جمهور ، به تعبیر امام «یازده میلیون رای را تباه سازد».
در خردادماه ۱۳۶۰تقابل فزاینده دو جناح سیاسی پس ازچندین ماه منازعه مکتبی ها و لیبرال ها به اوج خود رسیده است و در مجلس نیز عدم صلاحیت بنی صدر و «طرح کفایت سیاسی» وی نیز مطرح شده است. اما قبل از هر اقدامی این رهبری کاریزمایی-الهی انقلاب بود که در ۲۰خردادماه ۱۳۶۰ با پیامی کوتاه حکم«عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا را ابلاغ نمود و نشان داد که دیگر بنی صدر از حمایت سیاسی ایشان برخوردار نیست. از این لحظه دیگر راه برای اتخاذ روش های قانونی دیگر باز شد و بنی صدر با همان سرعتی که مناصب متعدد را کسب نمود ، آن را از دست داد. در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ مجلس با ۱۷۷ رای موافق و یک رای مخالف به عدم کفایت سیاسی بنی صدر رای داد . آیا اکنون همان لحظه ای بود که امام (ره) هشدارش را داده بود که: نگذارید احساس وظیفه بشود، اگر احساس وظیفه بشود من به هر کس هرچه دادم پس می گیرم» این اخطار در اول تیرماه ۱۳۶۰عملی گردید:
« پس از رای اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت ساسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری ایران عزل نمودم». ( همان: ۲۶)
تاریخ لیبرال ها تکرار شد اما این بار به گونه ای دراماتیک . بنی صدر خویش را در محاصره نیروهای مخالف یافت . اما برخلاف بازرگان که رویه انفعالی پیشه کرده بود با شجاعت حاصل از برخورداری از عنوان« اولین و تنها مقام رسمی منتخب جمهوری جدید» با دست زدن به اقدامات متهورانه و تهاجمی درصدد شکست آنها برآمد . اما نتیجه این شد که برخلاف بازرگان که با احترام مجبور به استعفا شد بنی صدر با اجبار و از طریق قانونی از سوی انقلابیون(مکتبی ها) و با حمایت قاطعانه قدرت برترانقلاب کنار گذاشته شد.
شاید رساترین تعبیر برای اختلافاتی که منجر به چنین بحرانی گردید تعبیر جامعه شناختی «ستیزه*» باشد. جامعه متشنج پس از پیروزی انقلاب برای اینکه شکل معینی بگیرد تا حدی نیاز به هماهنگی و ناهماهنگی ، اتحاد و رقابت و گرایش های مطلوب و نامطلوب دارد. ستیزه در بعد داخلی یک نظام سیاسی در طول زمانی معین منجر به استقرار مجدد به هم پیوستگی اجتماعی می شود . به باور «جورج زیمل» ستیزه دوگانگی متفاوت را از بین می برد و یکی از راه هایی است که می توان به کمک آن به یگانگی رسید. اگر چه این یگانگی با نابودی یکی از طرفین ستیزه به دست می آید، ستیزه به خودی خود کشمکش بین دو طیف مختلف را رفع می کند . در واقع ستیزه واقعیتی است که می توان آن را شدید ترین عوارض یک بیماری دانست که بدن می کوشد خود را از درد و آسیب آن خلاص کند.( کوزر و روزنبرگ ،۱۳۷۸ : ۲۰۶ ) همچنین بر اساس تئوری کوزر مبتنی بر «دینامیزم گروهی» از بین رفتن دشمن مشترک برای اعضای یک گروه ، وحدت قبلی آن کاهش می یابد و تجزیه درون گروهی آغاز می گردد. در این فرایند بالطبع افرادی که دارای موضع قوی تری هستند موفق تر خواهند بود و جنگ قدرت سریعتر به نتیجه خواهد رسید و گروه ضعیف تر زود تر تسلیم می شود. (۱۱۰-۸۷:۱۹۵۶, Coser)
شرایط مذکور پس از پیروزی انقلاب و بحران های این دوره نیز رخ داد . پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا و ریاست جمهوری، عاقبت آنچه همه نیروهای سیاسی کشور از اولین روز پیروزی نگرانش بودند اتفاق افتاد.بنی صدر با گروهگ منافقین ائتلاف نموده و با اقدامات آنان موجی از خشونت و ترور سراسر جامعه را فرا گرفت. رادیکالیسم بر فضای سیاسی ایران حاکم شد و خشونت سیاسی بر جمهوری اسلامی تحمیل گردید. نیروهای که دو سال پیش از این در کنار یکدیگر گسترده ترین و در مجموع یکی از کم هزینه ترین انقلاب هایی را که تا آن روز در جهان افتاده بود به ثمر نشانده بودند با عناد و خشونت زایدالوصفی کمر به انهدام یکدیگر بستند . بحران مذکور و نحوه مهار این بحران نشان داد که عرصه قدرت، عرصه تعارفات سیاسی نیست و قدرت بی رحمانه اعمال می شود و در این نبرد کسی بیرون می رود که در مراتب پایین قدرت قرار گرفته باشد. اصولاً در چنین شرایطی وضعیت به گونه ای است که در هنگامه پاسخ به بحران خشونت عنصری غیر قابل اجتناب است و این نه به خاطر گرایش ذاتی بشر برای توسل به زور و خشونت بلکه به این دلیل است که امکان استفاده از زور وجود دارد اما باید به کنترل آن پرداخت . اگر راه هایی دیگر ناکام ماند و در موارد مشخص و با دقت زیاد از آن استفاده کرد».( تاجیک،۱۳۷۹: ۱۰۴ )
اوج بحران اختلاف حزب ا… و لیبرال ها عزل بنی صدر بود که تا این لحظه با استفاده از نهادهای قانونی نظام این بحران مهار گردید ، اما بروز خشونت در مهار بحران همزمان با بروز پیامدها و پس لرزه های بحران به وقوع پیوست . بنی صدر که ارزیابی دقیقی از قدرت مخالفانش نداشت بدون داشتن تشکیلات قوی حزبی سعی داشت همزمان هر دو نقش ریاست جمهوری و نخست وزیری را ایفا نمود. از همان اولین روزهای پیروزی به طور ناشیانه ای حمله به روحانیون را آغاز کرد . چیزی که هرگز ضرورتی نیز بر آن احساس نمی شد. او در تمام محافل سیاسی و عمومی سعی در تضعیف نخست وزیر و همچنین دکتر بهشتی داشت. شاید بدین دلیل که بنی صدر دقیقاً نتوانسته بود قدرت تشکیلاتی دکتر بهشتی مردی که در واقع بعد از امام قدرت زیادی در مملکت داشت را ارزیابی نماید.بنی صدر به دنبال تمام اشتباهاتش با ائتلاف خود با منافقین به نوعی خودکشی سیاسی دست زد و نشان داد که به تعبیر امام (ره) «شم سیاسی ندارد» و این امر از همان لحظه بدگمانی هر چه بیشتر انقلابیون مذهبی را نسبت به اهداف واقعی وی در پی داشت . منافقین نیز تنها مترصد لحظه ای بودند که بتوانند روحانیت را از صحنه خارج کنند و برکناری بنی صدر در حقیقت فرصت طلایی برای آنها محسوب می شد.
پس از عزل بنی صدر، بحران به طور کامل مهار نشد. شورش وسیع مسلحانه حامیان بنی صدر و ترورهای سران نظام یک جنگ داخلی واقعی را بین جمهوری اسلامی و منافقین رقم زد به گونه ای که انقلابیون مذهبی و مخالفان مسلح آنها جز با زبان خشونت با یکدیگر سخن نمی گفتند. بدین صورت در سراسر سال ۱۳۶۰جمهوری اسلامی تحت تأثیر جنگ داخلی قرار داشت که از نظر مقامات دولتی به خاطر «دفاع مقدس» که در مرزهای کشور در جریان بود از حمایت و مشروعیت مردمی برخوردار بود. پاسخ به تداوم بحران عزل بنی صدر در برخورد نظامی با منافقین ، بار دیگر ثابت کرد که«قدرت موجب اعمال قدرت می شود». ( سریع القلم،۱۳۸۱ : ۱۳ )
منافقین در مبارزات خود علیه جمهوری اسلامی می پنداشتند که با سازمان آموزش دیده و مجهز خود قادر خواهند بود نظام نهادینه نشده جمهوری اسلامی را که درگیر جنگ عراق و دارای نیروهای امنیتی ضعیفی است سرنگون کنند. اما برخلاف نتایج مورد انتظارشان به بار نشست. آسیب ناپذیری جمهوری اسلامی را در برابر جنگ های چریکی به اثبات رساند و نظام امنیتی انقلاب را تقویت و موقعیت مکتبی ها را مستحکم کرد. با یکپارچه شدن حاکمیت وضعیت به سمتی سوق پیدا کرد که تا مدت ها زمینه پیدایش چنین بحرانی در جمهوری اسلامی محو گردید. با وقوع چنین بحرانی هم زمینه برای حضور مکتبی ها و روحانیت در عرصه حکومت فراهم شد و هم ضرورت حضور آنها بیشتر احساس گردید. به ویژه زمانی که امام خمینی (ره) با