مردم باید به آن با گرایش کاریزمایی پاسخ دهند.» در رابطه با زمینه ی دوم پذیرش کاریزما نیز «ویلنر» بر این اعتقاد است که «رهبری سیاسی کاریزما، فقط درجامعه ای می تواند ظهور کند که امکان تقدیس اینگونه رهبری بوسیله فرهنگ آن جامعه وجود داشته باشد. این پذیرفتنی است که چنین رهبری نمی تواند در جامعه ای که تعریف فرهنگی آن از رابطه رهبر – پیرو ، مانع از شکل گیری اقتدار شخصی نیرومند می شود و برعکس و وفاداری پیرو به رهبر را سست می کند، ایجاد شود .».
فارغ از این که تأثیر کدام عامل در پذیرش کاریزما بیشتر است،باید پذیرفت که ظهور کاریزما، نتیجه تلفیق و تعامل عناصر و بسترهای مختلف است که مسأله مهم در آن ،اطاعت از شخص رهبر کاریزما در محدوده اعتقاد به کاریزمای وی بنا به اعتماد به شخص او یا به وحی نازل شده بر او و یا به قهرمانی یا سرمشق بودن او می باشد. این روند، سلطه کاریزما بر پیروان است که مبتنی بر اطاعت همراه با رضایت است.«تمام نیروی یکچنین سلطه ای بر اعتماد، آن هم غالباً بر اعتمادی بی چون و چرا متکی است» بنابراین «مشروعیتش را مستقل از هر معیار خارجی و از درون خودش بیرون می کشد. خودش هنجار خودش است و کلام رهبر جای حق و تکلیف را می گیرد و خود نیز دلیل اطاعت می گردد. هر چند که شعاع عمل رهبر کاریزما، خارج از گروه بندی سیاسی قرار می گیرد.» ( حسینی ،۱۳۸۱: ۱۹ )
« بستر مساعد اجتماعی» به مثابه یکی از علل مهم ظهور کاریزما در اغلب دیدگاه های تحلیل کننده کاریزما محسوب می شود که عمدتاً نیز شرایط بحرانی در این زمره قرار می گیرد.«آلن مریام» نیز با تأکید بر چنین زمینه ای معتقد است:
« رهبری خردمندانه در شرایط بحران،فراوان بروز می کند و با هیجانی جمعی همراه می شود که توده های مردم از طریق آن به برخی تجارب خارق العاده که به موجب آنها خود را تسلیم رهبری قهرمانانه می کنند، پاسخ می دهند. در این وضعیت، اقتدار خردمندانه هم پر قدرت است و هم بالقوه بی ثبات. زیرا نیروی خود را از اراده جمعی مریدان می گیرد.» ( فروند ،۱۳۶۲ : ۲۵۴ – ۲۵۵ )
علاوه بر آن بحران ها زمینه ساز ظهور کاریزما است، انقلاب ها نیز یکی از مهم ترین عرصه های رشد خصیصه کاریزما رهبری انقلاب است.سلطه کاریزمایی،«یک قدرت انقلابی، یا در صورت اقتضاء شبه انقلابی یا فقط فتنه برانگیز است.»، که بقای آن منوط به جنبش، تحرک و انقلاب است نه ثبات. در صورت بقا و تداوم ، قدرت ناشی از کاریزمایی در جریان تحول انقلابی نقش های مختلف زیر را ایفا می کند:
الف)نقش پیامبری ؛ که در این نقش پیروان را به پذیرش اهداف حرکت و روش رسیدن به آن متقاعد می کند و آنها را برای مبارزه الهام می بخشد.
ب)نقش تحکیم؛ که در آن ایدئولوژی انقلاب را تدوین و برنامه حرکت را تنظیم می نماید.
ج)نقش فرماندهی کاریزمایی: که در آن کشتی نهضت را از طوفان درگیرهای انقلابی به سر منزل پیروزی هدایت می کند.»( حجاریان ، ۱۳۷۹ ،ج ۱ : ۳۷۲ )
یکی از مؤثرترین جلوه های رفتار کاریزما به تعبیر«گیرتز»،«نمادینه سازی قدرت» است که بر مبنای آن بعضی از نویسندگان عقیده دارند که «نیروی واقعی رهبری»، در ماهیت نمادین که نقطه مقابل ذاتی آن می باشد، نهفته است. به عبارت دیگر در نظریه «رهبری به عنوان یک اقدام نمادین» عقیده بر این است که تصمیم گیری های واقعی و اقدام هایی که بوسیله رهبران به عمل می آید،بسیار ناچیز هستند. مهم تر از آن تجلی نمادین است که از رفتار رهبر استنباط می شود.»( عابدی جعفری ،۱۳۷۷ : ۱۴) بر اساس این نظریه، مهمترین اصل در رهبری کاریزما، «تصور پیروان» از قدرت ماورایی کاریزما و اعتقادی است که پیروان به ویژگی خارق العاده شخص کاریزما دارند. از این رو، لزوماً نیازی نیست که« رهبری ملهم از عالم ربوبی» باشد. بلکه مهم این است که پیروانش او را بدین گونه شناخته باشند. در واقع همین «تصور و اعتقاد» است که پیروی آزادانه و ارادی پیروان را در پی دارد و منجر به اعتماد متقابل رهبر و پیروان می گردد.
در برخی دیگر از نظریات علوم اجتماعی، علل و زمینه ظهور کاریزما در قالب، «ایجاد رابطه» رهبری کاریزما با پیروان بر مبنای قدرت و توانایی الهام بخشی به پیروان ،تحلیل می گردد. در این نظریات برای برقراری« رابطه رهبری» و پذیرش وی از سوی توده ها، عوامل چندگانه را موثر می دانند.«نخست این که؛ این رابطه هنگامی اتفاق می افتد که بحران اجتماعی وجود دارد. مانند: بحران های اقتصادی ،سیاسی و این آَشفتگی جامعه نوعی احساس عدم امنیت مجدد ایجاد نموده و این ارتباط برقرار می شود . همچنین اگر در بعضی موارد، بحرانی وجود نداشته باشد و رهبر کاریزماتیک فرد توانمندی باشد، می تواند بحران ایجاد نماید و یا بحرانی را که بالقوه است، تشدید کند و با این تشدید بحران در واقع زمینه این ارتباط رهبر و پیروی کاریزماتیک برقرار می شود. بعلاوه این که اقتدار کاریزما نیز در این دوره های فشار و اضطرار روانی، فیزیکی، اقتصادی، اخلاقی، سیاسی و مذهبی پیدا می شود.
دوم این که ، الگوی فرهنگی رهبری جامعه ،یعنی میزان عملکرد رهبر کاریزما و میزان اطلاع او از این مدل فرهنگی که در اذهان و فرهنگ جامعه وجود دارد ، در ایجاد رابطه کاریزما و پیروان به شدت موثر است.سومین عامل موثر؛ نوع رسالت پیام این رهبران است؛پیام رهبران کاریزما بسیار ساده و قابل فهم است. نوعی مدینه فاضله را ترسیم می کنند که مورد نظر تمام افراد جامعه است، پیام رهبران ،ترجمان عواطف و احساسات مردم است.»( گریفین ،۱۳۷۴: ۲۹۹ )
همچنین برخی خصوصیات دیگر برای رهبری کاریزما ذکر شده است. رهبران کاریزما با اعتماد به نفس فوق العاده شدیداً نیاز به قدرت داشته و قدرت را به دست می گیرند. احساس مسئولیت و پایبندی شدیدی نسبت به اعتقادات، آرمان ها و ایده های خود دارند.» ( رفیع پور ،۱۳۸۰ ،ج ۱: ۴۴۹ )
در ورای خصوصیات ورفتار فوق العاده نقاط ضعفی نیز نهفته است که گاهی اوقات «قدرت کاریزمای» را به پروسه ای ناتمام تبدیل می کند. در واقع ملموس ترین و مهمترین ضعف کاریزما زوال و افول آن است که از مهمترین نقطه قوت کاریزما نیز ناشی می شود.یکی از زمینه های ظهور کاریزما انقلاب ها و شرایط بحرانی انقلاب هاست و اوج کارایی کاریزما در آن خودنمایی می کند. پیروزی انقلاب و تمایل ضعف انقلابی و بحران به سمت ثبات و آرامش، افول کاریزما را در پی دارد ولی رهبر کاریزما برای تداوم نیاز به جنبش و تحرک دایمی توده پیروان دارد. علاوه بر این دومین ضعف کاریزما آن گونه که« لاندز هوت*» اشاره می کند این است که «مشروعیت کاریزماتیک اساساً نمی تواند در قالب مفهوم و مشروعیت حکومت قرار گیرد زیرا عامل اساسی برای یک نظام حکومتی طولانی بودن وحدت جمعی و تضمین پایداری و تداوم آن است و این با مشروعیت کاریزماتیک مغایرت دارد. به عبارت دیگر برای استواری یک نظام اجتماعی باید پایداری و تداوم وحدت جمعی برای مدتی طولانی تضمین شود. اگر این وحدت حول محور یک شخص(کاریزما) دور بزند که به لحاظ انسان بودن تنها برای مدت زمان محدودی در جامعه است، میسر نیست.»( سمیح ،۱۳۷۹ : ۲۸۹ – ۲۹۰)
علاوه بر اختلافات آراء در مورد «ماهیت کاریزما» در مورد اینکه ماهیتاً در چه حوزه ای و به چه افرادی قابل اطلاق باشد نیز اختلاف نظر وجود دارد. برخی از شارحان آرای وبر از جمله فردریش معتقدند که اساساً جز در حوزه مذهب نباید کاریزما را جستجو کرد . شاید به این دلیل که اساساً ماهیت کاریزما مبنایی مذهبی دارد و کاربرد آن در مورد افراد بشر نیز صرفاً در حوزه مذهب معنا می یابد و چنانچه بر اطلاق آن به حوزه سیاست اصرار ورزیم احتمالاً با گذار از حوزه مذهب و نمادهای مذهبی و توسط حاملان مذهب وارد عرصه سیاست و حکومت ها می گردد. انقلاب اسلامی و ظهور کاریزما در آن را احتمالاً بتوان در این تحلیل جای داد. با این توصیف که پایه های قدرت کاریزمای امام خمینی علاوه بر ویژگی های فردی عمدتاً از صبغه و ریشه فرهنگی و مذهبی برخوردار بود.
در صورتی که برای علل کاریزما شدن امام خمینی (ره) بنیان های مذهبی منتج از نمادهای فرهنگ سیاسی شیعه همچون مفهوم امامت در شیعه و تفسیر این بعد از امام غایب دوازدهم(ع) قایل شویم و بر طبق تئوری «جانشین سازی اسطوره ای» تأثیر بازنمایی اسطوره های شیعی را در پذیرش رهبری کاریزمایی-الهی امام خمینی (ره) تحلیل نماییم. باید به شناسایی خصایص و ابعادی در شخصیت ایشان پرداخت که به نوعی بیانگر جلوه هایی از آن اسطوره ها و نمادهاست.
دیدگاه های رایج در مورد علل رهبر شدن و پدیده کاریزمایی-الهی امام خمینی(ره) در سه دسته قابل تفکیک است:
۱-دیدگاه هایی که با تأکید برعامل «ایدئولوژی»سعی کرده اند پدیده رهبری کاریزمایی-الهی امام (ره) را تبیین کنند. نماینده این دیدگاه «یرواند آبراهامیان» است و در کتاب معروف «خمینیسم»استدلال می کند که خمینیسم به رغم ابعاد مذهبی بیشتر مردمی است تا بنیادگرا. اندیشه امام (ره) جهت گیری مردمی شدیدی دارد که خود را در قالب پشتیبانی از برنامه های اجتماعی در زمینه های مختلف نشان داد. همه اینها همراه با انعطاف بالای این ایدئولوژی توانست پشتیبانی طیف وسیعی از گروه های انقلابی را به دست آورد».( حسینی، ۱۳۸۱ :۱۲ – ۱۳ )
۲-«مری آن براکت*»با رهیافت زبان شناسانه تأثیر کاریزمای امام (ره) در جامعه را تحلیل می کند. او سعی دارد با آنچه که «استراتژی سخن پردازی» امام خمینی (ره) می خوانده با استفاده از سمبل های اسلامی (شهید و شهادت) سعی در اقناع مخاطبان خود نموده است و توانسته است شور زیادی در مردم پدید آورد.
۳-مطالعات دسته سوم بین رهبری امام (ره) و سنت های دینی ارتباط برقرار می کند و جاذبه کاریزمایی-الهی امام (ره) را در پیوندی که امام (ره) با آن سنت ها را برقرار کرده است جستجو می کنند. آثاری همچون«امام خمینی تجسم یک سنت» از حامد الگار«در مقابل شیطان: کاریزما وسنت در ایران» نوشته «مایکل کیمل* و رحیم توکل» و «رهبران سیاسی کاریزما» نوسته«روث ویلتر» بر این دیدگاه تأکید می کنند.
در فرایند انقلاب اسلامی بویژه در شرایط حاکم بر دوره زمانی بعد از پیروزی انقلاب سلسله تحولاتی که از نتایج بلافصل پیروزی انقلاب بود رخ داد که منجر به تقویت حضور و قدرت رهبری کاریزمایی –الهی گردید. از پیامدهای آنی انقلاب اسلامی«رهایی» بود. «رهایی» که ثمره طبیعی پیروزی محسوب می شود. آزادی غیر مشروط است که به تبع فروپاشی نظم پیشین رخ می دهد . این وضعیت در فاصله غروب نظم پیشین و طلوع نظم جانشین شکل می گیرد و همچون زمین باروری است که بذر هر گروه و دسته و فردی در آن رشد می کند. «رهایی» گشاننده میدانی است که به تمامی جریانهای طالب قدرت مجال تلاش و آزمون می دهد .پس از پیروزی