برای رشد و تقویت یا عمق بخشیدن به هیجانها و کیمیاگری هیجانی، توانایی استفاده از احساسات و هیجانها برای خلاقیت است (نقل از کیاروچی، فورکاس و مییر،2002 ؛ ترجمه نجفی زند، 1385).
از نظر مایر و سالوی(1993)، هوش هیجانی شامل توانایی دریافت دقیق، ارزیابی و بیان هیجانات، توانایی دستیابی به احساساتی که فکر را تسهیل کند و توانایی شناسایی هیجان و تنظیم هیجانات به منظور رشد عقلانی است (نقل از اکرامی، 1380).
بار-آن (2001)، در تعریف خود از هوش هیجانی آن را مجموعهای از مهارتها، استعدادها و تواناییهای غیر شناختی میداند که توانایی موفقیت فرد را در مقابله با فشارها و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد (نقل از دهکردی 1386)
از دیدگاه بارون (1996) هوش هیجانی یک نمونه از شایستگیهای هیجانی و اجتماعی است که تعیین میکند ما نسبت به دیگران و در کنار آمدن با فشارها و تقاضاهای روزانه به چه خوبی میتوانیم خودمان را درک و بیان کنیم. گاردنر در تعریف هوش هیجانی، معتقد است که هوش هیجانی توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجانها در خود و دیگران است( نقل از آقایار و شریف درآمدی،1385)
تاکر (2000) هوش هیجانی را توانایی درک و عواطف خود و دیگران و تمیز بین آنها، برای جهت دهی فکر و عمل تعریف کرد(نقل از دهکردی،1386).
بنابراین، هوش هیجانی را توان استفاده از احساس و عاطفۀ خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت میتوان تعریف کرد (آزاد، 1378). در مجموع میتوان گفت که، هوش هیجانی بر روی توانایی رسیدگی اثربخش به هیجانها تمرکز دارد، این یک تعریف نسبتاً ساده است که اکثر پژوهشگران هوش هیجانی بر روی آن توافق دارند(ماریمکانوری ، گروز و شن ، 2009).

ابعاد هوش هیجانی
مایر و سالوی ابعاد چهار گانه هوش هیجانی را بدین شرح بیان کردهاند.
1) خود آگاهی : ضروریترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فرد از هیجانات و احساسات خود آگاه باشد توانایی خود آگاهی به افراد اجازه میدهد تا نقاط قوت و محدودیتهای خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده میکنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم میدانند که چگونه دیگران را تحت تأثیر قرار دهند (خائف الهی و دوستدار،1382).
2) آگاهی اجتماعی : شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که دارای آگاهی اجتماعی هستند، هیجانات، عواطف و احساسات دیگران را بیشتر عملی میسازند، تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان میدهند که مراقب هستند، علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند، بنابراین رهبران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً میدانند که گفتار و کردارشان بر دیگران تأثیر میگذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تأثیر منفی داشته باشد، آن را تغیر میدهند (گلمن، 1995).
3) مدیریت روابط : توانایی مرتبط با هوش هیجانی، شامل توانایی برقراری ارتباطات و مراودات آشکار و قانع کننده، فرو نشاندن اختلافات و ایجاد پیوندهای قوی بین افراد است. رهبرانی که از توانایی مدیریت روابط برخوردارند از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافات از طریق مزاح وشوخی و ابراز مهربانی استفاده میکنند. رهبری توأم با برخورداری از توانایی مدیریت روابط اگر چه کارآمد است کاربرد محدودی دارد (گلمن، 1998).
4) خود کنترلی : عبارت است از توانایی کنترل هیجانات، عواطف، رفتار صادقانه، درست به شیوه های معتبر و تطبیق پذیر رهبران خود کنترل اجازه نمیدهند بد خُلقیهایی گاه و بی گاهی در طول روز از آنان سر بزند. آنان از توانایی خود کنترلی به این منظور استفاده میکنند که بد خُلقی و روحیۀ بد را به محیط کاری و اداری نکشانند، یا منشأ و علت بروز آن را به شیوهای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین آنان میدانند که منشأ این بدخُلقیها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد (گلمن، 1998).
مهارتهای هوش هیجانی
گلمن در کتاب هوش هیجانی به نقل از مایر و سالوی مهارتهای هوش هیجانی را به پنج دسته تقسیم میکند (گلمن، 1995).
1) شناخت احساسات خود: خود آگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل میدهد. توانایی کنترل و ادارۀ لحظه به لحظۀ احساسات نشان از درک خویشتن و بصیرت روانشناسانه دارد. توانایی در توجه به احساسات واقعی باعث محرومیت از خاصیت رهایی بخش آن میشود. کسانی که به احساسات و عواطف خود، اطمینان بیشتری دارند، زندگی را با مهارت بهتری هدایت میکنند و شناخت عمیقتری از احساس واقعی خود نسبت به شغلی که میخواهند انتخاب کنند، به دست میآورند.
2) کنترل احساسات: کنترل و اداره احساسات (مناسب بودن آنها در هر موقعیت) مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل میگیرد. کسانی که از اداره و کنترل احساسات خود عاجزند، دائماً در وضعیت اضطراب و افسردگی قرار دارند.
3) برانگیختن و به هیجان آوردن: هدایت احساسات در جهت هدف خاصی برای تمرکز، ایجاد انگیزه در خود برای تسلط برخویشتن و خلاقیت، بسیار مهم است. کنترل احساسات زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساسات خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی میکنند مولّد و مؤثر باشند.
4) شناخت احساسات دیگران: توانایی دیگری که بر اساس خود آگاهی عاطفی شکل میگیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب میشود.
هوش هیجانی و بهرۀ هوشی
از لحاظ واژه گزینی در متون مختلف، هوش هیجانی ‏یا هوش عاطفی به اختصار IE گفته میشود و معمولا معیار ارزیابی آن را ضریب هوش هیجانی یاEQ ‏ مینامند، و از این نظر با ضریب هوش شناختی یا IQ که برای سنجش بهره هوشی به کار میرود تفاوت دارد. یکی از تفاوتها و یا شاید امتیازهای هوش هیجانی نسبت به بهره هوشی، اکتسابی بودن یا غیرموروثی بودن آن است که به راحتی قابل یادگیری، تکامل، بهبود و اصلاح است (حسنزاده، 1386). بنابراین ضعف افراد در هوش هیجانی را میتوان جبران کرد در حالی که بهره ‏هوشی در فرد ثابت بوده ‏و در طول زمان تغییر نمیکند. علاوه ‏بر این، با توجه به اهمیت روابط اجتماعی در سازمانها بدون تردید نقش EQ در موفقیت شغلی افراد پر رنگتر است به عنوان مثال فردی با تواناییهای منطقی و بهره هوشی بالا که نتواند احساساتش را کنترل کند یا روابط اجتماعی خوبی را بنا کند در محیط کارش با مشکل روبرو میشود ولی فردی با بهره هوشی عادی و در عین حال برخورداری از هوش هیجانی بالا، با مدیریت بر احساسات، خودانگیختگی، همدلی و داشتن روابط اجتماعی مطلوب در سازمان با احتمال بیشتری میتواند به جایگاههای بهتر و موفقیتهای بیشتر دسترسی پیدا کند (برادبری، 2001؛ ترجمه گنجی، 1384‏).

نظریههای هوش هیجانی
هوش عاطفی، سازهای نظری است که تعریف آن بستگی به بنیاد نظری آن دارد. نظریههای متفاوتی را که تاکنون در مورد چیستی هوش مطرح شدهاند، میتوان در یک پیوستار دید که در یک سوی آن هوش یک توانایی عمومی(توانایی شناختی، سازگاری با محیط و …) به شمار میرود و در سوی دیگرش ترکیبی از مهارتها و تواناییهای اجتماعی و عاطفی است (سنت راک، 2001‏)، بنابراین نظریههای هوش عاطفی را میتوان در دو گروه جای داد.

نظریههای توانایی
این نظریهها هوش عاطفی را توانایی شناسایی یا ورود اطلاعات و پردازش آنها از طریق دستکاری فوری نمادها و توانایی دریافت اطلاعات عاطفی از محرکهای دیداری و شنیداری تعریف کردهاند. آن را یک توانایی ذهنی میپندارند و معتقدند که ساختارهای شناختی و عاطفی به صورت یکپارچه کار میکنند. توانایی درک و ابراز عاطفهها، توانایی درونی سازی تجربه های عاطفی در شناخت، توانایی شناسایی و درک عاطفهها و استدلال از طریق آنها و توانایی مهارکردن عاطفهها در خود و دیگران مجموعه تواناییهایی هستد که هوش عاطفی هر فرد را تعیین میکنند( مایر، سالوی و کارسو ،2000).

نظریههای ترکیبی
مدلهای ترکیبی، هوش هیجانی را ترکیبی از تواناییهای ذهنی و رگههای شخصیتی معرفی میکنند. این نطریهها هوش هیجانی را با سایر مهارتها و ویژگیها مانند انگیزه و توان برقراری ارتباط با دیگران میآمیزند و بر ایجاد انگیزه در خود، مهارخود و مدیریت روابط اجتماعی تأکید دارند. مایر، سالوی و کارسو (2000) نظریههایی مانند نظریه گلمن و بار آن را در این دسته جای میدهند، زیرا این نظریهها مهارتهایی که در قلمرو تواناییهای ذهنی قرار دارند مانند حل مسئله، را با ویژگیهای شخصیتی مانند خوش بینی در میآمیزند (هدلند و سترنبرگ ،2001).

مدلهای هوش هیجانی
مایر و سالوی مدل توانمندی را از مدل ترکیبی هوش هیجانی متمایز کردند. مدل ترکیبی شامل طیف وسیعی از متغیّرهای شخصیتی است که مخالف مدل توانمندی مایر و سالوی بوده که کاملاً شناختی است. یک وجه کاملاً متفاوت این دو مدل، تفاوت میان مفهوم «صفت» و«پردازش اطلاعات» هوش هیجانی است. این وجه تفاوت در دیدگاه‏های گوناگون سنجش و تعاریف عملیاتی از سوی نظریه‏پردازان مدل ترکیبی و توانمندی، نمایان است. مفهوم «صفت» هوش هیجانی با شاخص‏های بین موقعیتی رفتار همچون همدلی، جرئت و خوش‏بینی ارتباط دارد، در حالی که مفهوم«پردازش اطلاعات» مربوط به توانایی‏هایی همچون تشخیص، ابراز و برچسب زدن هیجان است. مفهوم«صفت» ریشه در چارچوب شخصیتی دارد که از طریق پرسشنامههای خودسنجی، که رفتار خاصی را می‏سنجند،اندازه‏گیری می‏شود. این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی، تحت‏الشعاع متغیّرهای شخصیتی (همانند همدلی و تکانشی بودن) و ساختارهایی که همبستگی بالقوّه با آنها دارند (مانند انگیزش، خودآگاهی و امیدواری) قرار می‏گیرد، بعکس دیدگاه «پردازش اطلاعات» که بیشتر بر بخش‏های سازنده هوش هیجانی و رابطه آن با هوش سنّتی متمرکز می‏شود. چنان‏که دیدگاه توانمندی در مدل سالوی ـ مایر متجلّی است، دیدگاه ترکیبی در الگوی گلمن و الگوی بار ـ آن، به خوبی تبیین شده است (ابراهیمی، 1385). در ادامه، به اختصار به مدلهای توانایی و ترکیبی پرداخته میشود.

مدل توانایی مایر و سالووی(1997)
الگوی توانایی در سال 1997 توسط مایر و سالووی ارائه شد. این الگو متمرکز بر نقش هیجانها و تأثیرات متقابل بر افکارشان است (مایر و سالووی،1997). آنان معتقدند که هوش هیجانی از تواناییهای ذهنی، مهارتها و قابلیتهای متعددی تشکیل شده است. تواناییهای ذهنی متمایز از دیگر تواناییها بوده و شامل تفکر انتزاعی و حل مسئله است (مایر، سالوی و کارسو،2000). ابعاد چهارگانه مدل مایر و سالووی به بدین ترتیب است:
شناسایی عواطف در خود و دیگران : در این حوزه مهارتهای خود سنجی، اغلب با توانایی واقع افراد در خواندن صحیح عواطف دیگران، مطابقت ندارد. در نتیجه این امر، ممکن است کارفرمایان اطلاعاتی با ارزش را در جریان تعامل با همکاران و مشتریان خود از دست بدهند. با این وجود، آنان بر این باورند که به خوبی قادر به درک صحیح عواطف دیگران هستند.
کاربرد عواطف : یعنی توانایی استفاده از عواطف در راستای کمک به کسب نتایج مطلوب، حل مسئله و استفاده از فرصتها. استفاده از عواطف برای برانگیختن افراد و هسته اصلی کار نیز از کاربردهای عواطف به شمار میآید.
توانایی درک و فهم عواطف دیگران : توانایی درک عواطف پیچیده و آگاهی از علل آنها و چگونگی تغییر عواطف از یک حالت به حالت دیگر را درک عواطف مینامند. به کمک این آگاهیها میتوانیم بفهمیم که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه ها میشود و در نتیجه میتوانیم همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنیم.
مدیریت عواطف : مدیریت عواطف به معنی اداره کردن عواطف در خود و دیگران در یک موقعیت شغلی یا محیط کار است، میتوان در این زمینه واکنشهای زیادی را درنظر گرفت، از جمله: انکار احساسات، فرار از مشکلات، تأیید حالت کلی موقعیت بدون تأیید جریان آن، بکارگیری عواطف جهت حل مسائل و هماهنگ ساختن عاطفه و تفکر(مایر و سالووی،2002، به نقل از استوار و امیرزاده،1387).

مدل ترکیبی گلدمن(1995)
در حالی که دیدگاه سالووی و مایر، بیشتر جنبه روانشاختی دارد، مفاهیم ارائه شده توسط گلمن به مفاهیم مدیریتی نزدیکتر است. مدل مبتنی بر شایستگی که یک مدل ترکیبی از هوش عاطفی به شمار میآید را گلمن (2001)، ارائه کرده است. این مدل به طور اختصاصی برای پیش بینی موفقیت در محل کار طراحی شده است. در حقیقت این مدل نظریهای در مورد عملکرد در کار است که بر مبنای هوش ایجاد شده است. همان طور که گفته شد، این مدل ترکیبی است از تواناییهای ذهنی و برخی ویژگیهای شخصیتی که متفاوت از مدلهای مبتنی بر توانایی است. گلمن (2001) ‏با مطالعه 600 مدیر، متخصص مسایل سازمانی و دانشجویان دوره های ارشد، مدل خود را با عنوان شبکه قابلیتهای عاطفی ارائه داد. مدل اولیۀ وی شامل 5 بعد و 25 مؤلفه بود که در سالهای بعد مدل خود را به چهار مؤلفه و 20 قابلیت تقلیل داد (نقل از کوکر و همکاران ، 2007).
شایستگی هیجانی از نظر گلمن عبارت است از توانایی آموخته شده ‏بر مبنای هوش هیجانی که منجر به عملکرد چشم گیر در کار میشود. یعنی میزان هوش هیجانی، تعیین کننده ‏توانایی بالقوه ‏برای یادگیری مهارتهای کاربردی است. مدل مبتنی بر شایستگی گلمن شامل20 ‏شایستگی است. این مدل تفاوتهای فردی که در عملکرد افراد در محل کار وجود دارد را از هم تمیز میدهد. شایستگیهای بیست گانه مدل گلمن در قالب چهار نوع توانایی عمومی و کلی بیان میشوند. البته لازم به ذکر است که بر مبنای این مدل یک فرد برای موفقیت لازم نیست که همه شایستگیها را داشته باشد، بلکه مطابق با شرایط آن فرد ترکیبی از شایستگی وجود دارند که منجر به اثر بخشی فرد میشوند(سیدجوادین و حسین بور، 1386).
الگوی هوش هیجانی گلمن، مدلی چهارمولفۀای مبتنی بر ویژگیهای خودآگاهی، خود مدیریتی، آگاهی اجتماعی و مهارتهای اجتماعی است. در این حالت هوش هیجانی با شاخصهای هیجانی اندازهگیری میشود (ماریمکانروی و همکاران، 2009).
گلمن ادعا کرد که شایستگیهای هیجانی، همان مهارتهای شغلی هستند که میتوان آنها را فرا گرفت. همچنین بر اساس نظر گلمن(1995)، هوش هیجانی شامل مجموعهای از عناصر درونی (میزان خودآگاهی، خودانگاره، احساس استقلال و ظرفیت، خودشکوفایی و قاطعیت) و بیرونی (روابط بین فردی، سهولت در همدلی و احساس مسئولیت) است (سبحانینژاد و یوزباشی، 1387).

مدل ترکیبی بار-آن
بار-آن (1997) هوش هیجانی را بر اساس ویژگیهای شخصیتی تعریف کرده است. طبق نظریۀ بار-آن، هوش هیجانی مجموعۀ تواناییها، استعدادها و مهارتهایی را شامل میشود که دانش لازم برای برخورد موثر در زندگی را در اختیار فرد قرار میدهد. بار-آن آنچه را که به عنوان توانایی ذهنی تعریف شده ‏است. با دیگر ویژگیها از قبیل استقلال فردی، حرمت نفس ترکیب میکند (دهکردی، 1386). به عبارت دیگر بار-آن، مدلی چندعاملی برای هوش هیجانی تدوین کرده است. وی معتقد است که هوش هیجانی، مجموعهای از تواناییها و مهارتهایی است که فرد برای سازگاری مؤثر با محیط و کسب موفقیت در زندگی، تجهیز میکند. براساس دیدگاه ‏بار- آن، هوش هیجانی دارای 5 طبقه کلی و 5 مؤلفه است که در درون این طبقهها قرار میگیرند که عبارتند از: الف- هوش هیجانی درون فردی : این طبقه از هوش هیجانی، مؤلفه های آگاهی هیجانی،حرمت نفس، قاطعیت، خودشکوفایی و استقلال را در بر میگیرد.
خودآگاهی هیجانی : میزان آگاهی فرد از احساسات را مورد بررسی قرار میدهد و شامل پی بردن به این نکته که فرد چه احساسی دارد و چرا این احساس در او شکل گرفته است.
قاطعیت ‏: توانایی بیان احساسات، عقاید، افکار و باورهای خود و دفاع از حقوق ‏خود به شیوهای مطلوب، که خود دارای سه بعد است: توانایی بیان احساسات (‏ابراز خشم، صمیمیت و احساسات جنسی)، توانایی بیان عقاید (بیان عقاید مخالف و اتخاذ موضع مشخص حتی با از دست دادن امتیاز)، توانایی ایستادگی در برابر حقوق خود (اجازه ‏ندادن به