباری کودکان شده باعث می شود آنان نسبت به زندگی احساس مسئوولیت نکنند. درنتیجه این کودکان قادربه زندگی اجتماعی نیستند ودرجامعه بزرگترهمیشه با مشکلات اخلاقی و اجتماعی مواجه می شوند.

یکی از اساسی‌ترین مبانی رفتارانسانی ازنظردین مقدس اسلام برقراری اعتدال دربرنامه های زندگی است.  اصل مزبوردرتمامی زمینه ها وازجمله درزمینه برنامه های تربیتی نیزمی تواند مناسب باشد. براین اساس افراط وتفریط درمحبت، توجه سختگیری و نظیرآن رفتاری نامطلوب به حساب می آید.امام باقر(ع) فرموده اند: «بدترین پدران کسانی هستند که درنیکی کردن به فرزند زیاده روی می کنند». نیکی بسیارکردن درهرمورد بدون درنظرگرفتن روش تربیتی صحیح کودک را به قانون شکنی وبی قیدی تشویق می کند ودرواقع  این  تربیت هرگزسازنده نخواهد بود. پرهیزازاین نوع تربیت غلط درکلام امام حسن عسکری (ع) نیزگوشزد شده است : «جرأت وجسارت فرزند درکودکی نسبت  به پدر، نارضایتی پدررادربزرگسالی به دنبال خواهد داشت».

بنابراین سهل انگاری که شامل بی بندوباری ، بی توجهی، محبت بی جا، لوس کردن، و… است . نوعی انحراف تربیتی است ودرآینده کودک آثارروانی منفی (ناسازگاری اجتماع، بی قیدی و…) خواهد  داشت. به همین دلیل اولیای دین، والدین را ازاین روش ناپسند بازداشته اند.

خانواده سختگیر ومستبد:

در خانواده های مستبد برقدرت والدین بیش ازاندازه تأکید می شود. والدین برای اجرای دستورات خود اطاعت بی چون وچرا می خواهند ولزومی برای ارائه دلیل نمی بینند. فرد مستبد که غالباً پدراست ، تصمیم گیرنده و تعیین کننده وظایف دیگراعضای خانواده است وآنچه را مطابق میل ودلخواه اوست به انجام می‌رساند. پدرمستبد حتی برای کارهای مربوط به کودکان امیال آنها را درنظرنمی گیرد وبنابراین کودکان از حقوق خاص خود  بهره مند نمی شوند. قواعدی را که این والدین بر کودکان خود تحمیل می‌کنند، بستگی به سن کودک  دارد به عنوان  مثال : سختگیری درمورد سروصدا، پاکیزگی، بازی با اسباب بازی ها ، اطاعت، نحوه لباس پوشیدن و… مربوط به سالهای پیش از مدرسه می شود وتوقع رفتارهای عاقلانه ، عملکرد خوب درمدرسه ، درست غذا خوردن و… ازمسائلی است که والدین مستبد دردوران دبستان ازفرزندانشان می خواهند.

والدین مستبد ، رفتارهای آینده بچه های خود را دنبال می کنند ونسبت به رقابت اجتماعی وشکست فعالیتهای  اولیه وتعامل اجتماعی غیرموثرفرزندان خود اضطراب دارند.

فرزندان اینگونه خانواده ها کمتربه خود متکی بوده ، خلاقیت کمی دارند وازاینکه بخواهند درچنین محیطی ادعای حق کنند هراس دارند. اینان فاقدحس کنجکاوی هستند ودرمسائل اخلاقی ، عاطفی ، ذهنی انعطاف پذیرند و  معمولاً والدین خود را بی توجه می دانند.

هافمن ازتحقیق چنین نتیجه می گیرد: کودکانی که درخانواده سختگیربزرگ می شوند معمولاً مطیع و فرمانبر دارند ولی دراکثرموارد رفتارآنها توأم با پرخاشگری است .

این کودکان احساس ناامنی می کنند و ازخود استقلال کافی ندارند، آنها دربین همبازیهای خود محبوبیت زیادی را به دست نمی آورند. برای حقوق دیگران احترام قائل نمی شوند و دربرابر انتقا د بزرگتران  بی تفاوتند  و از ثبات  عاطفی کمی  برخوردارهستند و سرانجام  اینکه گرایش بیشتری به انحرافات اخلاقی ازخود نشان می دهند.تربیت والدین مستبد وسختگیردرپسران نتایج منفی درازمدت بیشتری برجای می گذارد تا دردختران. فرزندان پسر والدین مستبد وخودکامه ازنظرتوانایی شناختی و اجتماعی در رده پایینی قرار دارند عملکرد تحصیلی و فکری آنها ضعیف است و در روابط آنان با همسالانشان حس ابتکار، رهبری واتکای به نفس دیده نمی شود (مکوبی ومارتین ، 1983) این نوع کودکان معمولاً درکارهای گروهی شرکت نمی کنند وافرادی ضعیف النفس بوده ازقبول مسئوولیت  خود داری می کنند وبه طورکلی نسبت به بزرگسالان بدبین هستند. اینان درسنین نوجوانی بیشتراوقات خود را با همسالان به ولگردی وپرسه زدن درخیابانها می گذرانند.

پیشوایان اسلام نیزالگوی تربیتی همراه با سختگیری واعمال قدرت را   نادرست تلقی کرده اند. از فرازی ازکلمات حضرت علی علیه السلام درنهج البلاغه استفاده می شود: فرزند انسان به حکم اینکه انسان است و دارای شعور و اندیشه است باید از طریق پند واندرز وادب شایسته تربیت شود، نه ازطریق زورگویی و  تنبیه بدنی . درجایی دیگرحضرت می فرمایند: آداب ورسوم خود را برفرزندانتان به زور تحمیل نکنید چرا که آنها برا ی زمانی غیرزمان شما خلق شده اند.(نهج البلاغه ، نامه 31)

خانواده مقتدر:

منظورازخانواده مقتدرخانواده ای است که کودک را به شیوه ای که درنظراواطمینان بخش وقاطع است آزاد می گذارد. درچنین خانواده ای فرزند به استقلال وآزادی فکری تشویق میشود ، درحالی که نوعی محدودیت وکنترل ازطرف والدین براو اعمال می شود . دراین خانواده اظهارنظروارتباط کلامی وسیعی در تبادل کودک ووالدین وجود دارد وگرمی ، صمیمیت ومحبت نسبت به کودک درآن درسطح بالایی است ازویژگی های این خانواده ، انضباط توأم با رفتارخود مختارانه است. والدین هرگاه کودک را ازچیزی منع کنند ویا ازوی انتظاری خاص داشته باشند، برای او مسأله را خوب تبیین کرده دلیل آن را ارائه می دهند. درچنین خانواده ای تقسیم کاروجود دارد به طوری که هریک ازاعضاء مسئوولیتی را به عهده می گیرد ودرتصمیم گیری ها و تقسیم درآمدها، رفت وآمدها، روش زندگی ودیگرمسائل براساس مشورت و پیروی ازمبنای عقلی و  مصلحت اندیشی   رفتارمی کند. خلاصه ای ازاساس کاراین خانواده چنین است :

1- همه افراد خانواده قابل احترامند.

2- اعضای خانواده صلاحیت اظهارنظردرباره مسائل ومشکلات مربوط به خود را دارند.

3-  همه افراد خانواده درتصمیماتی که درباره آنها اتخاذمی شود ویا کاری که به آنها مربوط استحق دخالت دارند ودرتصمیم گیری عاقلانه انجام وظیفه می کنند.

4- نوعی روش عقلایی درکلیه شئون زندگی این خانواده دیده می شود.

5- اساس این نوع زندگی برهمکاری وهمیاری است .

این الگونزدیکترین الگووروش تربیتی به دستورات تربیتی اسلام است حضرت علی (ع) می فرمایند: فرزندانتان را گرامی بدارید وبرخورد خود را با آنان نیکوکنید… این گواهی برلزوم شخصیت دادن به فرزندان است،یعنی درعین حال که امام (ع) فرموده است به فرزندان خویش احترام بگذارید، برالگودهی شایسته به آنان وطرز رفتارصحیح با آنها نیزتأکید می ورزد. بنابرمضمون روایتی ازامام صادق (ع) به نقل ازرسول اکرم اسلام (ص) بسیارشایسته است والدین هرچه را فرزندشان به اندازه توانایی خویش انجام می دهند، بپذیرند وآنچه را  انجام دادنش بر وی سنگین وغیرقابل تحمل است ازاو نخواهند واورا به گناه وگردنکشی وادارنکنند وبا این شیوه صحیح تربیتی کودکان خود را برتربیت نیکووانجام دادن کارهای ارزشمند ونیک ، یاری رساند تا مورد  لطف ورحمت حق تعالی قرارگیرند.

احترام به کودک ، روحیه استقلال واعتماد به نفس را دراو تقویت وبه رشد سالم شخصیت اوکمک می کند  این امر،محبوبیت کودک را درمیان همسالان خود به دنبال دارد وبه تدریج استعداد او را درپذیرش و ایفای نقش رهبری ومدیریت شکوفا خواهد ساخت. چنین الگویی عملاً درزندگی پیشوایان اسلام وجود داشته است. آن بزرگواران خود نیزآن برنامه ها را درتربیت فرزندان خویش به کارمی بستند وآنان را با عالیترین شیوه پرورش  می دادند، چنانکه علی ابن ابی طالب علیه السلام ازکودکی دردامن پر مهر پیامبراکرم (ص) تربیت شده وتمام صفات عالیه وارزشهای اخلاقی را ازآن حضرت آموخته اند.حضرت علی (ع گذشته ازاینکه ازنظر جسم وجان کودکی معمولی نبوده اند ودرساختاروجودی ایشان، استعدادها وشایستگی های خاص وجود داشته است، مراقبتهای رسول خدا درآشکارساختن تواناییها وقابلیتهای درونی آن حضرت نقش به سزایی داشته است.

روزی که پیامبراکرم (ص) به نبوت مبعوث شدند علی (ع) نوجوانی ده ساله بودند ولی شخصیت یک انسان کامل را داشتند. ازاین روپیامبرخدا اسلام را برایشان عرضه کردند وآن حضرت را به پذیرش این آیین آسمانی  دعوت فرمودند وبا این عمل ، شایستگی وعظمت شخصیت حضرت علی (ع) را تأیید کردند. علی (ع) درپاسخ به دعوت پیامبراکرم(ص) با درایت کامل وواقع بینی به آن توجه کردند و در کمال آزادگی و استقلال به ایشان ایمان آوردند.

امام حسن وامام حسین علیهما السلام، نیزازمزایای بهترین شیوه تربییت بهره مند بودند. درکودکی تحت نظارت  جدّ گرامی وپدرومادرارجمند خود تمام کمالات را فرا گرفتند.

شخصیت آنان درنظردیگران آنچنان ارزشمند  بود که حتی مأمون عباسی درحضورجال بزرگ کشور                            خود گفت : رسول خدا با حسن وحسین بیعت کرد با آنکه سن آن دوکمترازشش سال نبود وبا هیچ کودکی جزآن  دو بیعت نکرد. پس ازشهادت حضرت امام رضا(ع) ، مـأمون خـلیفه وقت به بغداد آمد. روزی به عـزم شکـارحرکت کرد ودربین راه چند کودک ونوجوان را دید که مشغول بازی بودند. هنگامی که مأمون به نزدیکی آنان رسید به جزیک نفرهمه فرارکردند. قیافه جذاب این کودک نظر مأمون را به خود جلب کرد. توقف کرد وپرسید  چه چیزی سبب شد که چون دیگرکودکان نگریزی؟ وی فوراً پاسخ فرمود: ای مأمون راه تنگ نبود تا با رفتن خود  آن را  برای تووهمراهان تو وسعت داده باشم مرتکب گناهی هم نشده ام که ترس مجازات آن را داشته باشم ، نسبت به تو نیزحسن ظن دارم گمانم این است که بی گناهان را آسیب نمی رسانی ، بنابراین درجای خود ماندم و فرار  نکردم.

مأمون که ازکلمات محکم ومنطقی کودک وقیافه جذاب او به شکفت آمده بود، پرسید اسم توچیست؟

کودک جواب داد : محمد، پرسید پسرکیستی ؟ فرمود من محمد فرزند علی بن موسی الرضا هستم، مأمون نسبت به ایشان وپدربزرگوارشان احترام کرد وراه خود را پیش گرفت ورفت.

سیمونددر تحقیقات خود درباره خانواده مقتدر به این نتیجه رسید که نمرات درسی کودکان این خانواده‌ها و حتی بهره هوشی آنها نسبت به بقیه الگوها پیشرفت بهتری دارند، ازحس کنجکاوی بیشتری برخوردارند، خلاق هستند ودربین همسالان خود به حدی محبوبیت دارد که می توانند رهبری گروه را به عهده بگیرند. درفرزندان این خانواده ها اعتماد به نفس ولیاقت برای مسئوولیتهای اجتماعی دیده می‌شود. چنین فرزندانی درهرزمان وموقعیتی مشکلات خود را با والدین مطرح ونوعی امنیت خاطر در خود احساس می کنند این کودکان درمدرسه می توانند با دیگران خوب معاشرت کنند وتعصب دربین آنان کمتردیده می شود. (بی ریا ، رهنما، آقاتهرانی ،1375: 877-870)

 Diand  Bumrind

 Hafman

 Simand