رابطه والدین و چگونگی شخصیت فرزندان :

ﺑﺎ وﺟﻮد اﺳﺘﻘﻼﻟﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺟﻮان ﮐﺴﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﺗﺎ ﻣﺪتﻫﺎ واﺑﺴﺘﮕﯽ او ﺑﻪ اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده اداﻣﻪﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ اﻟﮕﻮﻫﺎی رﻓﺘﺎری ﺧﺎﻧﻮاده ﮐﻤﺎﮐﺎن ﺑﺮ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻧﻮﺟﻮان ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻣﯽﮔﺬارد. در اداﻣﻪ ‫اﯾﻦ ﻣﺒﺤﺚ ﺑﻪ نقل از جمهری (1385) به ﺗﺸﺮﯾﺢ ﺳﻪ اﻟﮕﻮی ﯾﺎدﺷﺪه و اﺛﺮات آﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻧﻮﺟﻮان ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﭘﺮداﺧﺖ.

‫1- ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﻣﺴﺘﺒﺪ:

‫ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﻣﺴﺘﺒﺪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ وﻇﯿﻔﻪ اﺻﻠﯽ ﻓﺮزﻧﺪان اﻃﺎﻋﺖ ﮐﺎﻣﻞ و ﺑﯽﭼﻮن و ﭼﺮا از ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎی آﻧﻬﺎﺳﺖ. ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ آﻧﻬﺎ ﻧﯿﺎزی ﺑﺮای ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻋﻠﻞ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎی ﺧﻮد ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻨﺪ. ﺑﺮﺧﯽ از آﻧﺎن ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺳﺨﺖﮔﯿﺮی ﺗﻮأم ﺑﺎ اﺳﺘﺒﺪاد ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽﺷﻮد ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن ﺑﺮای ﻣﺮاﺟﻊ ﻗﺪرت اﻫﻤﯿﺖ و اﺣﺘﺮام ﺑﯿﺸﺘﺮی ﻗﺎﯾﻞ ﺷﻮﻧﺪ. ﻋﺪه ای دﯾﮕﺮ، ﻣﻮﺿﻊ ﺳﺨﺖﮔﯿﺮی را ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﺧﺼﻮﻣﺘﯽ ﮐﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد دارﻧﺪ اﺗﺨﺎذ ﮐﺮدهاﻧﺪ. واﻟﺪﯾﻦ ﻣﺴﺘﺒﺪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﺎ اِﻋﻤﺎل ﺳﺨﺖﮔﯿﺮی ﻣﯽﺗﻮاﻧﻨﺪ از ﻣﺨﺎﻟﻔﺖﻫﺎی اﺣﺘﻤﺎﻟﯽ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﺟﻠﻮﮔﯿﺮی ﮐﻨﻨﺪ؛ اﻣﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ‫ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ اِﻋﻤﺎل اﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺷﯿﻮهﻫﺎی اﻧﻀﺒﺎﻃﯽ در درازﻣﺪت ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﭼﻨﺪاﻧﯽ ﻧﺨﻮاﻫﺪ داﺷﺖ.

‫رﺷﺪ در ﺧﺎﻧﻮاده ﻣﺴﺘﺒﺪ ﭼﻪ اﺛﺮاﺗﯽ ﺑﺮ ﮐﻞ ﺷﺨﺼﯿﺖ و رﻓﺘﺎر ﻧﻮﺟﻮان دارد؟ ﺗﺎﮐﻨﻮن ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎی زﯾﺎدی در اﯾﻦ زﻣﯿﻨﻪ ﺻﻮرت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. در اﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ ﮐﻮدﮐﺎن ﻓﺮﺻﺖ ﻻزم را ﺑﺮای ﻗﺒﻮل ﻣﺴﺆوﻟﯿﺖﻫﺎی ﻣﻨﺎﺳﺐ و ﻣﺘﻨﻮع ﻧﺪارﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ، ﻫﻨﮕﺎم ورود ﺑﻪ دوره ﻧﻮﺟﻮاﻧﯽ اﺗﮑﺎء ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺿﻌﯿﻒﺗﺮ و اﺳﺘﻘﻼل ﻓﮑﺮی ﮐﻤﺘﺮی دارﻧﺪ. در ﻋﯿﻦ ﺣﺎل وﯾﮋﮔﯽﻫﺎﯾﯽ ﭼﻮن ﮐﻨﺠﮑﺎوی ﻋﻠﻤﯽ و ﺧﻼﻗﯿﺖ در ﺑﯿﻦ آﻧﻬﺎ ﮐﻤﺘﺮ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﺷﺪه اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن در ﻗﯿﺎس ﺑﺎ ﻫﻢﺳﺎﻻن ﺧﻮد، ﻣﻌﯿﺎرﻫﺎی اﺧﻼﻗﯽﺷﺎن ﺿﻌﯿﻒﺗﺮ اﺳﺖ و ﻫﻨﮕﺎم ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼت ﻋﺎدی اﻧﻌﻄﺎفﭘﺬﯾﺮی ﮐﻤﺘﺮی دارﻧﺪ. ﻋﻼوه ﺑﺮ اﯾﻦ آﻧﻬﺎ واﻟﺪﯾﻦ ﺧﻮد را اﻓﺮادی ﺑﯽﻋﺎﻃﻔﻪ، ﻏﯿﺮﻣﻨﻄﻘﯽ و ﻣﺘﻮﻗﻊ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ (ﻣﺎﺳﻦ، ﭘﺎول ﻫﻨﺮی و ﻫﻤﮑﺎران؛ 1990)

 

‫2- ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﺳﻬﻞﮔﯿﺮ:

‫ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﺳﻬﻞﮔﯿﺮ اﻏﻠﺐ ﻣﺴﺎﻣﺤﻪﮐﺎر و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺑﺮاﺑﺮﻃﻠﺐ ﻫﺴﺘﻨﺪ. آﻧﻬﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻧﯿﺎزﻫﺎی ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﺪارﻧﺪ. اﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ، ﯾﺎ ﺑﻪ دﻟﯿﻞ ﻋﺪم درﮔﯿﺮی ﻋﺎﻃﻔﯽ ﯾﺎ اﺣﺴﺎس ﺑﯽﺗﻔﺎوﺗﯽ، ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد آزادی ﻓﺮاوان اﻋﻄﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ و ﻓﺮزﻧﺪان ﻧﯿﺰ از اﯾﻦ آزادی ﺑﻪ ﺷﮑﻞﻫﺎی دﻟﺨﻮاه اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ.

‫ﮔﺎﻫﯽ واﻟﺪﯾﻦ ﺳﻬﻞﮔﯿﺮ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺗﺴﺎویﻃﻠﺒﯽ، ارزش دادن ﺑﻪ ﻓﺮدﯾﺖ ﯾﺎ اﯾﺠﺎد ﻓﺮﺻﺖ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای ﺳﯿﺮ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦﯾﺎﺑﯽ و رﺷﺪ ﮐﺎﻣﻞ ﻧﯿﺮوﻫﺎی ﺑﺎﻟﻘﻮه، ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﻧﻮﺟﻮان آزادی ﻧﺎﻣﺤﺪود اﻋﻄﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. اﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ واﻟﺪﯾﻦ اﻏﻠﺐ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻧﺎدرﺳﺖ و ﺗﺤﺮﯾﻒﺷﺪه ای از ﻧﻘﺶ ﭘﺪر ﯾﺎ ﻣﺎدر ﺑﻮدن ﺧﻮد دارﻧﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ اﯾﺠﺎد اﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﻀﺎﻫﺎی آزاد، در واﻗﻊ ﻧﻮﻋﯽ اﺟﺘﻨﺎب و ﻓﺮار از ﻣﺴﺆوﻟﯿﺖﻫﺎی زﻧﺪﮔﯽ ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ اﺳﺖ. ﺟﺎﻟﺐ آﻧﮑﻪ در اﯾﻦ ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎ ﻧﻮﺟﻮاﻧﺎن از ﻧﻈﺮ اﻋﺘﯿﺎد ﺑﻪ ﻣﻮاد و ﮔﺮاﯾﺶ ﺑﻪ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻧﺎﺑﻬﻨﺠﺎر آﺳﯿﺐﭘﺬﯾﺮﺗﺮﻧﺪ.

3- ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﻣﻘﺘﺪر:

‫در ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﻣﻘﺘﺪر واﻟﺪﯾﻦ ﻣﯽﮐﻮﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺿﻤﻦ اﻋﻄﺎی اﺳﺘﻘﻼل ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان، ﺑﺮ اﻋﻤﺎل و رﻓﺘﺎر آﻧﺎن ﮐﻨﺘﺮل و ﻧﻈﺎرت داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. اﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ واﻟﺪﯾﻦ ﺑﻪ اﻧﻀﺒﺎط ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﭘﺎیﺑﻨﺪ و ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﯾﮑﯽ از وﯾﮋﮔﯽﻫﺎی ﺑﺎرز ﺧﺎﻧﻮادهﻫﺎی ﻣﻘﺘﺪر اﯾﺠﺎد ارﺗﺒﺎط ﮐﻼﻣﯽ ﻣﻔﯿﺪ و ﻣﺆﺛﺮ ﺑﯿﻦ اﻋﻀﺎی ﺧﺎﻧﻮاده اﺳﺖ. اﻏﻠﺐ ﭼﻨﯿﻦ واﻟﺪﯾﻨﯽ دﻟﯿﻞ ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎ و اﻧﺘﻈﺎرات ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻓﺮزﻧﺪان ﻣﻄﺮح ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ و ﺳﻌﯽ دارﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺮای ﺧﻮاﺳﺘﻪﻫﺎ و اﻧﺘﻈﺎرت ﺧﻮد ﺑﺎ ‫اراﯾﻪ دﻻﯾﻞ ﮐﺎﻓﯽ آﻧﻬﺎ را ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪ.

‫ﭘﮋوﻫﺶﻫﺎی ﻣﻮﺟﻮد ﺣﺎﮐﯽ از اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ واﻟﺪﯾﻦ ﻣﻘﺘﺪر ﻣﻮﺟﺐ اﻓﺰاﯾﺶ ﻋﺰت ﻧﻔﺲ، اﻋﺘﻤﺎد ﺑﻪ ﻧﻔﺲ، اﺣﺴﺎس ﻣﺴﺆوﻟﯿﺖ، ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﺧﻮدﻣﺨﺘﺎری ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. در ﭼﻨﯿﻦ ﻓﻀﺎﯾﯽ، ﺑﯿﻦ واﻟﺪﯾﻦ و ﻓﺮزﻧﺪان ﻧﻮﺟﻮان، رواﺑﻂ ﮔﺮم و ﺻﻤﯿﻤﯽﺗﺮی ﺑﺮﻗﺮار ﻣﯽﺷﻮد. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ ﻓﻀﺎی دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ ﺧﺎﻧﻮاده، ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﮐﺎرﺑﺮد اﺳﺘﺪﻻل ﺑﻪ رﺷﺪ اﺳﺘﻘﻼل و ﻣﺴﺆوﻟﯿﺖﭘﺬﯾﺮی ﻧﻮﺟﻮان ﮐﻤﮏ ﻣﺆﺛﺮی ﻣﯽﮐﻨﺪ. وﺟﻮد ﭼﻨﯿﻦ ﺧﺎﻧﻮاده ای ﻣﻮﺟﺐ ﺧﻮدﻣﺨﺘﺎری ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﻮﺟﻮان ﻣﯽﺷﻮد. اﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ واﻟﺪﯾﻦ اﻟﮕﻮﻫﺎی ﻣﻄﻠﻮبﺗﺮی ﺑﺮای ﻫﻤﺎﻧﻨﺪﺳﺎزی ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. آﻧﻬﺎ در ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮدﻣﺨﺘﺎری در ﭼﻬﺎرﭼﻮب ﻧﻈﺎم ‫دﻣﻮﮐﺮاﺗﯿﮏ اﻣﮑﺎنﭘﺬﯾﺮ اﺳﺖ. (جمهری، 1385 )

 

 

اگر پدر و مادر کودک سختگیر و کم مهر باشند کودک اغلب درونگرد می شودو از جهان واقعی به جهان خیالبافی پناه می برد و در آنجا آنچه را در زندگی عادی نیافته است جستجو می کند. اما همیشه واکنش کودک در مقابل سختگیری و کم مهری پدر و مادر به این صورت نیست زیرا مزاج کودک، که قسمت مهم آن ارثی و فطری است، سهم مهمی در تعیین واکنشهای او دارد. مثلاً ممکن است کودکی در مقابل سختگیریهای پدر و مادر حالت عصیان به خود بگیرد.

از طرف دیگر ممکن است پدر و مادر محبت بیش از حد به کودک ابراز دارند و او را وادارند که پیوسته خودنمایی کند و بیش از آنچه واقعاً هست برونگرد شود.نیز ممکن است او را وادارند که برای اخذ هر گونه تصمیمی به آنها اتکاء کند و در نتیجه او را وابسته به دیگران بار آورند. کودک ممکن است همچنان این خاصیت را در بزرگی حفظ کند. ( ل. مان، ترجمه صناعی،1341)

در صورتیکه نوجوان نتواند آزادانه احساسات، اضطراب ها و نگرانی های خود را بدون احساس ترس یا طرد شدن با والدین خود در میان بگذارد، نوعی ناامنی روانی در وی پدید خواهد آمد که مهمتربن علت بروز ناهنجاری های رفتاری و عاطفی است. (نصیری و همکاران، 1380)

به نظر می رسد که برای تضمین بهداشت روانی و کسب هویت واستقلال، سالمترین راه این است که روابط نوجوانان با والدین دائمی و صمیمی باشد. (گنجی، 1376)

در تحقیق جالبی (به نقل از دکوره) که توسط دو محقق فرانسوی بر روی نوع رابطۀ والدین و چگونگی شخصیت فرزندان صورت گرفته است، به این نتیجه رسیدند که یک رابطۀ تنگاتنگی بین رابطۀ آزادی و استبداد و چگونگی شخصیت فرزندان وجود دارد. به این معنی که فرزندانی که حالت درونی (درون گرا) دارند، یعنی پیشرفت ها و شکست ها را حاصل کار و تلاش و محاسبۀ‌ خود می دانند، متعلق به خانواده هائی هستند که رابطۀ آزادی در آنها حاکم است، و فرزندانی که حالت بیرونی (برون گرا) دارند، یعنی نقش خود را در شکست ها و پیشرفت ها به حداقل رسانیده اند، متعلق به خانواده هائی هستند که رابطۀ استبدادی در بین آنها حاکم می باشد. (دکوره، 1998) دکوره نیز در همین مورد معتقد است که رابطه ای که بر اساس آزادی و اجازۀ مطرح شدن به فرزند باشد، تولید حالت درونی میکند. بر عکس رابطۀ مستبدانه محصول بیرونی را به همراه خواهد داشت. وی، اضافه می کند که طبقۀ اجتماعی فرهنگی مرفه که اکثرا روابطی بر اساس آزادی یا دمکراسی دارند، تولید کنندۀ حالت درونی می باشند. چون آنها چنین ویژگی ای را آگاهانه در فرزندان خود بوجود می آورند، و به آنها می آموزند. (همان منبع) از نظر راجرز، به نقل از پروین، “والدینی که شرایط امنیت و آزادی روانی برای فرزندان خود فراهم می کنند، به احتمال زیاد، بیشتر استعدادهای خلاقۀ وی را رشد می دهند تا والدینی که این شرایط را برای فرزندانشان فراهم نمی کنند.” (پروین، 1374) (نقل از اکرمی نژاد،1388 )

اردوآنو (1994)، رفتار و رابطه انسان را با هر نظامی (خانه، مدرسه، محیط کار و غیره) که در آن قرار دارد به سه حالت معرفی می کند. وی معتقد است، وقتی انسان در مقابل قوانین، هنجارها و آداب های آشکار و پنهان نوشتاری و گفتاری یک نظامی قرار می گیرد، امکان انتخاب یکی از سه حالت مختلف را دارد. این سه حالت که هر یک ویژگی خاص خود را دارند، عبارتند از : رفتاری مجریانه، رفتاری بازیگرایانه، و رفتاری خالق گرایانه. این سه حالت هر یک محصول یکی از شیوه های فرزند پروری می باشند.

مجری : فرزندانی هستند که مطیعِ بدون چون و چرای دستورات و خواسته های والدین خود بوده و هیچگونه مخالفتی نسبت به اوامر آنها نداشته و خود را مسؤل کارهای خود نمی دانند. اینگونه افراد در نتایج بدست آمده از پژوهش های انجام شده متعلق به خانواده هائی بودند که والدین رابطه ای مستبدانه با فرزندان خود داشتند. البته فقط در بین نمونه های مردم نگارانۀ خود، نمونه ای از پدر مستبد (استبداد استدلالی) و فرزند مجری برخوردیم که فرزند بعد از رسیدن به مرز نوجوانی از حالت مجری خارج شده و به رفتار بازیگر دست زده بود. در هیچ یک از نمونه هائی که والدین رابطه ای بر اساس دمکراسی و آزادی داشتند، فرزندانشان رفتاری مجریانه نداشتند.

بازیگر : فرزندانی هستند که هر چند مسؤلیتی در قبال اعمال خود ندارند، ولی سعی می کنند دستورات والدین خود را با توجه به شرایط خودشان تا حدودی تغییر دهند و شرایط را بر وفق مراد خود مهیا کنند. این نوع فرزندان مانند بازیگران نقش های مختلف را ایفا می کنند. به عبارت دیگر، بازیگران بر اساس محیط هائی که در آن قرار می گیرند، معنی خاصی از آن محیط کرده و رفتاری مشابه آن معنی دارند. (فرزاد و دلابار، 1990) نمونۀ بارز اینگونه فرزندان در سنین بعد از نوجوانی مربوط به خانواده هائی است که رابطه ای استبدادی دارند. در نمونه های مردم نگاری خود فرزندانی را یافتیم که تا قبل از 18 سالگی روشی صد در صد مجری گرایانه داشتند، ولی زمانیکه توانستند کمی پا را از محیط خانه فراتر بگذارند، رفتار بازیگرانه را در پیش گرفتند. چند مورد از خانواده هایی که در آن شیوۀ آزادی حاکم بود، رفتاری بازیگرانه داشتند. و فقط دو مورد خانواده با شرایط دمکراسی دارای فرزندان بازیگر بودند.

خالق : فرزندانی که حرفها و دستورات والدین را گوش می کنند، شرایطی را بوجود می آورند که هم رضایت والدینشان را بدست آورده و هم به عقاید و خواسته های خودشان برسند. در واقع، آنها بر اساس خواسته های والدین و امکانات موجود، شرایط جدیدی را بوجود می آورند که مطابق رضایت خود و والدینشان باشند. اینگونه فرزندان بدون استثناء متعلق به خانواده هائی بودند که دمکراسی و یا آزادی در محیط خانواده اشان حاکم بود. اکثر موارد از خانواده هایی که شیوۀ دمکراسی را اجرا می کردند، فرزندانشان خالق بودند و چندفرزند از خانواده هایی با شیوۀ آزادی، فرزندانشان خالق بودند. (نقل از اکرمی نژاد،88)

– Mussen, Paul Henry

– Norman L. Munn

– Ardoino

– Farzad & Delabarre