سایر عوامل فردی

بدون شک یکی از عوامل مهم در افت تحصیلی کمبود هوش و تواناییهای ذهنی است، با این وجود، بسیار مشاهده شده است دانش آموزی را که مشکل تحصیلی داشته و با تشخیص کمبود هوش به مراکز مشاوره و کلینیک ها ارجاع داده شده است، پس از ارزیابی دقیق مشخص شده که دانش آموز هیچ گونه ضعف شناختی یا هوشی نداشته و علت یا علل دیگری عامل مسأله بوده است. امروزه گفته می شود علاوه بر هوش و توانایی ذهنی،عوامل دیگری چون صفات شخصیتی، از عوامل تأثیرگذار بر عملکرد تحصیلی است، چنانچه مشاهده شده است از بین دو فرد با بهره هوشی برابر، فردی موفق تر خواهد شد و پیشرفت تحصیلی بهتری خواهد داشت که تلاش بیشتری نموده و پشتکار زیادتری داشته باشد(بیابانگرد،1380).

2-1-1-4-1- صفت های شخصیت

اگرچه شخصیت در زبان عامه و در عرف معانی مختلفی دارد، امّا در روانشناسی شخصیت به مجموعه ویژگیهای جسمی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند اطلاق می شود. مطالعه و شناخت شخصیت هم از جنبه ارضای حس کنجکاوی و هم از نظر روابط متقابل اجتماعی دارای اهمیت است. آگاهی از ویژگیهای شخصیتی کودکان برای والدین اهمیت پیدا می کند، زیرا نحوه رفتار و برخورد با آنها را در دوره های مختلف رشدتعیین می کند. برای معلمان این شناخت می تواند در چگونگی برخورد و حتی چگونگی عرضه کردن اطلاعات درسی به شاگردان در سنین مختلف راهحل خوبی باشد. و بالاخره این شناخت می تواند برای پیشگیری از مسائل رفتاری و اخلاقی نیز مورد استفاده قرار گیرد( کریمی،1376).

تجربه آموزش نشان داده است که این فقط متغیرهای شناختی نیستند که پیشرفت کودک را تعیین میکنند؛ بلکه این متغیرها با نگرش ها و علایق فردی، انگیزش ها، و گستره وسیعی از پاسخ های هیجانی افراد نظیر بر انگیختگی، همدردی، همدلی، در تعامل قرار می گیرند. مثلا دانش آموز یا دانشجویی که خجالتی و عصبی است، یا دیگری را سرشار از اعتماد به نفس می خوانیم، سومی را یک نگران واقعی، و درباره چهارمی می گوییم که با همه چیز کنار می آید. این بر چسب ها به معنی آن است که از این کودکان انتظار داریم در هر موقعیتی که بودند همان الگوی رفتاری مورد نظر را در پاسخ به استرس نشان دهند. نظریه های صفت در کاوش هایی که در زمینه پیوند شخصیت با یادگیری شده است نقش بارزی داشته اند، که اطلاعات جالبی در سطح کلاس های درس فراهم آورده اند(فونتانا،1382). ارزش پژوهشهایی که تا به امروز در این زمینه انجام شده بیشتر در آن است که معلمان را از وجود پیوندهای عمده ای بین شخصیت و یادگیری آگاه می کنند، نه آنکه ماهیت این پیوندها را دقیقاً به آنها نشان دهند؛ شخصیت روابط پیچیده ای با شماری از سایر متغیرها، موضوع تدریس، روشهای آموزش، عادت های مطالعه و شخصیت خود معلم دارد. بنابراین معلمان باید شخصاً نقش پژوهشگر را ایفا کنند، به شخصیت فردی هر یک از شاگردان خودحساس و از واکنش این شخصیتها با سایر متغیرها آگاه باشند (فونتانا،1382). سیمونز بیان کرده است که متغیرهای غیر شناختی (مانند شخصیت) در تشخیص دانش آموزان موفّق و ناموفّق از لحاظ تحصیل مفید می باشند(شکرکن و همکاران،1379).

2-1-1-4-2- سبکهای یادگیری

مفهومی که به عنوان مکمل رفتارهای ورودی به کار می رود و عامل تأثیر گذار دیگری بر یادگیری فرض شده سبک یادگیری است(دی چکوو کرافورد،1974 به نقل از سیف 1383). سبک یادگیری به چگونگی یادگیری یادگیرنده اشاره می کند نه به اینکه او به چه خوبی از عهده یادگیری بر می آید. به سخن دیگر، سبکهای یادگیری ترجیحات فرد هستند نه تواناییهای او. به همین سبب است که به این ویژگیهای افراد سبکهای یادگیری گفته می شود نه تواناییهای یادگیری. از آنجا که دانش آموزان و دانشجویان دارای سبکهای مختلف یادگیری هستند و این سبکهای مختلف بر یادگیری و پیشرفت تحصیلی آنان تأثیر می گذارد، لازم است معلمان از چگونگی و انواع آنها آگاه باشند تا دانش آموزان خود را در استفاده بهینه از سبکهای مختلف یادگیری کمک کنند(سیف،1383). دی چکو و کرافورد( 1974) به نقل از سیف( 1383) سبکهای یادگیری را به عنوان «راههای شخصی که در آن افراد اطلاعات را در جریان یادگیری مفاهیم و اصول پردازش می کنند» تعریف کرده اند. هوهن (1995)گفته است« اصطلاح سبک یادگیری به باورها، رجحانهاو رفتارهایی که به وسیله افراد به کارمی روندتا به یادگیری آنان در یک موقعیت معین کمک کنند گفته می شود» پیرس(2000) سبک یادگیری را به عنوان « روشی که دانش آموز یا دانشجو در یادگیری مطالب درسی خود بر روشهای دیگر ترجیح می دهد» تعریف کرده است.(سیف،1383). شماری از مطالعات وجود دارند که رابطه بین سبک یادگیری و پیشرفت و سبک یادگیری در تنوعی از ابعاد را مورد مطالعه قرار داده است (دمایرباس،دمایرکن،2007).

 

2-1-1-4-3- سبکهای تفکّر

رابرت استرنبرگ مفهوم سبکهای تفکّر را معرفی کرده که بسیار شبیه به سبکهای یادگیری مورد بحث است استرنبرگ سبک تفکر را به عنوان طریقی که فرد می اندیشد تعریف کرده و در این باره گفته است« سبک تفکر یک توانائی نیست بلکه به چگونگی استفاده ما از توانائیهایمان اشاره می کند. افراد ممکن است عملاً در توانایی ها مشابه اما در سبکهای تفکر متفاوت باشند»(استرنبرگ به نقل از سیف،1383).سبکها از نظر دارا بودن جنبه شناختی بیشتر، با شخصیت تفاوت دارند؛ در عین حال بعضی سبکها شباهت زیادی به صفات شخصیت دارند. در حقیقت وجود ویژگیهای شخصیتی است که افراد را به سوی تفکر خاصی هدایت می کند ولی تفکر یک امر شناختی است؛ بنابراین، سبک تفکر، زمینه مشترکی بین تفکّر و شخصیت است (استرنبرگ،1381).

. Simmons

.Learning style

.Hohn

.Peirce