خصوصیات باورهای منطقی

این باورها با واقعیت هماهنگی دارند.      و بوسیله شواهد عینی تأیید می­شوند. باورهای منطقی به دو صورت شرطی یا نسبی هستند. بنابراین یک حکم قطعی یا مطلق نمی -باشند.افکار منطقی با عبارتی همچون (بهتر است که ـ مناسب است که ـ خوب است که ـ صحیح تر است که) بکار می­روند .

همچنین درمانگران عقلانی ـ عاطفی خصوصیات ذیل را برای باورهای غیرمنطقی در نظر می­گیرند :افکار و باورهای غیرمنطقی با واقعیات موجود هماهنگ وهم جهت نیستند.با ورهای غیر منطقی توسط شواهد عینی تایید نمی شوند و فرد در صدد آزمایش آنها نیست. باورهای غیرمنطقی به شکل اطلاعات و یا به شکل تصمیم وتصمیم گیری نادرست است. باورهای غیرمنطقی با اجبار والزام و وظیفه همراه بوده و خشک و انعطا ف­ناپذیر هستند . باورهای غیرمنطقی باعث حالتهای آشفته و ناراحت کننده در فرد می­شوند ودر نهایت منجر به اضطراب، افسردگی و احساس گناه می­شود. باورهای غیرمنطقی می توانند به چهار صورت باشند:

الف: چقدر وحشتناک است که … چقدر خطرناک است که…

ب:  غیر قابل تحمل است که …غیر قابل تصور است که … نمی توانم بفهمم که …

ج: زشت است که … ننگ آوراست که … مایه آبروریزی است که …

ت:دنیا باید مطابق میل من باشد ( فلاین، 1977؛ به نقل از عباس پور، 1393).

2-10-4- طبقه بندی باورهای غیر منطقی

براساس شناخت­درمانی خطاهای شناختی و افکار غیرمنطقی منجر به افکار منفی و ناسالم از نوع افسردگی و اضطراب می شوند و هر احساس منفی ، ناشی از اندیشه منفی به خصوصی است (برنز، 1990، ترجمه قراچه­داغی، 1391).خطاهای شناختی سرچشمه نگاه افراد به پدیده­ها، رویدادها و روابط هستند. تفکر همه یا هیچ، فیلتر ذهنی، بی توجهی به امور مثبت، نتیجه گیری شتابزده، درشت نمایی، استدلال احساسی، نظام بایدها، برچسب زنی، شخصی سازی و سرزنش کردن از جمله مهم ترین خطاهای شناختی هستند که احساسات منفی را به دنبال دارند و باعث یاس و ناامیدی در فرد می­شوند. این فرایندهای بدکارکرد شناختی باعث می­شود که فرد نظر بدبینانه­ای نسبت به دیگران و خود داشته باشد و این بدبینی به نوبه خود بر روابط اجتماعی و گوشه گیری فرد تاثیر دارد. آموزش مقابله با باورهای غیرمنطقی باعث شناخت خطاهای شناختی می­شود و آگاهی و کنترل بر این باورها باعث تغییر نگرش فرد و خوشبینی نسبت به امور و پدیده ها می­شود.

آلبرت الیس باورهای غیر منطقی را به این صورت طبقه بندی می کند:

1- باور غیر منطقی تایید دیگران: این باور که نیاز به حمایت و تأیید افرادی داریم که آنها را می­شناسیم و یا به آنها علاقه داریم. این باور می­تواند به دلایل متعدد مشکلاتی برای انـسان ایجاد کند. برای مـثال تقاضای مورد تایید دیگران بودن سبب می شود که انسان خودش رابه خاطر این که آیا می تواند این تأیید را بدســت آورد یا نه ناراحـت و نگران نماید. اگر این تأیید را قطعا بدست آورد آنگاه نگران خواهد بود کـه مبادا دوباره آن را از دست بدهد. نگرانی کامل داشتن در مورد تأیید دیگران بر روی تصمیم و عملــکرد فرد در مورد زندگی­اش تأثــیر می­گذارد. اینــکه خواستار یا تقاضامند تأیید و تقویت تقریبا هر کسی باشـیم هدفی غیر قابل دسترسی است، چرا که هر کاری که فرد انجام می­دهد ممکن است بعضی آن را تأیید کنند و بعضی دیگر تایید نکنند و گروهی نسبت به آن بی تفاوت باشـند. بنابراین انسان اگر به زندگـی خود ادامه دهد و زندگی خود را طـبق مــیل و آرزوهای خویــش اداره کند، مردم وی را تایید می­کنند و او را دوست دارند، اگر چه آنـان ممـکن اسـت همـان مردمی نباشـند که وی خواســـتارتایید آنهاسـت  (عباس پور،1393).

2- باورغیرمنطقی درمورد مشکلات آینده: این باورکه درآینده اتفاق خطرناکی رخ می­دهد و باید بشدت در مورد آن نگران باشیم. خیلی از مردم معتقدند که باید خود را نگران مشکلات احتمالی کنند. آنها معتقدند که اگر در مورد مسائل و مشکلات نگران نباشند به نظر دیگران مزخرف به حساب می­آیند.

3- باور غیرمنطقی توقع از خود: این باور که ما موفق هستیم  و در هر کاری صلاحیت لازم را داریم و داوری ما در مورد شایسـتگی­مان بر اساس موفقیت­مان در کارهایمـان است. این باور در مواردی مخصوصا مواقعی که فرد در زندگی با شکست روبرو می­شود بسیار آسیب پذیر است، چرا که فرد تصور می­کند که نالایق اسـت و لیـــاقت زندگی­کردن را ندارد. همچنـین انگیزه بسیار زیاد و مداوم برای موفقــیت از لحاظ جسمی استرس­هائی ایجاد میکـند که موجب بیماری هائی نظیر زخمـــهای معده، سردردها و فـشار خـون بالا می­شــود.

4- باور غیرمنطقی سرزنش کردن: این باور که همه مردم (از جمله خود ما) به خاطر اعمال اشتباهی که انجام می­دهند، مستحق سرزنش و مجازات شدن هستند. این باور باعث می­شود که فرد با انجام دادن عمـل اشــتباه دچار خشـم واحساس گناه و عذاب شـود. همچـنین در صورتـی که از دیگران اشتباهی سرزند به علت معتقد بودن به این باور، در روابـط فـرد بــا دیگران مشکل پیش می­آید و می­تواند در به وجود آوردن حس انتقام جویی تاثیر داشـته باشــد.

5- باور غیرمنطقی واکنش به ناامیدی: این باور که بسیار بد و وحشتناک و فاجعه­آمیز است، وقتی ایجاد می­شود که کارها همان طور کـه باید باشند، نیستند. این باور باعث می­شود کــه فرد هنگامی که کارها همان طور که او می­خواهد، صورت نمی­گیرند و او آشفته و ناراحت می­شود. مثلا اگر در هنگام تعطـیلات باران ببارد، موجـب نگرانـی وی می­شود و وی پیش بیـنی آب و هوا را الکـی ومزخرف می­دانـد.

6- باور غیرمنطقی کنترل هیجانات: این باور که ما بر ناراحتیها وهیجانات خود هیچ کنترلی نداریم. چراکه این ناراحتی ها از جانب دیگران بوجود می­آیند واگر دیگران تغـییرکنند، تمام امور اصلاح می­شـوند. هنگامی که فرد در ارتباط با دیگران برداشت منفی می­کند و ناراحت می شود دچار هیجان و تظاهرات جسمانی مثل قرمز شدن، ضربان شدید قلب، فشار خون وغیره می­شود، در حالی که فرد علت این عامل را دیگران می­داند. درحالی که در واقع مشکل از ناحیه شناخـتی و تـفکر فرد می باشد.

7- باور غیرمنطقی فرار از مشکلات: این باور که اجتناب کردن از مشکلات و شانه خالی کردن از مسؤلیت خیلی آسانتر از روبرو شدن با مشکلات است. این باور می­تواند آزاردهـنده باشد، زیرا طفره رفـتن از کارهای ناخوشـایندی که فرد با آن سر و کار دارد باعث می­شود که این کارها اثـر پایدارتری در ضمیر ناخودآگاه فرد بوجود آورد و هنگامی که فـرد سرانجـام با آن روبرو شد مشکل تر می­شود  (عباس پور،1393).

8- باور غیرمنطقی اتکاء به دیگران: این باور که ما باید فردی قوی تر از خودمان داشته باشیم تا به او تکیه کنیم. این باور باعث می­شود که فرد همیشه به دیگران نیازمند و محتاج باشد و از خود خلاقیت و ابتکاری نداشته باشد و در غیر این صورت اگر فرد تنها بماند، عاجز و درمانده شود و دچـار اضطراب شود.

9- باورغیرمنطقی درمانده شدن از تغییرخود: این باورکه چون ما زاییده گذشته خود هستیم، کمتر می­توان به اثرات آن فائق شد. این باور باعث ناامیدی وعدم تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف می­شود و ایـن که فرد یک بهانه و عذر در مقابل مشکلات پیش آمده دارد، چراکه وی هیچ دستی در آن نداشته است .

10- باور غیر منطقی کمال طلبی: این باور که هر مشکل یک راه حل دارد و اگر به آن راه حـل نرسیم، ناراحـت و ناراضی شویم. اعتقاد به کــمال در واقع خلاف واقعیـــت است، چرا که ما در دنیائی پر از شانس زندگی می کنیم و چیزی به نام حقیقت محض وجود ندارد. (برنز،1990، ترجمه قراچه داغی، 1391).