موقعیتی مورد توجه قرار می گیرد، احتمال تصمیم معین و مشخص برای هر یک از مواقع بحران افزایش می یابد. زیرا در این وضعیت ، بحران به عنوان یک موقعیت مشخص، تصمیم ویژه خود را می طلبد.
از منظر«روش شناسی» در عرصه فرهنگ، اندیشه و نظریه پردازی، بحران معمولاً موجب حرکت و پویایی می شوند و با بروز آن انگیزه تلاش برای دستیابی به الگوی جدید و تبیین های تازه فراهم می گردد.( کاظمی،۱۳۷۹: ۲۱۳)
در برخی از تحلیل ها و تعاریف مفهوم بحران، بر«منازعه» تاکید می شود، که اغلب آن را در بررسی رفتارواحدهای سیاسی نسبت به یکدیگر، به عنوان بازیگران بین المللی در سیاست جهانی ،تحلیل می نماید. از این منظر، وضعیت بحران همانند یک میدان نبرد و منازعه قلمداد می شود. بر طبق این دیدگاه، بحران تنها از دهه ۱۹۶۰ به عنوان یک «پدیده متمایز» در سیاست جهان مورد شناسایی قرار گرفت.( برچر، ۱۳۸۲: ۳۲ )این تحلیل دلیل عمده برای مطالعه بحران را این می داند که: بحران ،به طور تنگاتنگ با منازعه و جنگ ارتباط دراد و اصالتاً هر بحران یک وضعیت منازعه بین دو یا چند طرف مخاصمه را منعکس می کند . علاوه بر آن، نقطه متمرکز هر بحران، اغلب یک موضوع واحد است.( همان :۲۶ )
در توصیفی نسبتاً جامع از بحران که در برگیرنده عناصر مختلف مطرح شده در تعاریف گوناگون بحران می باشد، تحلیلی اینگونه ارائه شده است:
«بی گمان بحران ها پدیده هایی بسیار پیچیده و گوناگونند. کاملاً با بساطت و یک چهرگی بیگانه اند. سریع حادث می شوند. سریع اشاعه می یابند و سریع تخریب می کنند. در اولویت ها و فوریت های تصمیم گیری واحدهای ملی سکنی می گزینند. مرز بین واقعیت و غیر واقعیت را کدر می کنند و اطلاعات را به زیر پرده کشیده و چهره ای مشوش و مخدوش از آن به نمایش می گذارند و اذهان نخبگان را به سخره خود می گیرند.» ( تاجیک،.۱۳۷۹ : ۱۴ )
آنچه از تحلیل های مختلف مفهوم بحران بدست می آید، اینست که باید بپذیریم که بطور کلی هر بحران از یکسری روابط متقابل پیچیده تشکیل می شود،که دربسیاری ازمواردشناخت ریشه اصلی این روابط اگر نگوییم غیر ممکن است، بایستی اعتراف نماییم، بسیار مشکل است.( همان: ۲۹ )
به نظر می رسد ، با اتخاذ رویکردی روانشناختی و نسبی گرا نیز، بتوان به ریشه ها و ماهیت این اختلاف نظرها در تعریف بحران پی برد.اندیشمندانی همچون کاپرمن*،ویل کاکس** واسمیت***، معتقدند که : از منظری ،بحران نزد نظاره کنندگان آن مطرح می باشد. آنچه که در نزد یک فرد و یاگروه بحران تعریف می شود. ممکن است در نزد دیگری، بحران تعریف نشود.( تاجیک،.۱۳۸۰: ۵۶)
با اتکاء به رویکرد مذکور، می توان بحران را متغیر موقعیتی قلمداد کرد که بستگی به شرایط دوگانه دارد؛ شرایط وقوع پدیده ای که بحران نامیده می شود و دیگر شرایط نظاره کنندگان آن پدیده. از اینرو، می توان پذیرفت که ارائه هر نوع تعریفی از بحران نسبی است. چرا که بحران اساساً یک پدیده ادراکی است و آن را باید از دیدگاه کسانی که به نحوی درگیر آن هستند و یا در شرایط و زمینه های خاصی که اتفاق می افتد ،تعریف و معنی کرد.( کاظمی،۱۳۷۰: ۲۱۴ ) در واقع ادراک ما از بحران تابعی است از میزان تهدیدی که از محیط احساس می کنیم.( کاظمی، ۱۳۸۲ : ۶۵ ) در نتیجه به نسبت اینکه توان و ظرفیت مقابله ما با آن پدیده بحرانی چقدر باشد، این احساس میزان تهدید ،نیز متفاوت خواهد بود.
پژوهشگران عرصه بحران شناسی و مدیریت بحران، غالباً از یک نکته اساسی در مباحث تحلیل بحران غفلت ورزیده اند و همان گونه که در اغلب تعاریف ارائه شده در این پژوهش نیز مشخص است، در بسیاری از تعاریف ،فرصت های ناشی از یک بحران، عمدتاً مورد غفلت واقع شده است.
چنانچه بحران را پدیده ای چند بعدی بدانیم ، یکی از ابعاد مهم آن ، فرصت های نهفته در پس خطرات آن است. هر چند که در شرایط بحرانی، تنها قادر به دیدن خطرات هستیم و نه فرصت ها، غالباً صاحبنظران ، دلایل مطالعه بحران را،ارتباط آن با جنگ و منازعه و ماهیت خطرناک آن بر می شمارند. در حالیکه این امر تنها بخشی از واقعیت پدیده بحران است. از آنجا که ابعاد تخریبی بحران ها ملموس تر است و در کوتاه مدت نتایج خود را بروز می دهد، باعث شده است که ابعاد خطر ساز بحران ،نظر تصمیم گیرندگان و محققان این عرصه را بیشتر جلب نماید.
با این تفسیر، شاید رساترین تعریف از بحران در زبان چینی ارائه شده است: واژه بحران معادل «فرصت خطرناک» ؛یعنی ترکیبی از تهدید و فرصت تعریف شده است زیرا وضعیتی را ایجاد می نماید که حاکی از خطر و امید است ( نیکسون ،۱۳۷۱ :۳۸ )و شرایط دوگانه بیم و امید را رویاروی تدبیرگران قرار می دهد. نظام های سیاسی به تبع ماهیت پویای خود ،همواره با بحران هایی با شدت و ضعف کمتر یا بیشتر روبرو هستند. بنابراین آنچه مطرح است وجود یا عدم وجود بحران های مختلف نیست، بلکه در این شرایط آنچه اساساً مطرح است، چگونگی مواجهه و تدبیر اینگونه بحرانها نه تنها از طریق بهره جستن از فرصت ها بلکه بهره برداری از خطرها است.
اگر چه در شرایط بحران ،تنها قادر به دیدن خطرات هستیم و نه فرصت ها، بی تردید در پس هر بحرانی فرصت (و یا فرصت هایی) نهفته است. کالبد شکافی یک بحران از منظر صرف تهدید، بر دامنه و گستره آن خواهد افزود ، از این رو باید توجه داشت که بحران ها صرفاً به سبب طبیعت تهدیدزایشان مورد مداقه قرار نمی گیرند. بلکه فراسوی آن ، این فرصت های ناشی از هر بحران هستند که در سپهر اندیشه یک استراتژیست نقش می بندند و وی را به تاملی ژرف تر فرا می خوانند. هنر یک استراتژیسین و مدیر بحران دقیقاً در احصاء برایند تهدیدات و فرصت های ناشی از یک بحران ظهور و بروز می یابد. در این شرایط، کسب آگاهی و شناخت نسبت به تهدیدات و فرصت ها از شروط لازم هر نوع تدبیرگری در عرصه بحران است.( همان: ۱۵ – ۱۶)
محیط ایران نیز، به اقتضای شرایط و ادوار مختلف تاریخی، همواره روایتگر روایت مستمر بازی بحران ها بوده است. در هر دوره ای با توجه به تحولات داخلی ایران، تهدیدات و فرصت هایی رویاروی نظام بین المللی قرار گرفته است که قدرت های جهانی، منافع کوتاه مدت و درازمدت خود را در پس تدبیر ابعاد مختلف این بحران ها یافتند. البته اغلب اوقات این روند حالتی معکوس به خود گرفته است.
تنش ها و بحران های داخلی ناشی از فعل و انفعالات بین المللی، معمولاً دامنگیر کشورهایی می گردد که بیشتر در معرض رقابت ها و کشمکش های قدرت های مسلط قرار دارند. کشورایران به گواه تاریخ یکی از همان نقاطی است که به علت شرایط خاص ژئوپلیتیک، همواره دستخوش رقابت ها ی خارجی و در معرض تنش های حاصله از بحران های جهانی بوده است. براین اساس، ایران نیز همچون هر نظام سیاسی، به تبع ماهیت پویای خود و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی که برخورد ایدئولوژیک با نظام بین المللی را در پی داشت، با بحران هایی روبرو بوده است.
با توجه به اینکه ، معمولاً تعاریف گوناگون ارائه شده از بحران، از زمینه واقعی رخداد بحران نشأت می گیرد ( مک کارتی،۱۳۸۰ : ۴۲ )،پس از روایت قصه مفصل «بحران شناسی و تئوری پردازی بحران»،در پی آنیم که گذری و نظری در شرایط سال های نخستین جمهوری اسلامی ایران به عنوان زمینه واقعی بحران های این پژوهش داشته باشیم.
ایدئولوژی انقلاب شیعی به مثابه یکی از ارکان اساسی انقلاب اسلامی با ماهیت دوگانه بحران ساز و تدبیرپرداز، خود می تواند در کانون مباحث بحران شناسی سال های آغازین جمهوری اسلامی قرار گیرد. در فرایند انقلاب اسلامی، ایده ها و ایدئولوژی ها به مثابه حوادث زمان چهره نموده و تهدیدها وفرصت هایی را متوجه محیط بین المللی و به تبع ، نظام نوپای انقلابی نمودند.( تاجیک،۱۳۷۹ : ۸ ) برایند این تهدیدها و فرصت های بی شماری را در اختیار نظام انقلابی جدید، قرار می داد.
هر چند جامعه انقلابی و ایدئولوژیک به اقتضای طبیعت و هویتش ،جامعه ای بحران زا و به یک معنا بحران زی است، اما ایدئولوژی و انقلاب ،همانگونه که می توانند به عنوان عامل تحرک و جنبش یک نهضت انقلابی ساختار شکن عمل نمایند، قادرند به مثابه عوامل تحکیم و تثبیت یک نظام نوپای انقلابی نقش ایفا نمایند. آن هم در شرایطی که هر یک از نهادهای دفاعی – امنیتی،نظام سیاسی جدید یا تضعیف شده یا فرو پاشید اند و شور و هیجان آزاد شده ناشی از انقلاب،در غلیان است. در این وضعیت و در لحظه های مختلف این دوران، انقلاب و ایدئولوژی انقلاب هم به مثابه عوامل بحران زا و هم به عنوان عواملی موثر در تدبیر و مهار بحران ها ظاهر شدند.( تاجیک ،۱۳۷۹ :۸ – ۱۲ ) در سال های نخستین حیات جمهوری اسلامی، جو سیاسی ملتهب و انقلابی که از حمایت توده ها نیز برخوردار بود، زمینه بسیار مهیایی برای بحران زایی به شمار می رفت و از استعداد بحران سازی و به همان نسبت از استعداد مهار بحران ها به جهت قوت بسیج توده ها نیز برخوردار بود.
در حقیقت ، می توان گفت که بحران های سیاسی همیشه در اغلب نظام های سیاسی، حداقل به طور بالقوه وجود دارند و بدین جهت، با فراهم شدن شرایط و زمینه مساعد، همواره این امکان وجود دارد که یک تصادم و تزاحم ساده در روابط فی ما بین عناصر اصلی جامعه ( حاکمیت،مردم،جامعه مدنی و …) و یا در روابط یک واحد سیاسی با نظام بین المللی،به چالشی شالوده شکن تبدیل گردد. البته این وضعیت برای یک نظام ایدئولوژیک انقلابی ،به نحو فزاینده ای افزایش می یابد. منتهی در این شرایط ، مسأله اساسی این است که تا چه اندازه یک بحران شدت پیدا می کند. هیچ جامعه ای کاملاً خالی از بحران یا بیماری نیست. حتی می توان گفت که شرط سلامتی، بیمار شدن هم هست. بدنی که بیمار نشود، مکانیزم های دفاعی برای دفع بیماری را پیدا نمی کنند. پس وجود بحران از یک دیدگاه می تواندمورد استقبال قرار گیرد. زیرا در شرایط بحرانی توانایی نظام های سیاسی برای حفظ و تطبیق خودشان با شرایط جدید افزایش می یابد؛ البته اگر نهایتاً جان سالمی بدر ببرند.( بشریه ، ۱۳۷۸ : ۲۲)
به نظر می رسد که،درمحیط پرتب وتاب وهیجان زده منتج از انقلاب ، بحران ها می توانند نقش سازنده و مثبت هم ایفا نماید.به ویژه در انقلاب اسلامی که تاسیس و تثبیت نظام سیاسی جدید، به گونه ای همزمان صورت گرفت،
رهبری کاریزمایی- الهی انقلاب اسلامی توانست با بهره گیری از بحران ها، توانایی نظام سیاسی جدید را برای تطبیق با شرایط جدید، افزایش دهد.
توماس شیلنگ* ، در مبحث به نام «بهره برداری از خطر »،تاکید می نماید که : می توان بحران ها را کنترل و از آن بهره گیری کرد. به ادعای وی مسأله مهم به میزان بهره برداری از خطر برمی گردد. از آنجا که ریسک واقعیتی انکار ناپذیر است،