نیاز به کسب موفقیت:[۷۷] توفیق طلبی، میل به انجام دادن کاری بهتر با کارایی بیشتر برای حل مسئله وبر تسلط بر کارهای پیچیده؛
؛ نیاز به تعلق:[۷۸] میل به ایجاد روابط دوستانه و صمیمی با دیگران .
نیاز به قدرت:[۷۹] تمایل به نفوذ در رفتار دیگران و کنترل رفتار آنان.
وی معتقد است انسان به واسطه این نیازها برانگیخته می شود.این نظریه زمانی مفید واقع میشود که هر نیازی به مجموعه ای از ترجیحات فردی ربط داده شود. در صورت اکتسابی بودن واقعی این نیازها، مدیران میتوانند افراد را با این نیازها آشنا سازند تا در انواع مشاغل موفق شوند.
۲- ۴-۴- نظریه های ریزمدل
یکی از نظریه های ریز مدل مربوط به نظریه سلسله مراتب نیازهای مزلو است.این نظریه، بین سال های (۱۹۴۰) در صدر مباحث روانشناسی بالینی بود و مزلو بیشتر کارهای پیشرفته خود را در آن زمینه به انجام رسانید.در آغاز دهه ۱۹۶۰-۱۹۵۰ ، این نظریه به عنوان الگوی مطلوب رفتار انسانی در سازمان مطرح شد. ابراهام مزلو، از روانشناسان بالینی و فردی انسان گرا بود و به طور واقعی بزرگی و ارزش افراد را مورد توجه قرار می داد. او زندگی انسانی را به صورت یک کل مورد توجه قرار می داد و معتقد بود طبیعت بشر به طور کلی دارای ظرفیتی ذاتی برای خود یابی است و انسان اساسا قابل اعتماد، عقلایی و منحصر به فرد و به طور فطری، خوب و نیکوسرشت است،بنابراین باید نقش واقعی خود را بشناسد و از آن به بهترین شیوه ممکن بهره گیرد. تنها در این صورت است که انسان از سلامت فکر و تعادل روانی برخوردار خواهد بود. البته او آثار محیطی را نادیده نگرفت و بیان داشت تجلی این خصوصیات و خصلت ها، به شرایط خاصی نیاز دارد که اجتماع امروزی قادر نیست به آسانی آن را فراهم کند. برای مثال، عدم ارضای نیازهای مراتب پایین به سبب محدودیت های اجتماعی و سیاسی گوناگون، مانعی در راه تجلی نیاز به خودیابی و رشد قلمداد می شود.
در آغاز، نظر مزلو فراهم آوردن الگویی بود که به طور کلی رابطه میان انگیزش و شخصیت را توضیح دهد، ولی وی بعدها توجه خود را به طور مشخص به مسائل انگیزشی کارمندان در تشکیلات کاری معطوف کرد با به کار بستن مفهوم سلسله مراتب نیازها، مدیران مسئولیت ایجاد محیطی مناسب را که کارکنان در آن بتوانند همه استعداد خود را پرورش و بروز دهند، بر عهده خواهند داشت. این محیط مناسب ممکن است به افزایش فرصت هایی برای استقلال بیشتر، گوناگونی و تنوع در کار و مسئولیت پذیری و مواردی از این دست نیاز داشته باشد. کوتاهی در فراهم آوردن چنین محیطی از دیدگاه عملی، به افزایش ناکامی کارمند خواهد انجامید و نتیجه آن کارکرد ضعیف تر، رضایت شغلی کمتر و خروج بیشتر کارکنان از سازمان خواهد بود. به عقیده مزلو، نیازهای انسانی به صورت سلسله مراتب پنجگانه ای از سطح پایین، یعنی نیاز های کاستی، تا سطح بالا یعنی نیازهای کمال ادامه می یابند و فرد در ابتدا به رفتاری دست می یابد که بتواند نیاز یا نیازهایی را که در یک زمان، ویژه و برجسته اند، ارضا کند.او بر این باور بود که این سلسله مراتب الگویی نمونه است که در بیشتر مواقع صادق است؛
ضمن اینکه می توان استثناهای متعددی بر این گرایش عنوان کرد.وی نیازهای بشری را به گروه های زیر تقسیم کرده است:
نیازهای فیزیولوژیک؛
نیازهای تعلق داشتن؛
نیازهای احترام؛
نیازهای خودشکوفایی؛
زیبایی شناسی؛
معرفت شناسی (ستیرز و پورتر، ۱۳۷۲)
سلسله مراتب نیازها
۲- ۴-۴-۱- نیازهای فیزیولوژیک
این مجموعه از نیازها، نقطه شروع نظریه انگیزشی است. نیازهای فیزیولوژیک، اساسی ترین نیازها هستند و ارضای آن برای زنده ماندن شخص ضروری است. شخصی که فاقد غذا، مسکن، آب و غذا، غریزه جنسی و… باشد، موارد دیگر را منکر خواهد شد. قدرت غلبه این نیازها بیشتر است.فردی که فاقد غذا، ایمنی، محبت و احترام است، بی گمان نسبت به غذا بیشترین تمایل را از خود نشان می دهد. البته ویژگی ارگانیسم انسانی چنین است که هرگاه نیازی خاص برآن چیره شود، تمام فلسفه مربوط به آینده نیز تغییر مییابد. برای فردی که از گرسنگی رنج می برد، مدینه فاضله او را می توان به مکانی تشبیه کرد که در آن غذا به حد زیادی یافت شود.او میل دارد چنین تصور کند که اگر فقط تأمین غذا برای بقیه دوران زندگی تضمین شود، کاملا خوشبخت خواهد بود و هرگز، بیشتر نخواهد خواست..در جای دیگری مزلو بیان می دارد، به ظاهر روشی مناسب برای محو انگیزه های عالی و نگرش جامع و استعدا دها و فطرت انسانی این است که ارگانیسم را به حد مفرط گرسنه و تشنه نگه داریم.
۲- ۴-۴-۲- نیازهای ایمنی
بعد از ارضای نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای دیگری همچون امنیت، ثبات، وابستگی، حمایت، نگرانی،
آشفتگی، نیاز به قانون، آزادی و مطرح می شود که به این نوع نیازها، نیازهای ایمنی گفته می شود. این نیازها می توانند به عنوان سازمان دهندگان انحصاری رفتار، ارگانیسم را به طور کامل تحت تسلط خود درآورند، بنابراین بیشتر استعدادهای ارگانیسم را در اختیار می گیرند و تنها در پی ایمنی هستند. به عبارت دیگر، گیرنده ها، عوامل مؤثر، عقل و دیگر استعداد ها فقط ابزاری می شوند در جست وجوی ایمنی، بنابراین هدف غالب و مدینه فاضله و ارزش های حاکم فرد تحت تأثیر گرایش به ایمنی قرار می گیرد.در چنین حالتی همه موارد به جز ایمنی و حمایت، کم اهمیت می شوند. چنین فردی را اینگونه می توان توصیف کرد که با تمام وجود بر
ای رسیدن به ایمنی زندگی می کند.
به اعتقاد مزلو، سائق های عینی تر ایمنی را میتوان در کودکان ملاحظه کرد؛ زمانی که کودکی به طور
ناگهانی آغوش مادر را از دست میدهد، گویی همه چیز به آخر رسیده است، او دچار ترس و کابوس میشود و جهان را فقط در وجود مادر می پندارد.مزلو نتیجه می گیرد که بزرگسالان نیز دنیایی امن، منظم و قابل پیش بینی را بیشتر می پسندند و از دنیایی که نتوان به آن حساب کرد یا وقایع غیر منتظره در آن روی دهد، گریزان اند. در چنین شرایطی، آنها حامیان نیرومندی را می خواهند که در مقابل آسیب ها و خطرها از آنها محافظت کند. در زندگی اجتماعی امروزی، مزلو جلو ههای نیاز به ایمنی را به صورت های زیر معرفی می کند:تمایل دائمی به شغل دائم، حمایت، حساب پس انداز و انواع بیمه. مزلو می گوید: گرایش به دین و فلسفه جهانی که بتواند جهان و مردم آن را به شکل کلیتی معنی دار، منسجم و رضایت بخش سامان دهد، تا حد زیادی به نیاز ایمنی انسانی مربوط می شود، حتی گاهی گرایش به علم و فلسفه را تا حدی ناشی از انگیزه مذکور معرفی می کند. به عقیده او، هرگاه تهدیدی در صحنه اجتماع نسبت به قانون، نظم و حاکمیت جامعه پدید آید، ممکن است نیازهای ایمنی جنبه فوریت به خود بگیرند.
۲- ۴-۴-۳- نیازهای اجتماعی
هرگاه نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی ارضا شود، نیازهای عشق و امنیت و تعلق پدیدار می شود. در این حالت، فرد عشق به همسر، دوستان و فرزندان را مدینه فاضله زندگی خود می داند، تشنه روابط عاطفی با مردم، دوستان و خانواده است و بیشترین تلاش او برای رسیدن به این هدف است. به اعتقاد مزلو، دگرگونی های اجتماعی، زاییده جامعه صنعتی، بی ریشه بودن یا انزجار از اصل و ریشه خود، جدا شدن ناگهانی از خانه، خانواده، دوستان و همسایگان، از مهم ترین منابع این نیاز انسانی است. البته عشق فقط به معنای میل جنسی نیست.میل جنسی را تنها باید به عنوان نیازی فیزیولوژیک بررسی کرد، درحالی که نیاز به محبت و تعلق شامل دوست داشتن و دوست شدن است.
۲- ۴-۴-۴- نیاز به احترام
نیاز به احترام و عزت نفس بعد از نیازهای فیزیولوژیک، ایمنی و اجتماعی، مطرح می شود. همه افراد جامعه به ارزشیابی ثابت و عالی از خودشان نیاز دارند.احترام به خود و عزت نفس و احترام به دیگران از این جمله است. هنگامی که جنبه داخلی مد نظر قرار میگیرد ، مواردی چون عزت نفس، تمایل به قدرت، موفقیت، کفایت، استقلال و آزادی مطرح میشود. این گونه نیازها را می توان به دو دسته تقسیم کرد: نیازهای داخلی و نیازهای خارجی. و هنگامی که صحبت از شهرت، مقام، اعتبار، سربلندی، حرمت و تحسین پیش می آید، جنبه خارجی مورد نظراست.به اعتقاد مزلو، عدم ارضای نیازهای یادشده، موجب پیدایش احساساتی چون ضعف، حقارت و درماندگی می شود. این احساسات، موجب دلسردی و یأس می شود.اهمیت این مجموعه را می توان با مطالعه بیماران روحی و روانی که با ضربه شدید روحی مواجه میشوند، درک کرد. به واسطه بحث های دین شناسان در مورد غرور و تکبر و دیدگاه مردم درباره خود آگاهی و عدم صداقت نسبت به فطرت خود، نیز می توان نسبت به خطر وابستگی حرمت نفس به عقاید دیگران(به جای وابسته بودن به لیاقت، شایستگی و کفایت واقعی)، آگاه شد.بهترین روش ارضای این نیاز این است که فرد استحقاق احترام را داشته باشد، ولی انتظار تمجید ظاهری را نداشته باشد.
۲- ۴-۴-۵- نیاز به خود شکوفایی
از بحث های بیهمتای مزلو در نظریه انگیزشی، توصیف وی از خودشکوفایی است. خودشکوفایی به توسعه استعدادها و تکمیل زمینه های فردی و افزایش مهارت ها اشاره دارد. برای مثال اگر موسیقی دانی می خواهد به آرامش برسد، باید آهنگ بسازد؛ نقاش باید تابلو بکشد و شاعر باید شعر بسراید. خودشکوفایی فرایندی سیری ناپذیر است و افرادی که در این مسیر قرار می گیرند، همواره در فرایندی تکاملی و بهتر شدن هستند و به نظر می آید این فرایند از شخصی به شخص دیگر متفاوت باشد. در هر فرد، خودشکوفایی شکل خاصی از نمود را به خود می گیرد. ایده آل شدن، ورزشکار، موسیقی دان یا هنرمندی، هنرمند یا مدیری موفق، نوع خاصی از خودشکوفایی برای افرادی است که از استعدادی ذاتی برخوردارند و با برنامهریزی درست این استعداد بی همتا را شکوفا می کنند. افراد خودشکوفا لازم نیست به عنوان بهترین در جهان مطرح باشند، بلکه تنها به عنوان بهترین حالتی که فرد میتوانسته باشد مطرح اند. مزلو نوع انگیزش مربوط به افراد خودشکوفا را از انگیزش دیگر افراد جدا می سازد.وی می گوید: انگیزه مردم عادی فقط ارضای نیازهای اولیه است (فیزیولوژیک، ایمنی، تعلق و احترام). باید میان زندگی کردن و آماده شدن برای زندگی تمایز قائل شد. وی برای افراد خودشکوفا، اصطلاح فرا انگیزش را مطرح می کند. این افراد کمبودی ندارند که بخواهند آن را جبران کنند. نیازهای اساسی آنها، ارضا شده است.با وجود این، انگیزه های دیگری برای فعالیت دارند. آنان سخت کار می کنند، بسیار می کوشند و بلند همت اند. انگیزه آنان، رشد شخصیت، رسیدن به کمال انسانی و در یک کلام، عینیت خود است (رضوانی، ۱۳۶۹).
۲- ۴-۵- نظریه انتظار[۸۰]
این نظریه بیان می کند که مردم به شغل های مختلفی که در اختیار آنان است می نگرند (از قبیل آمدن بر سر کار، در برابرنیامدن بر سر کار) و به انتخاب شقی می پردازند که به تصور آنان با بیشترین احتمال به پاداش های مورد علاقه می انجامد. در تحلیل نظریه انتظار عناصر مهمی وجود دارد : اولاً پیش بینی (ا
نتظار) آنچه که روی خواهد داد، عامل مؤثر انتخاب است و برآورد ما از آینده اهمیت دارد. نکته دوم این است که این نظریه مشتمل بر دو عامل عمده است : انتظار اینکه بازدهی حاصل خواهد شد و ارزش رضایت بخشی پیش بینی آن بازده چقدر خواهد بود. نخستین بیان این شیوه توسط ویکتور وروم[۸۱]به عمل آمده است. وی دو الگو عرضه کرده است : یکی برای پیش بینی انتخاب های معینی از قبیل اینکه فرد چه حرفه ای را برخواهد گزید یا در شغل خود چقدر تلاش به عمل خواهد آورد، و دیگری برای پیش بینی نگرش های فرد نسبت به شغل خود. ترکیب انتظار و ارزش تعیین کننده این است که شخص چه چیز را انتخاب خواهد کرد. پیامدهای این نظریه برای اقدام مدیریت بر سه گونه اند. اولاً آنچه که حائز اهمیت است، پیش بینی پاداش است. مردم بر اساس آنچه که به پندارشان به دست خواهند آورد، دست به انتخاب می زنند تا بر مبنای آنچه که در گذشته کسب کرده اند. ثانیاً پاداش ها باید به گونه ای تنگاتنگ و آشکار با رفتارهای مطلوب سازمانی ارتباط داشته باشند. ثالثاً از آنجا که افراد مختلف به پاداش های متفاوت ارج می نهند باید در انطباق بازده های سازمانی یا پاداش ها با آرزوهای خاص افراد، تلاش هایی به عمل آید. این فنون باید درجه برانگیختگی کارکنان را افزایش دهد (کنتز، ۱۳۷۳).
نظریه انتظار بر مبنای تعبیرات وروم (۱۹۶۴) از علم سازمانی پایه گذاری شده است. نظریه وروم بر این فرض استوار است که : «گزینش هایی که توسط یک شخص از میان راه کارهای گوناگون به عمل می آید، مربوط به رویدادهای روانی و روانشناختی است که همزمان با آن رفتار رخ می دهد. » به عبارت دیگر این انتخاب ها با ادراک و شکل گیری عقاید و نظریات مرتبط است .در اصل در نظریه انتظار چنین استدلال می شود که گرایش به نوعی عمل یا اقدام در جهتی مشخص، در گرو انتظاراتی است که پیامد آن مشخص بوده و نتیجه مزبور مورد علاقه عامل یا فاعل است. این نظریه شامل سه متغیر یا رابطه می شود. آنها از این قرارند :
۱- رابطه بین تلاش و عملکرد فرد؛ درجه یا میزانی که پاداش های سازمانی می توانند نیازها یا هدف های شخصی فرد را تأ مین کنند، و همچنین میزان جذابیت یا جالب توجه بودن پاداش ها.
۲- رابطه بین عملکرد و پاداش؛ میزان یا حدود باور فرد، مبنی بر اینکه سطح معینی از کار به نتیجه، دستاورد یا پاداش مورد نظر می انجامد.
۳- رابطه بین پاداش و اهداف شخصی؛ از دیدگاه یا نظر فرد، مقدار کوشش یا تلاشی که احتمالاً به عملکرد معینی بینجامد.
با وجود اینکه این نظریه اندکی مبهم و پیچیده است، ولی واقعیت این است که تجسم آن چندان مشکل نیست. میزان تولید مورد نظر فرد در هر زمان مشخص به هدفی خاص و پنداشت یا برداشت او از ارزش نسبی عملکرد (طی مسیر خاصی که به هدف مزبور می انجامد) بستگی دارد.
۲- ۴-۶- نظریه دوعاملی هرزبرگ
هرزبرگ با نظرخواهی از حدود چهار هزار کارگر در خصوص نوع احساسشان درباره شغل، به این نتیجه رسید که دو دسته از عوامل کاملا متفاوت موجب دو نوع احساس درباره کار شده است، ازاین رونخست: برخی از عوامل شغلی به رضایت خاطر منجر می شود، درحالی که دیگر عوامل ممکن است مانع نارضایتی باشند و منبع رضایت خاطر نیز نخواهند بود؛
دوم: رضایت شغلی و نارضایتی شغلی بر روی پیوستاری واحد قرار ندارند
هرزبرگ یک دسته از عوامل دیگر را در ایجاد رضایت مؤثر می داند که نبودشان در سازمان به نارضایتی می انجامد. او این عوامل را عوامل انگیزشی نامیده است که عبارتند از موفقیت در انجام دادن کار، شناسایی، نفس کار، مسئولیت، رشد یا پیشرفت. به نظر هرزبرگ، در جامعه معاصر نیازهای اساسی مردم برآورده شده است. ازاین رو، ارضای نیازهای پایین تر به رضایت شغلی منجر نمی شود. بهترین احساسی که این ارضا ایجاد می کند، بی اعتنایی به شغل است، هرچند عدم ارضای آنها منجر به نارضایتی می شود.ازاین رو رضایت شغلی، تابع ارضای نیازهای بالاتر است، زیرا دستیابی و ارضای آنها تا حدی دشوار است. به همین دلیل عدم ارضای این نیازها تنها به بی اعتنایی نسبت به شغل می انجامد (کورمن،۱۳۷۸)
 ۲- ۵- چارچوب نظری اعتماد اجتماعی[۸۲]

برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید.