شناختی در مورد درک و یافتن میزان نابرابری.(حسن زاده،1391: 43).

2-1-2-3- عدالت اجتماعی
مفهوم عدالت اجتماعی از دهه ی 1960 وارد ادبیات جغرافیایی شده و بیش از همه بر دو مکتب رادیکال و لیبرال اثر گذاشته است. با ورود مفهوم عدالت اجتماعی به حوزه جغرافیا، جغرافیدانان به پژوهش در زمینه هایی همچون فقر، نابرابری، نژادپرستی، قوم گرایی، امید به زندگی، حقوق زنان، اسکان غیر رسمی، زاغه نشینی، جرم و جنایت و… گرایش یافته اند و برای اولین بار صدای بازماندگان در جوامع انسانی در علم جغرافیا طنین انداز می گردد(حاتمی نژادو راستی،1388: 84).
از نظر برایان بری11 نظریه عدالت اجتماعی ،نظریه ای است که درباره ی نوع ترتیبات اجتماعی بوده و قابل دفاع باشد. وی معتقد است در حالیکه عدالت اجتماعی یک مفهوم بسیار وسیع است، اغلب توجه بر روی توزیع درآمد و سایر منافع مرتفع کننده ی نیاز مردم است که به شرایط مادی جمعیت بستگی دارد(Barry,1989: 3). در فرهنگ علوم سیاسی آمده است: “عدالت اجتماعی یعنی با هر یک از افراد جامعه به گونه ای رفتار شود که مستحق آن است و در جایگاهی قرار گیرد که سزاوار آن است. به عبارت دیگر، هر فرد بر اساس کار، امکانات فکری و ذهنی و جسمی بتواند از موقعیتهای مناسب برخوردار شود. تحقق عدالت اجتماعی به واسطه شرایط متنوع و پیچیده فضاهای جغرافیایی، ابعاد گوناگونی دارد و نظام عادلانه اجتماعی تابعی از مناسبات اقتصادی و شیوه های توزیع منابع و امکانات عمومی، مناسبات سیاسی و توزیع قدرت است. از این رو تفسیر متفاوت از عدالت اجتماعی، به الگوی فضایی متفاوتی از میزان برخورداری منجر می گردد(هاگت،1379: 463). پس عدالت اجتماعی همان عدالت توزیعی است و مسئله مهم در آن، انتخاب یک سیستم اجتماعی است. به این معنا که برای دستیابی به عدالت توزیعی لازم است فرایندهای اجتماعی –اقتصادی در داخل نهادهای سیاسی مشروع و مناسب قرار گیرند. بدون چنین نهادهایی فرایندهای توزیع عادلانه نخواهد بود. عدالت توزیعی بر این نکته نیز تاکید می شود که سامان عادلانه سامانی است که به شهروندان امکان دهد تا بتوانند از میان مجموعه گزینه هایی که ارزشمند محسوب می شوند، طرح زندگی خوب را با سهولت بیشتری انتخاب کنند. برای این منظور سازمانهای عمومی چه در سطح خرد و چه در سطح کلان باید برای شهروندان فرصتهای لازم را فراهم کنند تا آنان بتوانند از شمار زیادی از گزینه ها، آنهایی را که با ترجیحات و ارزشهایشان تطابق دارند، برگزینند در واقع عدالت توزیعی ناظر به تکالیف دولت در برابر مردم است و چگونگی توزیع مشاغل، مناصب و اموال عمومی را معین می کند. احساس عدالت توزیعی از سوی مردم با انصاف ادراک شده از پیامدها سر و کار دارد و به منزله یک عامل بالقوه با کاربردهای مهم در زمینه های مختلف سازمان و جامعه در نظر گرفته می شود. میزان زیادی از تحقیقات در مورد عدالت به طور تاریخی بر توزیع پرداخت ها و یا پاداش های مرتبط با کار تمرکز می نماید که از تئوری برابری منتج شده است. هنگامی که افراد یک سازمان در مورد میزانی که پیامدها مناسب، درست و اخلاقی هستند، قضاوت می کنند در واقع میزان رعایت عدالت توزیعی در سازمان را مورد داوری قرار می دهند(هزارجریبی،1390: 42).
بنابراین عدالت اجتماعی باید در برگیرنده ی عدالت توزیعی و تخصیصی باشد زیرا نمیتوان منفعت عمومی، نیازها و استحقاق شهروندان را بدون معیارهای توزیعی و تخصیصی در نظر گرفت. به این ترتیب هرگونه برنامه ریزی شهری که مبتنی بر عدالت اجتماعی در شهر باشد، باید بتواند هم در توزیع نیازها، منافع عمومی و استحقاق و هم در تخصیص آنها مؤثر باشد. آنچه در عدالت توزیعی مطرح است نحوه توزیع کالا ها، امکانات، فرصتها و دستاوردهایی است که در اجتماعات و جوامع وجود دارد. برای عدالت اجتماعی سه رویکرد اصلی مطرح شده است: رویکرد اول نیاز، رویکرد دوم برابری و رویکرد سوم انصاف است. همسو با رویکردهای یاد شده درحوزه عدالت اجتماعی، در نظریات و نگرشهایی که نسبت به رفاه اجتماعی وجود دارد، همپوشی های قابل توجهی با این رویکردها دیده می شود. در یک جمع بندی می توان گفت رفاه اجتماعی اقدامات و تدابیری است که برای کاهش یا معدوم ساختن مشکلات ناشی از رشد اقتصادی و رشد ناهماهنگ در زمینه های تربیتی، بهداشتی، درمانی و پاره ای از امور و پدیده های اجتماعی نظیر عدم توسعه متعادل اقتصادی اجتماعی به کار برده می شوند، این رویکرد اخلاقی به رفاه اجتماعی بسیار با رویکردهای نیاز و برابری به عدالت اجتماعی همپوشی بسیار دارند در واقع اصولی که برای حمایت و رفاه اجتماعی مدرن از دهه 1940 مطرح و تا به امروز پابرجاست بر پایه عدالت اجتماعی و با تأکید بر مضامین آن مطرح شده اند(مؤمنی،1383: 31).

2-1-2-4- عدالت اجتماعی و شهر
از دیدگاه جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی، شهر پیچیده ترین سکونتگاه انسانی است که در آن وسیع ترین روابط انسانی- محیطی(رابطه انسان با طبیعت، با شهر و با شهروندان) شکل می گیرد. بنابراین شهر به عنوان بستر و محیط زندگی انسان، باید علاوه بر تامین نیازهای زیستی و مادی مردم بتواند هرچه بیشتر به نیازهای اجتماعی و روانی آنان نیز پاسخ دهد(مهدیزاده،1385: 9).

کامران و همکارانش معتقدند که عدالت در شهر باید به گزاره های زیر نیز پاسخگو باشد:
تخصیص مناسب و متناسب، امکانات و خدمات
استفاده از توان های بالقوه و بالفعل در شهر
از بین بردن شک
ا
ف بین فقیر و غنی در شهر
جلوگیری از به وجود آمدن زاغه های فقر(کامران و همکاران،1389: 152).
از نظر هاروی عدالت اجتماعی در شهر باید به گونه ای باشد که نیازهای جمعیت شهری را پاسخگو باشد و تخصیص منطقه ای منابع را به گونه ای هدایت کند که افراد با کمترین شکاف و اعتراض نسبت به استحقاق حقوق خود مواجه باشند. از نظر وی مفهوم عدالت اجتماعی در نهایت یعنی “توزیع عادلانه از طریق عادلانه”(هاروی،1376: 98). توزیع فضایی متعادل خدمات شهری از مهم ترین نشانه های عدالت اجتماعی در شهر به شمار می رود. عدالت اجتماعی در شهر یعنی تداوم حفظ منافع گروه های اجتماعی متفاوت بر اساس گسترش بهینه ی منابع شهری، درآمدها و هزینه ها(Gray, 2002: 27). به عبارتی از جمله عواملی که باید در جهت اجرای عدالت اجتماعی و همراه با عدالت فضایی در برنامه ریزی شهری رعایت کرد توزیع مناسب خدمات شهری و استفاده صحیح از فضاها است. در این خصوص کاربری ها و خدمات شهری عوامل مؤثّری هستند که با ارضای نیازهای جمعیتی، افزایش منافع عمومی و توجه به استحقاق و لیاقت افراد می توانند با برقراری عادلانه تر، عدالت اجتماعی و اقتصادی و فضایی را در نواحی شهر برقرار کنند؛ بنابراین عدم توزیع خدمات شهری نه تنها می تواند در بر هم زدن جمعیت و عدم توازن آن در شهر بینجامد؛ بلکه در این ارتباط فضاهای شهر را متناقض با عدالت از ابعاد اجتماعی و اقتصادی شکل دهد(وارثی و دیگران،1387: 144). در شهر نیز عدالت همراه با سه اصل کارآیی، کیفیت محیطی و سرزندگی چهار مقوله ی عمده ی شهرسازی است(سعیدنیا،1378: 54).

2-1-2-5- عدالت اجتماعی و برنامه ریزی شهری
یکی از مهمترین پیامدهای رشد شتابان شهرنشینی در دهه های اخیر از هم پاشیدگی نظام توزیع مراکز خدماتی شهری بوده که زمینه ساز نابرابری شهروندان در برخورداری از این خدمات شده است. بنابراین مهمترین رسالت برنامه ریزان و مدیران شهری در این زمینه، تلاش برای دستیابی به آرمان “برابری فرصتها” در دسترسی گروههای مختلف جامعه شهری به خدمات عمومی و از بین بردن تضاد در تامین فرصتها است(داداشپور رستمی،1390: 1). توزیع خدمات در نواحی شهری به منظور تسهیل امر خدمات رسانی ودسترسی مناسب و بهینه شهروندان به آن صورت می گیرد، چنانچه توزیع خدمات وامکانات شهری بر اساس معیارها صحیح و اصولی نباشد، خدمات رسانی به راحتی انجام نگرفته، خدمات مورد نیاز شهروندان به صورت متعادل در سطح شهر توزیع نمی گردد. در این حالت، ممکن است عدم تعادل هایی بین پراکنش جمعیت و فضاهای خدماتی مورد نیاز مشاهده گردد(هادی پور و دیگران، 1385: 101). از آن جایی که عدالت اجتماعی شهری یک اصطلاح است که به اینکه نابرابریها بیش از سایر حقایق جهان زاییده عوامل اجتماعی است اشاره دارد(Newman,2009: 195). بنابراین باید هدف اصلی برنامه ریزان شهری، دستیابی به توزیع عادلانه منابع عمومی باشد. مدیریت شهری یعنی برنامه ریزی کنترل شده برای دستیابی به کارآمدی و برابری توسعه شهری.
مدیریت شهری تنها مدیریت تأسیسات و سازمانهای شهری نیست، بلکه مدیریت فرایند شهرنشینی، توسعه شهری و انجام امور شهری است به گونه ای که تأسیسات شهری با هم هماهنگ کار کنند که کارآمدی واحدهای فضایی شهر(پویایی شهر) در سطوح مختلف نظام و بخشهای شهری به روش دلخواه و در جهت توسعه ی پایدار حفظ شود. به این ترتیب ناهماهنگی فضایی در استانداردهای زندگی بین مناطق شهر باید با مدیریت بهینه شهری تا حد ممکن حذف و یا تعدیل شود(مرصوصی،1383: 22). با بررسی مباحث توسعه پایدار می توان نتیجه گرفت که عدالت اجتماعی از مفاهیم بنیادین توسعه پایدار شهری است و در تبیین مفهوم عدالت اجتماعی نیاز، به بررسی و شناخت مناطق شهری از نظر امکانات و خدمات اولیه و اساسی است(خاکپور،1388: 182). امروزه شکل پایدار شهری آن میزان از نوع توسعه ی شهری است که منجر به شکل گیری عدالت اجتماعی در شهرها گردد(موسوی،1391: 178). به طور کلی تعداد اندکی از مطالعات برنامه ریزی شهری به روشنی به مسئله ی عدالت می پردازند، اما برخی از گروههای برنامه ریزی هدفهای ویژه ای را در رابطه با عدالت در ارزشیابی مورد استفاده قرار می دهند. یکی از راههای تحقق عدالت اجتماعی در شهر، گسترش مشارکتهای مردمی در فرایند طراحی، اجرا، نظارت و کنترل برنامه ها و طرحهای شهری است.

2-1-2-6- عدالت اجتماعی و رفاه اجتماعی
از باب ریشه شناسی، رفاه اجتماعی را می توان از ریشه ی “face well” دانست که معانی خوب بودن و مناسب بودن را تداعی می کند. استیس رفاه اجتماعی را واژگانی می داند که در گستره ی سه مفهوم تجلی می یابد که در بستر اول واژه ی قراردادی رفاه اجتماعی، در تعریف دوم، توسعه اجتماعی و در تعریف سوم طرح نوین جهانی را بیان می کند. گودوین نیز رفاه اجتماعی را در سطح ملی تا جهانی مورد نظر قرار می دهد که از ترکیب اندیشه های استیس و گودوین چهار الگوی رفاه اجتماعی حاصل می شود: “الگوی سنتی، الگوی برقراری عدالت اجتماعی، الگوی توسعه ی اجتماعی و الگوی جدید جهانی رفاه اجتماعی”(تقوایی و محمودی نژاد،1385: 36).
رفاه اجتماعی را می توان از واژگانی دانست که با مفاهیمی چون حمایت اجتماعی،بیمه اجتماعی، تامین اجتماعی، خدمات اجتماعی و بهزیستی، پیوستگی معنایی نزدیکی دارد. بر این اساس رفاه اجتماعی در مفهوم عام عنوان هایی نظیر خدمات اجتماعی، حقوق عمومی و شهروندی را شامل می شود(زاهدی اصل،1381: 20). در باب تحقق رفاه اجتماعی باید به تامین اجتماعی اشاره کرد
که به معنای تامین حداقل درآمد و سطح زندگی است(طالب،1358: 38). توزیع رفاه موضوع حال حاضر نیست بلکه تحت تاثیر اعمال گذشته قرار دارد؛ همان طور که رفاه آینده از اعمال امروز ما متاثر خواهد بود چشم انداز حیات بدون عدالت، تاریک جلوه می نماید و از این روست که جغرافیدانان نیز در دهه های اخیر بیش از گذشته به تاثیر عدالت اجتماعی و نابرابری در مورفولوژی و سازمان یابی فضایی شهرها توجه دارند(Yeqiao Wang, Xinsheng Zhang,2001: 8).
والزر12 معتقد است رویکردهای خاصی از عدالت اجتماعی باید با رفاه اجتماعی و بویژه نگرش به رفاه دارای رابطه باشند(مؤمنی،1383: 2). همچنین دیوید اسمیت اولین جغرافیدانی بود که درباره کیفیت زندگی، رفاه و عدالت اجتماعی، در جغرافیا صحبت کرد. این جغرافیدان برای بررسی کیفیت زندگی، رفاه و عدالت اجتماعی از شاخصهای اجتماعی ذهنی و مقایسه