مردم یا صرفاً بر اساس ایدئولوژی و مشروعیت، قدرت خویش را استوار سازد. آیا پس از پیروزی انقلاب، اعمال قدرت انقلابی و مشروع نظام سیاسی جدی، قادر نیست در تدبیر مطلوب بحران موثر واقع شود؟
با ترسیم تصویر شرایط پس از پیروزی انقلاب، این برداشت حاصل می شود که با پیروزی انقلاب، «وضعیت و شرایط انقلابی» خاتمه نمی یابد. بلکه با ویژگی های جدید، تداوم می یابد. با این توصیف که؛ «با سقوط سیستم پیشین ،مبارزه و درگیری انقلابیون تمام نمی شود . بلکه به صورتی دیگر احتمالا ًبا شدتی بیشتر از گذشته ادامه خواهد داشت. این مبارزه در دو جناح داخل و خارج حوزه حاکمیت انقلابیون خواهد بود.»( پیر، برنار ، یان ،۱۳۷۷ : ۱۹۹) از این رو اولین وظیفه رهبری در شرایط پس از پیروزی «اداره و کنترل» شرایط انقلابی است. یعنی این که رهبر باید حجم عظیم انرژی شده و منازعات موجود در جامعه که عمدتاً طبیعی و عادی است را کنترل و در جهت اهداف جدید هدایت نماید.
در راستای شرایط فوق، امام خمینی (ره) و سران جنبش انقلابی ،طبعاً تحت تاثیر فشارهای فزاینده توده های انقلابی در پی افزایش سطح بسیج سیاسی بودند. بدین گونه که«در اوایل دوره بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، نهادهای انقلابی که زاییده شرایط انقلابی بود، تحت هدایت نیروهای مذهبی و روحانیت قرار داشتند. لازمه پیشرفت کار این گونه نهادهای انقلابی، ادامه فرایند بسیج سیاسی و توده ای و تشویق مشارکت به شیوه ای مردمی بود که در مقابل حرکات و اقدامات معتدل میانه روها و لیبرال ها بر آن تاکید می شد. در پی وقوع هر یک از بحران ها به نحوی این نهادها استحکام پیدا می کردند.»( kopstein Lichbach and ، ۲۰۰۰ : ۲۶۳- ۲۶۴). جمهوری نوپای اسلامی نیز در نخستین سالهای حیاتش به پشتوانه بسیج سیاسی توده ها به طور هم زمان در بحران های چند گانه درگیر شده بود: نبرد سیاسی در مقابل ایالات متحده آمریکا، نبرد نظامی در برابر تجاوز عراق و نبرد پلیسی علیه مخالفین نظام جدید و بحران های دیگری که هر یک مهم ترین ابزار ایدئولوژیک بسیج توده ای و حفظ و تداوم وضعیت انقلابی به شمار می رفت.
بر خلاف، آن چه ذکر شد، دیدگاه های مربوط به تئوری های انقلاب، بر «پایان دادن به بسیج سیاسی بلافاصله پس از پیروزی انقلاب» تاکید دارد. بدین نحو که برای استقرار وضعیت عادی جهت تاسیس نهادها و ارکان نظام سیاسی جدید، «جمعیت باید از حالت بسیج سیاسی خارج گردد و وضعیت عمومی به صورت غیر سیاسی درآید. حکومت بر جامعه پس از انقلاب کار دشواری بود. زیرا مهارت در اعمال قدرت و اداره کشور با مهارت در کسب قدرت، تفاوت دارد. رهبر انقلابی باید با ایجاد هیاهو دست به تحریک وسیع جمعیت بزند و آنها را به عمل فراخواند. در حالی که رهبر سیاسی باید مردم را به سازش دعوت نماید و آنها را از حالت بسیج بیرون، آورد تا بتواند نظم جدید را به پا سازد».( مک کی ،۱۳۸۰ : ۲۸۰ ) امابه نظر می رسد که پس از پیروزی انقلاب این توده ها رها شده و هیجان زده غرق در شور انقلابی هستند که رهبران سیاسی را به اتخاذ مواضع رادیکال فرا می خوانند. لذا رهبری انقلاب خارج از فشارهای فزاینده جمعیت انقلابی نیست. در این حال، هنر رهبری انقلاب در این است که با اراده و هدایت این اوضاع در جهت تحکیم و تثبیت انقلاب بهره گیری نماید.
ترجمان تداوم وضعیت انقلابی که پیامدهای آن تشریح شد را می توان این گونه تعبیر کرد که در شرایط و جو رادیکال پس از پیروزی یک انقلاب «بحرانها می آیند» و حتی با کمی اغراق ، در صورت فقدان، « باید ایجاد شوند» چنان که در جمهوری اسلامی نیز، آن چه که «ساندرا مک کی» آن را «انقلاب در انقلاب» ایران می نامد، تداوم و تکامل انقلابی بود که «آیت ا… خمینی برای کامل کردن آن به ایران بازگشته بود». تفسیر این فرایند را می توان در بحران های خشونت باری جستجو کرد که «از نیمه ۱۹۷۹ تا نیمه ۱۹۸۱ گروه های مختلفی را رو در روی هم قرار داد و ایران پس از آن بحران ها به مثابه جمهوری اسلامی تثبیت شد.»( برینتون ،۱۳۶۲ :۲۵۱)
چنانچه بخواهیم نظر کسانی که لازمه «بر پایی نظم جدید» را خروج شرایط از حالت انقلابی می دانند ، را نیز بپذیریم ، چندان خللی در تحلیل این پژوهش ایجاد نمی شود . چرا که رهبری انقلاب اسلامی به جای این که ، سیلاب توفنده انقلاب را که مهار آن مستلزم قدرت بالایی بود و نظام جدید فاقد آن بود، کنترل نماید اجازه داد تا این جریان خروشان با طی نمودن مسیر طبیعی اش، خود به خود آرام گیرد و ثبات پایدار را به ارمغان آورد. به نظر می رسد که تدبیر دراز مدت بحران های این دوره نیز در راستای چنین هدفی قرار گیرد.
پس از پیروزی هر انقلاب یکی از معضلات بزرگ نظام جدید، پتانسیل رها شده انقلابی است که با کنار رفتن محدودیتها و سرکوب های رژیم پیشین یک باره فوران می کند. سیاست به امری خیابانی و فراگیر تبدیل می شود و هر یک از گروه های سیاسی و حامیان آنها نیز در پی حاکم کردن تفکرات خود هستند. چنان چه این انرژی آزاد شده کنترل نگردد، چه بسا گریبان نظام سیاسی جدید گردد. یکی از عرصه های هنرنمایی امام (ره)، در این فرایند متجلی می گردد. به نحوی که از آن در مواجهه با بحران های پیش روی انقلابی که از ذات و طبیعت انقلاب ها بر می خیزد،بهره گیری نماید.
در واقع شور فعالیت سیاسی، در گذر وضعیت انقلابی سالهای نخستین پیروزی فروکش می کند.
با توجه به مخاطراتی که جمهوری اسلامی را پس از تاسیس آن از درون و بیرون تهدید می نمود ، مهم ترین دغدغه رهبری نظام را می توان در دو سطح تفکیک کرد. رهبری انقلاب از یک سو به عنوان معمار و مدیر نظام جدید در پی تثبیت و تحکیم نهادها و بنیان های نظام انقلابی بود و از سوی دیگر به عنوان یک زمامدار سیاسی ناگزیر از مواجهه و تدبیر خطرات و تهدیدات بحران هایی بود که به انحاء مختلف این نظام نوپا را تهدید می نمود . . به باور نویسندگان کتاب«ایران در قرن بیستم» ؛ « در واقع همه چیز به آیت ا… خمینی بستگی داشت که تنها کسی بود که اقتدار لازم برای کنترل کشور را در چنین وضعی داشت.» ( Mac Gregor Burns 1978, :2).دولت ها به پشتوانه قدرت، به عنوان اسطوره وجودی شان و باتوجه به نفوذی که در نتیجه آن دارند، در تدبیر بحران ها اثر و نقش ایفا می نمایند. رهبری انقلاب اسلامی با بهره گیری از آموزه های اسلامی وبا تکیه بر توکل بخدا وامدادهای غیبی ،شخصیت کاریزمایی-الهی خویش و حمایت عظیم مردمی که متاثر از مرجعیت شیعی و ایدئولوژی انقلابی شیعی بر توده های انقلابی حاصل شده بود،« قدرت ملی» را آفرید که در تمامی مراحل بحران های پیش رو موثر واقع گردید.
رهبری نظام انقلابی در دهه نخستین حیات جمهوری اسلامی کوشید تا باتوسل به عناصر سه گانه، توکل بخدا،رهبری کاریزمایی-الهی وحمایت مردمی به تدبیر بحران های این دوره بپردازد. تا از این طریق هم بنای جمهوری اسلامی استحکام یابد و هم به رفع و دفع تهدیدات و بهره گیری از فرصت ها بپردازد.
۲-۶-۲-رهبری کاریزمایی – الهی :
رهبری کاریزما به عنوان یکی از موثرترین جلوه های رهبری را می توان یکی از عناصر مهم بحران ساز و بحران ستیز،در اغلب شرایط انقلابی قلمداد کرد. این ماهیت دو گانه رهبری کاریزما عمدتاً در نحوه عملکرد و تأثیرات متفاوت آن در شرایط و عرصه های مختلف،تجلی می یابد؛ چه آنگاه که به عنوان عنصری بحران ساز، یک نظام سیاسی یا مجموعه ای را با بحران های بنیان بر انداز ، درگیر می سازد و در پی کسب قدرت بر می آید و چه زمانی به عنوان عاملی تدبیر پرداز، بر مسند قدرت به اعمال قدرت و اداره کشور می پردازد و در پی تدبیر و تحدید بحرانها است.
احتمالاً انقلاب ها مهم ترین عرصه هنرنمایی و درخشش قابلیت های عنصر کاریزما است. از آن جاکه یکپارچه شدن هویت های متعدد در هر انقلاب تحت لوای رهبری واحد، امکان پذیر می گردد، رهبری یکی از ارکان و عناصر اساسی هر انقلاب به شمار می رود. رهبری کاریزمایی-الهی به عنوان فصل الخطاب مجموعه انقلاب اسلامی ، محور و راهنمای عمل انقلابی قرار گرفته و به یاری توده ها و توکل الهی مورد پذیرش آنها ، امور به ظاهر غیر ممکن را ممکن می سازد. فرماندهی واحد (رهبری) در یک انقلاب در مقابل مدیریت چندگانه، نقش موثر در تسریع روند انقلاب ، ایفا نموده و به تبع آن رهبری کاریزما – الهی درعرصه بحران نیز، تمرکز در فرماندهی تدبیر و تحدید بحران را به بالاترین حد خود که در شخص رهبر متبلور می شود ، می رساند، ظهور و حضور عنصر کاریزما یی – الهی در رهبری انقلاب اسلامی و مدیریت بحران بر عمق و دامنه نفوذ ، تأثیر و اقتدار سیاسی رهبر افزوده و چه بسا که شرایط بن بست و انسداد را با کم ترین هزینه گشوده است.
شناخت علل و زمینه های ظهور کاریزما و ویژگی های فردی و … رهبری کاریزمایی –الهی ، ما را به درک کامل تری از قابلیت ها و کارآیی های این نوع رهبری، قادر می سازد: بنا به ادعای «جیمز بارنز» رهبری کاریزما یکی از مشهود ترین و در عین حال فهم ناشده ترین پدیده های روی زمین است»( پلینو و آلتون ،۱۳۷۵ : ۴۰ ) شاید به علت حضور خصلت های ماورایی در رفتار کاریزما نسبت به محیط پیرامون و اثر بخشی فوق العاده تحمل قدرت کاریزما با دیگر عناصر قدرت در یک جامعه انقلابی باعث شده است که درک و شناخت کامل این پدیده با مشکلات و نواقصی همراه گردد. اما این امر نمی تواند واقعیت کاریزما را مخدوش نماید.
معمولاً دو رهیافت در علل ظهور کاریزما مطرح می گردد: نخست ،صفات فردی، شخصیت و افکار رهبر کاریزما مطرح می گردد و در رهیافت دوم شرایط عینی و ذهنی شکل گیری کاریزما و دریافتهای پیروان و پاسخ نگرش و رفتاری آنها به کاریزما ، مطرح می شود. بنابراین رهیافت، فرض بر این است که صفات فردی و ویژگی هایی همچون: اعتماد به نفس، سخنوری، قدرت تحمل، عزت نفس بالا، همچون یک محرک، پاسخهای کاریزمایی را در پیروان بر می انگیزد.
بنابر رهیافت دوم، دو زمینه مطلوب برای پذیرش کاریزما عبارتند از: شرایط بحرانی و استرس شدید جامعه و دیگر میراث فرهنگی جامعه که پذیرش کاریزما را امکان پذیر سازد. در مورد زمینه نخست پذیرش کاریزما، «ویلنر» معتقد است که « فرمول شکل گیری کاریزمای سیاسی» معمولاً با یک وضعیت استرس یا بحران شدید که اغلب موجب احساس محدودیتهای شدید می شود، شروع می گردد. چنین وضعیتی ، تنش و نگرانی را در مردم بر می انگیزاند. اگر مردم تصور کنند که مقامات سیاسی،توانایی یا اراده برخورد با بحران یا حل آن را ندارند، مستعد پذیرش جاذبه سیاسی، یا رهبر نیرومند که ممکن است به عنوان سمبل و وسیله رهایی از تنش تلقی شود می گردند. در این اوضاع، اگر رهبر و جنبشی پیدا شود که دکترین آن امید را در مردم برانگیزد، آنگاه این