ابنکثیر رجز خوانیهای تحقیر آمیز عمرو بن عبدود و سکوت اردوگاه مسلمین و داوطلب شدن انحصاری علی (علیه السلام) و اشتیاق او به کشتن دشمن متجاسر و بی پروای اسلام را مفصل نقل میکند:
عمرو بن عبدود با پوشش آهنی به میدان آمد و فریاد زد «من یبارز»؟ و با یک عملیات روانی تحقیر آمیز و تحریک کننده مکرر میگفت: «این جنتکم التی تزعمون انه من قتل منکم دخلها، افلا تبرزون الیَ رجلا؟». فقط علی بلند شد و عرض کرد: «انا یا رسول الله (صلی الله علیه و آله)». پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: « اجلس». بعد از سه بار رجزخوانی عمرو و سکوت اردوگاه مسلمین و اعلام آمادگی علی (علیه السلام) برای مبارزه، پیامبر (صلی الله علیه و آله) اذن داد. عمرو به علی گفت: «فانی اکره ان اهریق دمک» ولی علی (علیه السلام) در مقابلش با شهامت و قدرت گفت: «و لکنی والله لا اکره ان اهریق دمک».این جمله خشم عمرو را برانگیخت و از اسب پیاده شد و شمشیر را کشید در حالی که همانند شعله آتش بود«کانه شعله نار». علی ضربتی به او زد و او را به زمین افکند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) صدای تکبیر او را شنید و همه متوجه شدند که علی این پهلوان را کشته است. [۷۷۸]
در مفاد مطلب فوق، داوطلب شدن انحصاری حضرت علی (علیه السلام) و شکستن مناسبات آشنایی و دوستی خانوادگی برای خدا توسط علی (علیه السلام) مورد اذعان قرار گرفته است.
ابنتیمیه ضمن پذیرش مفاد حدیث کسا اختصاصی بودن آن را برای علی (علیه السلام) و اهلبیت (علیهم السلام) مورد مناقشه قرار میدهد. [۷۷۹] استدلال او این است که همه مومنین مامور به تطهیر هستند. او در برداشت خود از حدیث کسا و آیه تطهیر مینویسد: «غایه ذلک ان یکون دعا لهم بان یکونوا من المتقین الذین اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم و اجتناب الرجس واجب علی المومنین و الطهاره مامور بها کل مومن». [۷۸۰]
در مورد حدیث کسا باید گفت، علاوه بر این که مشمولین آن، طبق احادیث و مدارک قبلی مورد غبطه و تنافس سلف مقبول ابنتیمیه است، اختصاصی بودن آن از سوال ام سلمه همسر گرامی و پرهیزگار پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورداینکهآیا از اهل کسا است و مشمول مفاد افتخار آمیزآیه تطهیر میشود یا نه و پاسخ مودبانه و توام بااکرام رسول خدا (صلی الله علیه و آله) «انک علی خیر»، مشخص و معین میگردد. [۷۸۱]
او همچنین حدیث مباهله را دلیلی بر فضیلت خاص نمیداند و آن را به دلبستگیهای غریزی و غیره که دایرمدار فضیلت نیست تاویل میکند. مدعوین روز مباهله به تعبیر وی، «اقرب الناس الی النبی (صلی الله علیه و آله)نسبا» بودند «وان کان غیرهم افضل منهم عنده فلم یومر ان یدعو افضل اتباعه لان المقصود ان یدعو کل واحد منهم اخص الناس به فی جبله الانسان من الخوف علیه». [۷۸۲]
در جایی مینویسد: «آیه مباهله دلالتی بر افضلیت و امامت ندارد». [۷۸۳]
ابنتیمیه نگران موضوع پیش گفته است که مبادا پذیرش مصادیق آیه تطهیر و مباهله بهصورت دلالت التزامی بر افضلیت علی (علیه السلام) بر امامت تفسیر شود. لذا با پذیرش آنها تاویلهای ناروایی را برای حصول مقصود خود در مفاد آنها وارد میکند.
له (علی) بالمباهله نوع فضیله و هی مشترکه بینه و بین فاطمه و حسن و حسین، لیست من خصائص الامامه فان خصائص الامامه لا تثبت للنساء و لا یقتضی ان یکون من باهل به افضل من جمیع الصحابه کما لم یوجب ان تکون فاطمه و حسن و حسین افضل من جمیع الصحابه. [۷۸۴]
تلاش ناموفق ابنتیمیه برای خدشه در بحث امامت شیعه است و تمام اندیشمندان اهلسنت ضمن نقل آن در مورد اهلبیت (علیهم السلام)، افتخار آمیز بودنش را نیز میپذیرند.
در جای دیگر مینویسد: «فان المقصود ان اولئک یاتون بمن یشفقون علیه طبعا کابنائهم و نسائهم و رجالهم الذین هم اقرب الناس الیهم، فان طبع البشر یخاف علی اقربیه ما لا یخاف علی الاجانب». [۷۸۵]
در خصوص مباهله نظرات علمای اهلسنت برخلاف نظر تفریطی ابنتیمیه است که انتخاب اهلبیت (علیهم السلام) را توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای مقابله با مسیحیان نجران در تراز غریزه محبت طبیعی به خویشاوندان پائین آورده است.
ابنابی حاتم از علما و مفسرین قرن چهارم در مورد آیه مباهله مینویسد:
پیامبر (صلی الله علیه و آله)آیه را برای دو نفر مسیحی خواند و آنان را به مباهله دعوت کرد و دست فاطمه و حسن و حسین را گرفت و برای مباهله خارج شد. یکی از آن دو عالم مسیحی به دیگری گفت خراج را قبول کن و مباهله نکن. [۷۸۶]
طبری از مفسرین قرن چهارم و نزدیک به زمان سلف مینویسد:
وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) با فاطمه و علی و حسن و حسین به مباهله آمد، عالم مسیحی گفت نگران آنم که این فرد پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد و از مباهله طفره رفت.[۷۸۷]
فخررازی از مفسرین بزرگ اهلسنت هم این مضمون را مورد تاکید قرارداده است:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای مباهله خارج شد در حالی که حسین را در بغل و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سرش و علی پشت سر فاطمه حرکت میکرد، به آنها میفرمود زمانی که دعا کردم آمین بگویید.[۷۸۸]
ابنکثیر ماجرای ملاعنه را همانند مفسرین دیگر با کمی تغییر در عبارت از طرق مختلف نقل میکند.[۷۸۹] زمخشری از علمای قرن ششم و مقدم بر ابنتیمیه
مستند به حدیث عائشه حضور امام علی (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) را در موضوع کسا و مباهله تایید میکند و دلیل حضور آنها را در مباهله وثوق و اطمینان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به راه خود و نادرستی مخالفین مسیحی میداند. [۷۹۰]
جلال الدین سیوطی از علما و ادبا و مفسرین مشهور اهلسنت به جایگاه بی بدیل اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) صحه گذاشته است:
جابر گفت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) دو نفر از بزرگان مسیحی را به مباهله دعوت کرد آنها وعده فردا را دادند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در فردای آن روز در حالی که همراهش علی و فاطمه و حسن و حسین بودند به مباهله آمد و بهسوی آن دو نفر کسی را فرستاد آنها از حضور اجتناب نمودند. [۷۹۱]
آلوسی در تفسیر خود از علی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و حسنین (علیهما السلام) در ذیل آیه مباهله « ۶۱ آل عمران» بهمنزله اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) یاد کرده و با تنظیر فقرات متن آیه (ابنائنا به حسنین (علیهما السلام) و نسائنا به فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و انفسنا به علی (علیه السلام) میتوان نتیجه گرفت علی (علیه السلام) بهمنزله جان پیامبر است.
سید محمود آلوسی از مفسرین سنی در قرن۱۳در تفسیرخود ذیلآیه ۶۱ آل عمران مینویسد:
مسلم و ترمذی غیر آنها از سعد بن ابی وقاص نقل کردهاند که گفت: زمانی که این آیه مباهله نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و آله) علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و عرض کرد: خدایااینها اهلبیت من هستند.این بیان مناسب این چهار نفر میباشد و این مسئله مشهور بوده و مورد اعتماد محدثین است.[۷۹۲]
او در صفحه قبل اظهار میدارد: « پیامبر (صلی الله علیه و آله) (برای مباهله) خارج شد و علی وحسن و حسین و فاطمه همراهایشان بودند، رسول خدا فرمود: اگرمن دعا کردم شما آمین بگویید». [۷۹۳]
طنطاوی از مفسرین بهنام اهلسنت هم به این معنی تصریح کرده است:
حافظ پسر مردویه از جابر نقل میکند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بهنزد دو نفراز بزرگان مسیحی بهنامهای عاقب و طیب رفت و آنها را به مباهله دعوت کرد، آنها وعده فردا را دادند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در فردای آن روز در حالی که همراهش علی و فاطمه و حسن و حسین بودند به مباهله آمد و بهسوی آن دو نفر کسی را فرستاد. آنها از حضور ابا نمودند و آماده پرداخت خراج شدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این هنگام فرمود قسم به کسی که مرا بحق مبعوث کرد اگر در مباهله حاضر میشدند، زمین برآنها آتش میباراند. [۷۹۴]
ابنعاشور از مفسرین قرن چهاردهم مینویسد:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) بهخاطر مطمئن بودن به حقانیت خود با اهلبیت (علیهم السلام) در مباهله حضور پیدا کرد و بهدلیل عدم اجابت مسیحیان نجران ملاعنه صورت نگرفت. ابونعیم نقل میکند پیامبر (صلی الله علیه و آله) علی، فاطمه، حسن و حسین را همراه خود به مباهله برد ولی از همسران و سایر مسلمین کسی در مباهله حاضر نبودند. [۷۹۵]
از اتفاق نظر علمای اهلسنت به وجود اهلبیت (علیهم السلام) در مباهله که خواص و برگزیدگان رسول الله (صلی الله علیه و آله) بودند جایگاه بی بدیل و مستجاب الدعوه آنها مشخص میشود و علی (علیه السلام) در اینآیه به منزله جان پیامبر (صلی الله علیه و آله) معرفی شده است.
ابنتیمیه در ادامه روند خدشه در روایات ناظر به فضیلت علی (علیه السلام) مینویسد: حدیث یا علی حربی حربک و سلمی سلمک در کتب روایی معروف نقل نشده است. [۷۹۶]
بر عکساین ادعا مفاد روایت با انضمام حسنین (علیهما السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) به علی (علیه السلام) از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل شده است. ابنحنبل از ابوهریره نقل میکند پیامبر (صلی الله علیه و آله) به علی و حسن و حسین و فاطمه نگاه کرد و فرمود: « انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم». [۷۹۷]
قریب بهاین روایت در خصوص سب علی (علیه السلام) که بهمنزله سب پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، از زبان ام سلمه نقل شده است. عبدالله جدلی گفت خدمت ام سلمه رسیدم به من گفت:آیا در بین شما کسی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را دشنام میدهد؟ گفتم معاذ الله یا سبحان الله. ام سلمه گفت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که میگفت: «من سب علیا فقد سبنی». [۷۹۸]
۱۰-۴- ادعای اختلاف ائمه اهلبیت (علیهم السلام) در دانش و فتوا!:
ابنتیمیه معتقد به اختلاف بین ائمه اهلبیت (علیهم السلام) در علم و فتوا است و در نقد نظرات ابنمطهر حلی آن را دلیل بر عدم عصمت ائمه اهلبیت (علیهم السلام) میداند.
علی و دو فرزندش و دیگران در علم و فتوا همانند دیگر اهل علم در مواردی مخالف هم بودند و اگر معصوم بودند با هم اختلاف نمیکردند چون مخالفت معصوم با معصوم ممتنع است. حسن در مورد جنگ مخالف پدرش بود و از بسیاری از کارهای پدرش ناخرسند بود و علی در نهایت به نظریه حسن برگشت. [۷۹۹]
ابنتیمیه در این عبارت ادعای بزرگی مطرح کرده است که هرگز قادر به اثبات آن نیست. او مطلب خود را به هیچ سند و مدرکی مستند نمیکند و ادعایی گزاف و غیر مسموعی را بدون ارائه حتی یک شاهد ضعیف مطرح میکند.
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |