نظریه های استرس

1) استرس به عنوان پاسخی درونی

هانس سلیه را می‌توان نخستین کسی دانست که در 1965 استرس را به عنوان پدیده تازه ای در نوع خود به طور کامل شرح داد .وی معتقد بود که ، خواستهایی که بدن با آنها روبرو می شود ، خواه درونی ، خواه بیرونی ،‌هرچه باشند، پاسخ فردی که در معرض استرس قرار می گیرد از الگوی عام و یکسانی پیروی می کند ، و این الگوی معین را سندرم سازگاری عمومی نامید.

این الگو دارای سه مرحله است:

مرحله هشدار ـ در این مرحله ،‌بدن پاسخ اولیه ای در برابر عامل استرس از خود نشان می دهد .تغییراتی در بدن خود رخ می دهد تا آن را برای پاسخی فوری آماده کنند : ضربان قلب تند می شود ، فشار خون بالا می رود ، قند آزاد می شود تا انرژی لازم را برای عمل فراهم کند.مثلا وقتی از خیابان می گذرید و ناگهان متوجه می شوید ماشینی به سوی شما می آید ،‌در این لحظه ، شما پا به دویدن می گذارید .

مرحله مقاومت ـ‌ در صورتی که عامل استرس زا به قوت خود باقی بماند ، این مرحله از راه می رسد .در این مرحله ، پاسخهای اولیه ای که در مرحله هشدار ظاهر شده بودند جای خود را به پاسخهایی می دهند تا سازگاری طولانی تری را به وجود آورند .مثلا ، فردی که در یک محل پر سرو صدا کار می کند ، پس از چند وقت ، از سرو صدای آنجا ناراحت نمی شود .با این حال باز هم می بینیم ، که چنین فردی گاه به گاه دچار سردرد می شود .یعنی این صداها هنوز استرس زا احساس می شوند .

مرحله از پا در آمدن ـ  در این مرحله ، انرژی لازم برای ادامه سازگاری ته می کشد و فرد از توان می افتد .بنا بر این ،‌وجه مشخص مرحله سوم عبارت است از : از دست دادن مقاومت در برابر عامل استرس ، فرسودگی و از پا در آمدن که حتی ممکن است که منجر به مرگ شود .مثلا در استرس طولانی در زمان جنگ ، وقتی سربازی یکباره از پا در می آید ، نه تنها به سبب زخمی است که خورده است بلکه بر اثر

) عوامل محیطی استرس

در مهندسی ، استرس را حاصل جمع نیروهایی می دانند که چنانچه بر قطعه‌ای یا دستگاهی وارد شود ،‌می تواند آن را در هم شکند .بنا بر این وقتی فشار متراکم از میزان مقاومت شی در گذرد ، آن شی متلاشی می شود .در 1930 آدولف می یر این مفهوم را تعمیم داد و درباره استرس وارد بر افراد انسان نیز صادق دانست.

بعد هولمز و راهه در 1967 این مفهوم را باز هم تعمیم بیشتری دادند .این دو، رویدادهای استرس زای زندگی را رویدادهای برجسته و بی‌سابقه‌ای می دانند که فرد با آنها روبرو می شود و این ها موجب دگرگونی های مهمی در زندگی او می شوند. رویدادهایی همچون ازدواج ، طلاق یا مرگ یکی از افراد خانواده.

این دو ، بیشتر توجه خود را روی رابطه این رویدادها با بیماری ها متمرکز کرده بودند و به هر یک از رویدادهای استرس زای زندگی نمره ای را در نظر گرفته بودند. مثلا آنها با این نتیجه رسیدند که چنانچه جمع نمره های مربوط به رویدادهای زندگی بین 200 تا 300 باشد ، 50 درصد افرادی که جمع نمره های آنها در فاصله یکسال به این حدود می رسد بیمار می شوند. (آرراس، 1377، صص 25-24)

3) استرس به عنوان کنش متقابل

این الگو که توسط ریچارد لازاروس مطرح شده است چنین بیان می دارد که استرس زمانی رخ می دهد که تعادل بین خواستها و منابع (‌تامین کننده ) به هم می خورد ، و تاکید می کند که این تعادل یا بی تعادلی ماهیتی پیش رونده دارد.به علاوه ،‌ این مدل بیانگر تاثیر متقابل فرد بر محیط و محیط بر فرد است.از این رو ،‌هر برخورد معینی که میان شخص و محیط رخ می دهد در بر دارنده آثاری ضمنی درگیریهایی برای فرد و محیط خواهد بود.

مرحله اول در این الگو ،‌ارزیابی اولیه نامیده می شود .این ارزیابی گویای آن است که رویداد یا وضعیت پیش آمده ممکن است پیامدهای ناخوشایند به بار آورد.

ارزیابی ثانویه ، عبارت است از این که فرد با امکان انتخابی که دارد ، می کوشد راههای ممکن برای برخورد با مشکل را مشخص و انتخاب کند و در جای خود به کار برد.راههای انتخابی ممکن است درونی یا بیرونی باشند ، یعنی یا با استفاده از منابع در دسترس و یا پاسخی که از درون فرد نشات می گیرد. طبق این الگو ، آگاهی به این موضوع که برای مقابله با مشکل امکانات و منابعی وجود دارند که به موقع می توان روی آنها حساب کرد ، در ارزیابی هایی که در آینده نسبت به رویداد یا وضعیت استرس زا می کنیم تاثیر به سزایی دارد. در واقع ، پاسخ به استرس از نوع تبادلی است و این موازنه میان خواستها و منابع است که سرنوشت استرس را تعیین خواهد کرد.چنانچه خواستها بیش از منابع باشند ،‌استرس بروز می کند. (آرراس، 1377، صص30-26)

مدل تاثیر متقابل همانگونه که کاکس و مک‌‌کی توصیف کرده اند در نگاره 2-2 آمده است.

 

 

 

 

4) مدل خبر پردازی

مدل دیگری که در زمینه استرس مطرح است ، مدل خبر پردازی اطلاعات می باشد این مدل بین استرسهای روانشناختی ، فیزیولوژیکی و بیوشیمی تفاوت قائل می‌شود. این مدل هم استرسور و هم پاسخ استرسی را با هم در نظر می‌گیرد. همچنین این مدل تاکید دارد که نمی توان استرس را بدون تعبیر و تفسیر محرک به عنوان استرس‌زا ، شناخت. بنا بر این، مدل خبر پردازی تاکید زیادی روی ارزیابی شناختی و توجه فرد دارد.تعبیر و تفسیر فردی از استرس و همچنین اینکه کدام محرک در حافظه کوتاه مدت جریان داشته باشد و کدام نادیده انگاشته شود، نیاز به توجه انتخابی دارد.همچنین خبر پردازی اطلاعات نیاز به کاربرد حافظه دراز مدت نیز هست زیرا از طریق استعداد شناختی و کمک از حافظه دراز مدت فرد اجازه می یابد که بعضی را محرکات خوشایند و بعضی را ناخوشایند تعبیر و تفسیر کند.

در این مدل ،‌فرض بر این است که تعداد زیادی از استرسور ها به وسیله فرد ارزیابی می شوند و فشار زیادی در این سیستم وجود دارد و به طور کلی فشار زیادتر ،‌بار اطلاعاتی را برای جریانهای شناختی و بیولوژیکی فرد بیشتر می کند. این مدل ، سه نوع کلی استرسور را پیشنهاد می کند:

  1. پیش بینی درد فیریکی یا خطر
  2. تهدید به جدا شدن و قبول نکردن اجتماع
  3. محرکات پیچیده ای که هم مستلزم هم پاسخ به نیازهای موازی و هم مستلزم پاسخ به نیازهای جدید و پیچیده است. ( هاشمی ، 1374، ص 48)

5) مقابله به عنوان پاسخی درونی

بسیاری از صاحبنظران بر آن اند که برخی از افراد به سبب داشتن ویژگی های فردی معینی به خوبی می توانند با مشکلهای گوناگون مقابله کنند.و بر این اساس کوشیده اند میان خصوصیات شخصیت و مقابله موثر رابطه ای تشخیص دهند .یکی از این ویژگی ها حس سامان یافتگی است.

این مفهوم که در سال 1987 مطرح شد بدین معناست که شخصی که از این ویژگی برخوردار است به زندگی همچون واقعیتی پیش بینی پذیر و قابل درک نگاه می کند .در حس سامان یافتگی سه مضمون وجود دارد : درک پذیری ، مهار پذیری و معناداری. افرادیکه به درک پذیری (زندگی) باور بسیار دارند ، معتقدند که زندگی آنها و تجربه‌هایی که در آن رخ می دهند بسامان، ‌ساختار یافته و پیش بینی پذیر اند ، به طوریکه تصادف و اغتشاش در آنها راهی ندارد .مهار پذیری به این معنی است که این اشخاص معتقدند منابعی که در اختیار دارند برای بر آوردن خواستهایی که با آن روبرو می شوند، ، کافی اند. و مضمون معناداری ،‌بیانگر آن است که اینگونه افراد می گویند که در زندگی و تجربه های آن مقصود و معنایی وجود دارد .به همین دلیل بسیاری از مسائل و درگیری های زندگی ارزش آن را دارند که انسان وقت و نیروی خود را صرف آنها کند. (آرراس، 1377، ص 30)

6) مقابله متکی بر منابع محیط

یکی از منابعی که محیط در اختیار فرد می گذارد ، حمایت اجتماعی است. نقشی که حمایت اجتماعی در کمک به شخص بازی می کند را به اثر میانگیر یا سپر محافظ تشبیه کرده اند ؛ بدین معنا که عوامل استرس زا در افرادیکه از این سپر کمتر برخوردارند ، آثار منفی بیشتری دارند .بنا بر این ، حمایت اجتماعی ، افراد را در برابر آثار بالقوه زیان آور عوامل استرس زا محافظت می کند .حمایت اجتماعی می تواند به شکل فراهم کردن کمکهای مادی و ملموس ( پول ، وسیله ، غذا،….) به شخص یاری برساند ، یا به شکل نامحسوس تری نیز انجام شود، مانند مشورت ، کمکهای فکری و حمایت روانی.

و نهایتا اینکه حمایت اجتماعی به لحاظ آنکه بر احساس و عاطفه ما اثر می گذارد ، از شدت و دامنه استرس می کاهد .وقتی می بینیم که ما مورد علاقه و قبول کسانی هستیم که برایمان ارزشمندند ، به این نتیجه می رسیم که مشکل پیش آمده ممکن نیست از ارزش و اعتبار ما نزد دیگران بکاهد. ‍­(همان منبع، ص 31)

 

7) مقابله از راه کنش متقابل

این الگو می گوید که مقابله شامل تمام کوششهای رفتاری و شناختی است که شخص به کار می بندد تا بتواند خواستهای استرس زا را برطرف کند.این تلاشها ممکن است روی مشکل متمرکز باشند ، مانند وقتیکه می کوشیم دریابیم برای تغییر رفتار خویش چه کارهایی باید انجام شوند ، یا کوششهایمان در جهت دریافت دید و درک بهتری باشد.

لازاروس این فرایند مقابله را تبادلی نامیده است؛ زیرا معتقد است که کوششهای مقابله جویانه، معطوف به مشکل باشند، خواه معطوف به خویشتن ، در جای خود بر جریان ارزیابی ما از عامل استرس زا تاثیری می بخشند.مثلا ، وقتی کارمندی با رئیس خود در مورد مسئولیتهای اضافی محوله اختلاف نظر پیدا می کند. ممکن است در ابتدا به این فکر بیافتد که می تواند با تغییر دادن رای رئیس با مشکل مقابله کند .اما وقتی سعی او جواب نداد، شخص احتمالا به این عقیده می رسد که نقشه های معطوف به مشکل دیگر اثر ندارند .از این رو ، تعادل میان خواست و منابع به هم خورده است . می توانیم انتظار داشته باشیم که استرس شدت بگیرد و همراه با آن کارمند مور نظر دچار ناراحتی های عاطفی شود. (همان منبع، صص33-

 Meyer

 Homles & Rahe

 Mackakay

 Lazarus

خستگی ،‌گرسنگی ، تشنگی ، اضطراب و تنش است که روی هم جمع شده اند

Selye