ای بندگان خدا، از خدا پروا کنید و با اعمال نیکو به استقبال أجل بروید، با چیزهای فانی شدنی دنیا آنچه که جاویدان میماند خریداری کنید. از دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش میکنند. آمادهی مرگ باشید که بر شما سایه افکند است. چون مردمی باشید که بر آنها بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانهی جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. خدای سبحان شما را بیهوده نیافرید و به حال خود وا نگذاشت. میان شما تا بهشت یا دوزخ، فاصله اندکی جز رسیدن مرگ نیست. زندگی کوتاهی که گذشتن لحظهها از آن میکاهد و مرگ آن را نابود میکند سزاوار است که کوتاه مدت باشد. زندگی که شب و روز آن را به پیش میراند و به زودی پایان خواهد گرفت. مسافری که سعادت یا شقاوت همراه میبرد باید بهترین توشه را با خود بردارد. از این خانه دنیا زاد و توشه بردارید که فردی رستاخیز نگاهبانتان باشد. بندهی خدا باید از پروردگار خود بپرهیزد، خود را پند دهد و توبه را پیش فرستد و بر شهوات غلبه کند، زیرا مرگ او پنهان و پوشیده است و آرزوها فریبندهاند، و شیطان همواره با اوست و گناهان را زینت و جلوه میدهد تا بر او تسلط یابد، انسان را در انتظار توبه نگه میدارد که آن را تأخیر اندازد و تا زمان فرا رسیدن مرگ از آن غفلت نماید. وای بر غفلتزدهای که عمرش بر ضد او گواهی دهد، و روزگار او را به شقاوت و پستی کشاند. از خدا میخواهیم که ما و شما را برابر نعمتها مغرور نسازد و چیزی ما را از اطلاعت پروردگار باز ندارد، و پس از فرا رسیدن مرگ دچار پشیمانی و اندوه نگرداند(دشتی؛ ۱۳۷۹: ۱۱۳).
أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً. غرض ارشاد و نصیحت است.
لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى وَمَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَبَیْنَ الْجَنَّهِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ یَنْزِلَ بِهِ. إِنَّ غَایَهً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَهُ. وَتَهْدِمُهَا السَّاعَهُ. لَجَدِیرَهٌ بِقِصَرِ الْمُدَّهِ وَإِنَّ غَائِباً یَحْدُوهُ الْجَدِیدَانِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ لَحَرِیٌّ بِسُرْعَهِ الْأَوْبَهِ. غرض در تمامی این جملات تنبیه است. چرا که امام(ع) میخواهد مردم را آگاه کند که فرصت اندک است. و ما بسیار به بهشت یا جهنم نزدیک هستیم و با مرگ که هر لحظه ممکن است اتفاق بیافتد به یکی از این دو مکان میرویم. و این که هر لحظهای که میگذرد از عمر شما کمتر میشود پس قدر یک لحظه را هم بدانید. چرا که مرگ خیلی به ما نزدیک است. و خیلی زود این زندگی را از بین میبرد. و مدت عمر کوتاه است باید هشیار باشند. و از فرصتها استفاده کنند. چرا که مرگ خیلی سریع به سراغشان میآید.
وَإِنَّ قَادِماً یَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَهِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّهِ فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ وَقَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَغَلَبَ شَهْوَتَهُ. غرض در تمامی نصیحت و ارشاد است. امام(ع) به مردم نصیحت میکنند که سعی کنند در این دنیا بهترین توشه را با خود بردارند که همان عمل صالح است تا در آن دنیا از آنها نگاهبانی کند. و همچنین امام(ع) به تقوی و پند دادن به خود و مقدم دانستن توبه و غلبه بر شهوت نصیحت میکنند.
إِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَأَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ. غرض تنبیه است که این مردم آگاه باشید که زمان مرگ شما مشخص نیست و آرزوهای دنیا همواره شما را فریب میدهند. آگاه باشید که فریب آرزوهای دنیا را نخورید و مرگ را فراموش نکنید.
الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَهَ لِیَرْکَبَهَا وَیُمَنِّیهِ التَّوْبَهَ لِیُسَوِّفَهَا. إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا. غرض تحذیر است. امام(ع) مردم را از شیطان بر حذر میدارد چرا که شیطان گناهان را زینت می دهد تا انسان مرتکب گناه شود و مانع توبه کردن انسان میشود و انسان را فریب میدهد تا توبه را تا زمان مرگ تأخیر بیاندازد.
۴-۱۷ ۰خطبه ۶۵:
الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا. فَیَکُونَ أَوَّلًا قَبْلَ أَنْ یَکُونَ آخِراً. وَیَکُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ بَاطِناً. کُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَهِ غَیْرَهُ قَلِیلٌ. وَکُلُّ عَزِیزٍ غَیْرَهُ ذَلِیلٌ وَکُلُّ قَوِیٍّ غَیْرَهُ ضَعِیفٌ. وَکُلُّ مَالِکٍ غَیْرَهُ مَمْلُوکٌ. وَکُلُّ عَالِمٍ غَیْرَهُ مُتَعَلِّمٌ. وَکُلُّ قَادِرٍ غَیْرَهُ یَقْدِرُ وَیَعْجَزُ. وَکُلُّ سَمِیعٍ غَیْرَهُ یَصَمُّ عَنْ لَطِیفِ الْأَصْوَاتِ وَیُصِمُّهُ کَبِیرُهَا وَیَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا. وَکُلُّ بَصِیرٍ غَیْرَهُ یَعْمَى عَنْ خَفِیِّ الْأَلْوَانِ وَلَطِیفِ الْأَجْسَامِ وَکُلُّ ظَاهِرٍ غَیْرَهُ بَاطِنٌ. وَکُلُّ بَاطِنٍ غَیْرَهُ غَیْرُ ظَاهِرٍ. لَمْ یَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِیدِ سُلْطَانٍ. وَلَا تَخَوُّفٍ مِنْ عَوَاقِبِ زَمَانٍ وَلَا اسْتِعَانَهٍ عَلَى نِدٍّ مُثَاوِرٍ وَلَا شَرِیکٍ مُکَاثِرٍ وَلَا ضِدٍّ مُنَافِرٍ وَلَکِنْ خَلَائِقُ مَرْبُوبُونَ وَعِبَادٌ دَاخِرُونَ لَمْ یَحْلُلْ فِی الْأَشْیَاءِ فَیُقَالَ: هُوَ کَائِنٌ. وَلَمْ یَنْأَ عَنْهَا فَیُقَالَ: هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ. لَمْ یَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ وَلَا تَدْبِیرُ مَا ذَرَأَ وَلَا وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ. وَلَا وَلَجَتْ عَلَیْهِ شُبْهَهٌ فِیمَا قَضَى وَقَدَّرَ. بَلْ قَضَاءٌ مُتْقَنٌ وَعِلْمٌ مُحْکَمٌ وَأَمْرٌ مُبْرَمٌ. الْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ الْمَرْهُوبُ مَعَ النِّعَمِ.
حمد و سپاس خاص ذات خداوندی است که هیچ یک از حالات او بر حال دیگرش سبقت نگرفته است(تمام صفات ذاتی کمالیه از اول عین ذاتش بوده، هیچ صفتی را بعداً کسب نکرده است بنابراین قبل از آن که آخر باشد اول و پیش از آن که پنهان باشد پیداست. وجودش در همه اشیا متجلى، و ذاتش از همه چیز مخفى است. کسى که به وحدت نامیده شود، جز او کم است.(زیرا تمام موجوداتى که متصف به صفت واحد مى شوند، وحدتشان وحدت عددى است به خلاف خداوند منان که واحدى است حقیقى کثرت ندارد و یکى است) هر عزیزى جز او ذلیل است(زیرا عزیز کسى است که احتیاج نداشته باشد. چون موجودات به او نیازمندند همه خوار و بىمقدارند) هر نیرومندى سواى او ناتوان است(چون خداوند منشا تمام قدرتها و قوتها است) هر مالکى غیر او مملوک است(زیرا که پدید آورنده تمام اشیاء و مالک على الاطلاق اوست) هر دانائى جز او دانش آموز و فرا گیرنده است(به این دلیل که هر فردى از افراد نیاز به دانش آموختن از اشخاص دانشمندتر از خود دارد و حق متعال داناى با لذات است) هر داراى قدرتى غیر از او گاهى قادر(در بعضى امور) و گاهى عاجز است(بر خلاف ذات خداوند که همیشه قادر و خود منشا کلیه قدرتها است) هر شنونده اى جز او از شنیدن آوازهاى بلند، و از شنیدن صداهاى آهسته ناتوان است(چون شنوایى در انسان به وسیله گوش انجام مى پذیرد از دریافت صداهاى ضعیف و از شنیدن صداهاى بسیار بلند دچار اختلال مى شود، ولى خداوند ذاتا سمیع است و تمام اصوات در نزد او یکسان هستند). هر بیننده اى غیر او از دیدن رنگهاى ضعیف و پنهان(چون رنگ هوا و ذرات) نابیناست(زیرا دیدن او به وسیله قوه باصره در چشم صورت نمى پذیرد تا از دیدن رنگهاى پنهان عاجز باشد، خداوند بر همه چیز از جمله رنگها ذاتا آگاه است) جز او هر پیدایى پنهان است و هر پنهانى پیدا نیست.(زیرا هیچ شیئى مثلا خورشید در عین پیدا بودن نمى تواند پنهان باشد، ولى خداوند داراى دو صفت متضاد پیدا و نهان با هم است، پیداست از طریق علائم و نشانه ها، پنهان است از جهت کمال بودن این که عقلها به کینه ذاتش برسند). خداوند آفرینش را بیافرید. نه براى این که سلطنتش را قوت ببخشد و نه از بیم پیشامدهاى روزگار و نه براى مادى جستن از آفریده ها و نه به منظو ر دفع همتایى نزاع کننده، و نه براى منع از شریکى گردن کش و دشمنى کننده و لکن(آفریده ها) مخلوقاتى هست پرورده او، و بندگانى مى باشند مسخر و تحت فرمان حضرت حق. خداوند، نه در چیزها حلول کرده تا گفته شود، در داخل آنها قرار دارد، و نه از اشیاء فاصله گرفته، تا گفته شود در آنها نیست(زیرا درون و برون بودن لازمه ممکنات و امور جسمانى است). خلایق را بدون خستگى و ماندگى بیافرید، و در اصطلاح امر آنها از روى تدبیر نیندیشیده، و ناتوان نگردیده است در احکام و مقدرات خویش گرفتار شبه و تردید نشده بلکه حکم وى پایدار، دانشش استوار و امرش بر قرار است. کسانى که گرفتار نقمتها و خشمهاى وى هستند، باز بدان درگاه چشم امید دارند تا مگر آزاد گردند و اشخاصى که قرین نعمتها و الطاف وى هستند، باز از او هراسان و بیمناک اند(که مبادا کفران کرده و به عذاب مبتلا گردند)(بحرانی؛ ۱۳۷۵: ۲/ ۳۶۲-۳۶۱).
غرض از تمامی این خطبه مدح پروردگار است. امام جملات و عبارات مختلفی به کار برده که در تمامی هدفش مدح و ستایش خداوند است.
۴-۱۸ ۰ خطبه ۶۶:
مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ: اسْتَشْعِرُوا الْخَشْیَهَ وَتَجَلْبَبُوا السَّکِینَهَ وَعَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ وَأَکْمِلُوا اللَّأْمَهَ وَقَلْقِلُوا السُّیُوفَ فِی أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ وَنَافِحُوا بِالظُّبَا وَصِلُوا السُّیُوفَ بِالْخُطَا. وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَیْنِ اللَّهِ وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ فَعَاوِدُوا الْکَرَّ وَاسْتَحْیُوا مِنَ الْفَرِّ فَإِنَّهُ عَارٌ فِی الْأَعْقَابِ وَنَارٌ یَوْمَ الْحِسَابِ. وَطِیبُوا عَنْ أَنْفُسِکُمْ نَفْساً وَامْشُوا إِلَى الْمَوْتِ مَشْیاً سُجُحاً وَعَلَیْکُمْ بِهَذَا السَّوَادِ الْأَعْظَمِ وَالرِّوَاقِ الْمُطَنَّبِ. فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ کَامِنٌ فِی کِسْرِهِ. وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَهِ یَداً وَأَخَّرَ لِلنُّکُوصِ رِجْلًا فَصَمْداً صَمْداً. حَتَّى یَنْجَلِیَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ وَ«أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ».
ای جماعت مسلمان، ترس از خدا را روش خود قرار دهید، لباس آرامش و وقار را به تن کنید(در صحنه کارزار) دندانها را به سختی روی هم بفشارید، زیرا پایداری و سختکوشی، دشمن را بیشتر عقبنشینی داده و شمشیرتان را از سرتان دور میسازد. زره را کامل پوشیده و در آن به خوبی استتار نمایید شمشیرها را پیش از نیام برآوردن در داخل غلاف تکان دهید(تا ضمن به وحشت انداختن دشمن، بر کشیدن آن از غلاف به هنگام ضرورت آسان شود.) با چشم نیم باز و خشم آلود دشمن را بنگرید(که موجب ترس و وحشت آنان شود. چه نگاه محبتآمیز دشمن را به طمع انداخته بر شما جری میسازد.) با نیزههای خود از راست، یا چپ حمله کنید(تا دشنم نتواند بر شما کمین بگشاید) با تیزی دم شمشیرهای خود خصم را مورد هجوم قرار دهید(اگر شمشیرتان در رسیدن به دشمن کوتاه است) با گامی به جلو نهادن آن را بلند کنید.(من همواره شمشیر خود را در رسیدن به دشمن بدینسان بلند کردهام(آگاه باشید که شما مورد توجه و عنایت خداوندید، چون پسرعموی پیامبر خدا، صلیالله علی و آله را یاری میکنید. بنابراین پیاپی بر دشمن حمله کنید، و از فرار شرم داشته باشید چه این که فرار از کارزار موجب ننگ و بدنامی بازماندگان و قرار گرفتن در آتش سوزان روز حساب میشود.در معرکهی کارزار از روی خوشحالی و رضایت خاطر، جان بسپارید و مرگ در راه خدا را با آغوش باز پذیرا گردید(که مردن در راه خدا زندگی جاوید است.) «ای یاران من» با یک یورش برقآسا، این جمعیت انبوه را مورد حمله قرار دهید و سراپردهی با شکوه و عظمت وی را از میان بردارید، و تار و پودش را از هم بگسلانید زیرا شیطان در زوایان آن خیمه لانه گرفته و کمین کرده است، و برای حمله و خیز برداشتن به سوی خصم در فرصتی مناسب، دستی پیش وعقبنشینی به موقع پایی فرا پس نهاده است. پس لازم است که برای ستیز با وی و حامیانش تصمیمی جدی بگیرید، تا جلوهی نورانی حق بر شما آشکار شود، شما برترید زیرا، خدا با شماست و یقیناً أجر کارهای شما را ضایع نمیکند(بحرانی؛ ۱۳۷۵، ۲/۳۸۴-۳۸۳)
فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ. غرض نصیحت و ارشاد است.
وَأَکْمِلُوا اللَّأْمَهَ وَقَلْقِلُوا السُّیُوفَ فِی أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَالْحَظُوا الْخَزْرَ وَاطْعُنُوا الشَّزْرَ وَنَافِحُوا بِالظُّبَى وَصِلُوا السُّیُوفَ بِالْخُطَا وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ بِعَیْنِ اللَّهِ وَمَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ فَعَاوِدُوا الْکَرَّ وَاسْتَحْیُوا مِنَ الْفَرِّ. همه جملات امری هستند پس انشائی هستند.
فَإِنَّهُ عَارٌ فِی الْأَعْقَابِ. غرض تحقیر است. چرا که امام(ع) میگوید از فرار از جنگ شرم کنید که در این صورت این موجب ننگ و عار است.
وَنَارٌ یَوْمَ الْحِسَابِ. غرض توبیخ است. امام(ع) کسانی که از جنگ فرار کنند سرزنش و نکوهش میکند که دچار آتش روز حساب میشوند.
فَإِنَّ الشَّیْطَانَ کَامِنٌ فِی کِسْرِهِ. غرض تحذیر است. امام میگوید دشمن را نابود کنید چرا که شیطان در سراپرده آن کمین کرده پس از آن بر حذر باشید.
وَقَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَهِ یَداً وَأَخَّرَ لِلنُّکُوصِ رِجْلًا. غرض تنبیه است چرا که امام(ع) سپاهیان را هشیار میکند که شیطان در کمین است که به موقع حمله کند پس مراقب باشید.
حَتَّى یَنْجَلِیَ لَکُمْ عَمُودُ الْحَقِّ. غرض اظهار فرح است. چرا که با جنگیدن با دشمن جلوه ی حق بر مسلمانان(سپاه امام) آشکار میشود و باعث شادی و خوشحالی است.
وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ. غرض مدح است. امام(ع) قصد دارد یارانش را ستایش کند.
وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَنْ یَتِرَکُمْ أَعْمالَکُمْ. غرض دادن امید و رجاء[۳] است که خدا با شماست و اجر کارهای شما نزد اوست و ضایع نمیشود.
۴-۱۹ ۰خطبه ۶۷:
فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وَصَّى بِأَنْ یُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَیُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ؟ [قَالُوا: وَمَا فِی هَذَا مِنَ الْحُجَّهِ عَلَیْهِمْ؟ فَقَالَ علیه السلام: لَوْ کَانَ الْإِمَامَهُ فِیهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِیَّهُ بِهِمْ: ثُمَّ قَالَ علیهالسلام: فَمَا ذَا قَالَتْ قُرَیْشٌ؟ قَالُوا احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَهُ الرَّسُولِ صلى الله علیه وآله و سلم. فَقَالَ علیهالسلام: احْتَجُّوا بِالشَّجَرَهِ وَأَضَاعُوا الثَّمَرَهَ].
وقتی در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری ماجرای سقیفه را به امام رساندند پرسید: انصار چه گفتند: زمامداری از ما، رهبری از شما مهاجرین انتخاب گردد. پس امام علی علیهالسلام فرمود:
چرا با آنها به این سخن رسول خدا استدلال نکردید که آن حضرت دربارهی انصار سفارش فرمود: با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید.[پرسیدند چگونه این حدیث انصار را از زمامداری دور میکند پاسخ داد:] اگر زمامداری و حکومت در آنان بود، سفارش کردند دربارهی آنها معنایی نداشت [سپس پرسید: قریش در سقیفه چه گفتند جواب دادند: قریش میگفتند ما از درخت رسالتیم، امام علی علیهالسلام فرمود] به درخت رسالت استدلال کردند اما میوهاش را ضایع ساختند.(دشتی؛ ۱۳۷۹: ۱۱۷)
فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَیْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وآله وَصَّى بِأَنْ یُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ وَیُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ؟ استفهمامی(پرسشی) است پس انشائی است.
لَوْ کَانَ الْإِمَامَهُ فِیهِمْ لَمْ تَکُنِ الْوَصِیَّهُ بِهِمْ. جمله شرطی است پس انشائی است.
فَمَاذَا قَالَتْ قُرَیْشٌ؟ استفهمامی است پس انشائی میباشد.
احْتَجَّتْ بِأَنَّهَا شَجَرَهُ الرَّسُولِ صلى الله علیه وآله. غرض فائدۀ الخبر است. چرا که خبری به قصد اطلاع و آگاهی بیان کردهاند.
احْتَجُّوا بِالشَّجَرَهِ وَأَضَاعُوا الثَّمَرَهَ. غرض اظهار حسرت و اندوه است. امام(ع) از این عمل قریش که به خاندان رسالت بودن خودشان استدلال میکنند و میوه خاندان رسالت یعنی اهل بیت را ضایع میکنند و نادیده میگیرند اظهار حسرت و اندوه مینمایند.
۴-۲۰ ۰ خطبه ۶۸:
وَقَدْ أَرَدْتُ تَوْلِیَهَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَهَ وَلَوْ وَلَّیْتُهُ إِیَّاهَا لَمَّا خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَهَ. وَلَا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَهَ. بِلَا ذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ وَ لَقَدْ کَانَ إِلَیَّ حَبِیباً وَکَانَ لِی رَبِیباً.
قصدم این بود که هاشم بن عتبه را به ولایت مصر بر گمارم، و گر چنین کرده بودم و هاشم را برای حکوم مصر میفرستادم میدان را برای مهاجمان معاویه خالی نمیگذاشت و فرصت را از دست نمیداد البته منظورم بدگویی از محمد بن ابی بکر نیست چون او برای من بسیار دوستداشتنی است و از این گذشته در دامنم تربیت یافته بود.(بحرانی، ۱۳۷۵: ۲/۴۰۱)
۴-۲۱ ۰ خطبه ۶۹:
کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَهُ. وَالثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَهُ کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ. کُلَّمَا أَطَلَّ عَلَیْکُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ وَانْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّهِ فِی جُحْرِهَا وَالضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا. الذَّلِیلُ وَاللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَمَنْ رُمِیَ بِکُمْ فَقَدْ رُمِیَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ. إِنَّکُمْ وَاللَّهِ لَکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ وَإِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَیُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَلَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی. أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَکُمْ. وَأَتْعَسَ جُدُودَکُمْ لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ کَمَعْرِفَتِکُمُ الْبَاطِلَ وَلَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ کَإِبْطَالِکُمُ الْحَقَّ.
تا چند با شما(برای حاضر نشدن برای جهاد در راه خدا) مماشات کنم، چنان که با شترهای جوانی که سنگینی بار کوهان آنها را کوبیده مماشات کنند(شما هم چون بهائم بی خردید و به این جهت شکیبایی نداشته زیر بار سختیهای جنگ نرفته از دشمن جلوگیری نمینمایید) و چنان که با جامههای کهنه که پی در پی دریده شده هر بار که از سمتی بدوزند از طرف دیگر پاره میگردد، مدارا مینمایند(شما را از هر جانبی گردآورده برای جنگ آماده مینمایم پراکنده میگردید) هر گاه گروهی از لشکر شام به شما نزدیک شوند هر مرد شما(از ترس) در خانه خود را بسته در گوشهای پنهان شوند مانند پنهان شدن سوسمار و کفتار در لانهی خود(که به اندک آوازی در خانهی خود پنهان گردند پس) سوگند به خدا ذلیل و خوار است کسی که شما او را(در جلوگیری از دشمن، یا در کارزار سودی برده نمیشود) سوگند به خدا در میان خانهها بسیارید و در زیر بیرقها کم (تا در خانه خود هستید گرد هم آمده لازف زده گزاف میگویید، ولی برای جنگیدن با دشمن حاضر نمیشوید) و من آنچه را که شما برای پیشرفت مقاصد خود بعضی از شما را کشته یا زندانی نمایم تا دیگران عبرت گرفته از ترس مرا اطاعت نمایید) و لیکن سوگند به خدا اصلاح شما را با فساد و تباه ساختن خود جایز نمیبینم(زیرا اصلاح به این نحو سبب گرفتاری من است به عذاب الهی و به این امر راضی نیستم) خداوند روی شما را خوار گرداند(شما چون لیاقت قبول نصیحت و پند من را ندارید به عذاب گرفتار شوید) و حظ و بهرههای شما را ناقابل نماید(در دنیا بدبخت شوید چنان که در آخرت بدبخت خواهید بود، زیرا) حق را نمیشناسید(از احکام الهیه پیروی نمیکنید) چنان که با باطل آشنا هستید(از آن پیروی مینمایید) و در صدد ابطال باطل نیستید، چنان که حق و حقیقت را باطل میکنید(به راه حق قدم ننهاده همواره در راه باطل سیر مینمایید)(فیضالاسلام؛ ۱۳۷۹: ۱۶۵ و ۱۶۶).
غرض از تمامی این خطبه توبیخ است و امام قصد نکوهش و سرزنش یارانش را دارد.
۴-۲۲ ۰ خطبه ۷۰:
مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَأَنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه وآله و سَلَّم فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ذَا لَقِیتَ مِنْ أُمَّتِکَ مِنَ الْأَوَدِ وَاللَّدَدِ؟ فَقَالَ: ادْعُ عَلَیْهِمْ فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِی اللَّهُ بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَأَبْدَلَهُمْ بِی شَرّاً لَهُمْ مِنِّی.
قال الشریف: یعنی بالأود الاعوجاج و باللدد الخصام ، و هذا من أفصح الکلام .
در حالی که نشسته بودم خواب من را در ربود، پس رسول خدا بر من گذر فرمود، گفتم: ای فرستادهی خدا از امت تو چها دیدم و از کجبازی و دشمنی آنان چه کشیدم، فرمود: آنان را نفرین کن. گفتم: خدا بهتر از آنان نصیب من کناد و بدتر از مرا بر آنان گماراد. [شریف فرموده: از کلمه أود کجی و از لدد دشمنی را قصد دارد و این از فصیحترین سخنان است.](شهیدی؛ ۱۳۷۸: ۵۳).
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |