3ـ7ـ 1ـ آثار سعدی
از سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای مانده است که از جمله میتوان به بوستان و گلستان و دیوان اشعار اشاره کرد. بوستان، کتابی‌منظوم در اخلاق است؛ گلستان، نثر مسجع و دیوان اشعار وی شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیع‌بند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی میباشد.
3ـ7ـ2 سعدی و تصوف
در عارف بودن سعدی بعضی از محققان شک دارند و می‌گویند که او شاعر بوده و عارف به معنی خاص کلمه دارای سیر و سلوک و طریقت ـ نبوده است، ولی دکتر ضیاءالدین سجادی در کتاب “مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف” ضمن اینکه وی را از عرفای قرن هفتم می‌شمرد، در خصوص عرفان و تصوف او می‌نویسد: “پیش از این در شرح حال شیخ شهاب‌الدین ابوحفص سهروردی گفته شد که او در بغداد مرشد و پیر و راهنمای سعدی در تصوف و عرفان بود و به این جهت، سعدی را از پیروان فرقه سهروردیه شمرده‌اند و در بیت معروف او نقل شده که گفته:
مقامات مردان به مردی شنو
مرا شیخ دانای مرشد شهاب
یکی آن که در جمع بدبین مباش

نه از سعدی، از سهروردی شنو
دو اندرز فرمود بر روی آب
دگر آنکه بر نفس خود بین مباش40

در بوستان، همه جا از “طریقت” سخن می‌گوید:
طریقت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
سعدی، به تصوف مثبت و مفید و تربیت و اخلاق عارفانه نظر دارد و خدمت خلق و معاشرت و صحبت با مردم و دانش اندوزی را توصیه می‌کند و تمتع و بهره‌گیری از دنیا را به صورت معتدل و مشروع جایز می‌شمارد.
اساساً سعدی در مقابل تندروی‌های تصوف موضع گیری مخالف دارند. سعدی در تمام آثار خود، اعم از گلستان، بوستان، غزلیات و سایر آثارش کمترین نامی از حلاج نمی‌برد. نه نام و نه صفت و عملکرد او. سعدی علی رغم تأثیرپذیری از تصوف با هرگونه افراطی گری صوفیانه مخالفند.
در نظر سعدی، شطحیات و طامات مذموم و ناپسند است. ومی‌گوید:
به صدق و ارادت میان بسته دار ز طامات و دعوی زبان41
طامات را در کنار دعوی می‌آورد. این اختلافی عقیدتی و فرهنگی و بزرگ است. یک غزل سعدی حکایت قاطعی برای سنجش این دو است.
با استناد به سخنان سعدی در بوستان، آشکار می‌شود که او نیز مثل بسیاری از شاعران و نویسندگان، زیر نفوذ تصوف قرار داشته، و تصوف راستین و صوفیان بزرگ را می‌ستاید، به ایشان ارادت می‌ورزد و آنان را به مثانه اسطوره‌های پرهیز، فضایل اخلاقی و انسان دوستی به مخاطبان خویش معرفی می‌کند.
سعدی در بوستان باب‌های جداگانه‌ای را به احوال و مقامات عرفانی اختصاص می‌دهد و در گلستان به تکریم قناعت و درویشی می‌پردازد و در جای ‌جای این دو اثر نشان می‌دهد که در آموزش و تعلیم اخلاق عرفانی ـ که خود طی سال‌ها سفر و کسب تجربه‌ های بی‌شمارآن‌ها را در جان و روح خویش گنجانیده است ـ مهارت و تبحّر بسیاری دارد.
اما غزلیات سعدی، همه شور و حال و وجد است. سعدی در غزلیات از تعلیم و پند و اندرز آشکار بوستان و گلستان دست می‌کشد و با شور عاشقانه و عارفانه‌اش به ترسیم طریقت روحانی خویش دست می‌زند. سعدی در غزلیات به نوعی با عرفانی شهودی مواجه است.42
3ـ7ـ3ـ مدارا و تساهل از دیدگاه سعدی
میان اندیشمندان تراز اول ایران زمین، کمتر کسی را می‌توان یافت که به اندازه‌ی سعدی برای مدارا ارج قائل شده باشد بیشتر طرز تفکر غالب در این آثار با توجه به شرایط زمانی و محیط زندگی و زمینه‌های تربیتی و تحصیلی سعدی است.
از آنجا که مفهوم مدارا بسیار گسترده و دارای جنبه‌های متعدد و شاخص‌های متنوعی است.
این شاخص‌ها را می‌توان تحت دو عنوان یا دو گروه دسته‌بندی کرد:
ـ شاخص‌های مربوط به انگیزه‌ها و زمینه‌های مدارا
ـ شاخص‌های مربوط به جلوه‌ها (مظاهر) و آثار (نتایج) مدارا
در اینجا تنها به یک نمونه از گلستان پسنده می‌کنیم
در واقع، مشکل و مانع اصلی در اینجاست که انسان هنگام قضاوت درباره‌ی خود و متعلقاتش اعم از فرزندان، اندیشه‌ها، باورها، و غیره غالباً در معرض نوعی پیش داوری جانب‌دارانه و “تصور کمال” قرار می‌گیرد که سعدی از آن به “پرده‌ی پندار” تعبیر کرده است:
نبیند مدعی جز خویشتن را کـه دارد پرده‌ی پـنـدار در پـیـش
گرت چشم خدابینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش 43

“در گذشته من از دوست خود روی برمی‌تافتم، اگر کیش وی را همسان عقیده‌ی خویش نمی‌یافتم ولیکن امروز قلب من پذیرایِ هر نقش شده است: چراگاه آهوان، صومعه‌ی راهبان، بتکده، کعبه، الواح تورات، مصحف قرآن، و… من به این وحدت عشق سرسپرده‌ام.”
3ـ8 ـ بهاء الدین احمد سلطان ولد
بهاءالدین احمد، پسر مولانا جلال‌الدین بلخی (مولوی) معروف به سلطان ولد یا ابن عارف، از عارفان اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. وی در تاریخ 543 ق متولد و در تاریخ 628ق درگذشته است. سلطان ولد، صاحب سجاده و خلیفه پدر خود مولوی بود. وی علوم ظاهری و باطنی را از پدر، شمس الدین تبریزی، پدر زن خود شیخ صلاح الدین فریدون زرکوب، و شیخ حسام الدین چلبی حسن بن محمد، تحصیل نموده در عرفان به مقام بلندی رسید. پدرش میگفت که آمدن من در دنیا به جهت ظهور تو بود و این سخنان اقوال من میباشد و تو فعل من هستی. عبدالرحمن جامی درباره سلطان ولد چنین آورده است: “سید برهان الدین محقق و شیخ شمس الدین تبریزی را خدمتهای شایسته کرده و با شیخ صلاح الدین که پدر خاتون وی بود، ارادت تمام داشت و پانزده سال چلبی ح
س
ام الدین را قائم مقام و خلیفه پدر خود میداشت و به سال‌های بسیار کلام والد خود را به لسان فصیح و بیان فصیح تقریر میکرد. وی را مثنوی است بر وزن حدیقه حکیم سنائی بسی از معارف و اسرار در آنجا درج کرده است، بارها خدمت مولانا وی را خطاب کردی: “انت اشبه الناس بی خلقا و خلقا و عظیم دوستش داشتی، گویند که به قلم ستبر بر دیوار مدرسه خود نوشته بود که بهاءالدین ما نیکبخت است و خوش زیست و خوش میرود و الله اعلم.
سلطان ولد علاوه بر پایان ششم مثنوی، دیوانی مرتب و منظومهای به طرز مثنوی پدرش دارد و کتاب دیگری نیز تألیف کرده بنام “ولدنامه” که مشتمل بر شرح حال پدر و جدش میباشد. وی بعد از وفات حسام الدین حسن بن محمد (متوفی به سال 684 هجری) که از اکابر اصحاب جلال الدین رومی و خلیفه و جانشین وی در تمامی فنون طریقت خلیفه همین حسام الدین شد ودر سال 712 هجری در قونیه وفات یافت و در جوار پدرش مدفون گردید. سلطان ولد ذوقی عارفانه و قریحهای شاعرانه داشت و به لغت و شعر ترکی نیز آشنا بود به همین جهت وی یکی از عوامل انتشار ادبیات ایران در ترکیه و از بانیان ادبیات عثمانی میباشد و مثنویهای ربابنامه و ولدنامه او مدتها سرمشق ایشان بوده است. تولد او در شهر لارنده در روز 25 ربیع الثانی سال 623 هجری و مرگش در قونیه در روز دهم رجب سال 712 هجری اتفاق افتاده است.
بهاءالدین سلطان ولد در نظم و نثر فارسی مهارت داشته و مجالس و تقریرات و مشافهات پدر را در کتابی به نام “فیه مافیه” جمع کرده است؛ و کتابی خود در تصوف نوشته که به نام “معارف سلطان ولد” مشهور است. دفتر هفتم مثنوی را به خطا به او نسبت میدهند. از منظومههای او سه مثنوی در دست است. یکی به نام “رباب نامه” در دو مجلد و دیگری به نام “ولدنامه” که در سال 690 هجری به پایان رسانیده است. دیوان اشعار وی که در دست است، شامل سیزده هزار بیت میباشد که در آن به “ولد” تخلص نموده است.
3ـ9ـ مولانا رومی
جلال‌الدین محمد در ششم ربیع‌الاول سال 604 هجری در شهر بلخ متولد شد. سبب شهرت او به “رومی”و “مولانای روم”، طول اقامت و وفاتش در شهر قونیه از بلاد روم بوده است. در مورد سن جلال الدین در زمان هجرت پدر اختلاف نظر وجود دارد برخی آن را پنج سال می‌دانند و برخی معتقدند وی سیزده سال داشته است. جلال‌الدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.
در هفده سالگی به امر پدر با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی که بسیار محترم و معتبر بود، ازدواج کرد و این وصلت در شهر لارنده در سال 622 هجری اتفاق افتاده و نتیجه آن بها‌ءالدین محمد معروف به سلطان ولد و علا‌ءالدین محمد دو پسر مولانا میباشند.
3ـ9ـ1ـ تصوف در دیدگاه مولانا
از دیدگاه مولانا، تصوف به معنای عشق، رهایی از خویشتن و فنا فی الله بود. مولانا، تصوف را عرفان، عشق، جذبه و کمال یابی در عالم حقیقت میداند. مولانا برای تشریح دیدگاههای فلسفی و اخلاقی خویش و بیان و تبلیغ اندیشه و عقیده وحدت وجودی خود، از امثال و حکم بهره میگیرد و با استفاده از زبان مردم و متناسب با روانشناسی آن‌ها، آرای خود را مطرح میکند و از به‌کارگیری اصطلاحات غامض و پیچیدهای که در آثار صوفیانی چون ابن عربی وجود دارد، خودداری میکند. مولانا که در مرحله اول یک معلم اخلاق و یک مربی بود، راه احساس و ادراک باطنی را بیاعتبار میدانست و تنها به عقل اهمیت میداد. مولانا از اصطلاحات فلسفی عصر خود از قبیل: عقل کل، عقول افلاک، تجسم اعمال در دنیا و آخرت و هیولا، فقط برای بیان اعتقادات اخلاقی و عمل استفاده می‌کرد. ولی همچون پدر و سید برهان‌الدین و شمس الحق، به فلسفه و فیلسوفان اعتراض داشت و هرگز قصد تعالیم فلسفی را نداشت.
مولانا زیستن در خیالات را روا نمی‌دانست و با مظاهر صوفیانه عصر خود، به شدت مخالفت می‌کرد.
دفتر صوفی سواد و حرف نیست

جز دل اسپید همچون برف نیست44

مولانا، تصوف رایج بین اهل خانقاه را نمیپسندید و به رسم چله‌نشینی، اعتقادی نداشت. او حتی معتقد به ایجاد سلسله یا طریقتی خاص نبود و مولویان یا مولویه، مریدان خلفا و تربیت یافتگان مشایخ او بودند که بنا به رسم آن زمان، آداب و تربیت مجالس سماع او را همراه با تعلیم و قرائت مثنوی و غزلیات مولانا، به صورت طریقت خاص در آورده و همچون دیگر سلسلههای صوفیه، طریقت مولویه را بنیاد نهادند.
3ـ9ـ2ـ سیر و سلوک مولانا
مولانا همواره مبلغ سیر و سلوک موحدانه بود و عمل به شریعت و دوری از اعمال متظاهرانه که نافی اخلاص در عمل باشد را بر پیروان و مریدان خود واجب می‌دانست. مولانا، طریقت و شریعت را لازم و ملزوم یکدیگر می‌دانست و اطلاعات و اجرای کامل شریعت را، هدف اصلی سالک در نیل به حقیقت تلقی می‌کرد و تنها انسان کامل را شایسته ارشاد و رهبری معرفی می‌کرد. مولانا اگر چه ترک همسر و فرزند و حتی حال و کسب را لازمهی سیر و سلوک روحانی نمیدید، اما قطع تعلقات را، رهانیدن روح از تشویش و دغدغهی بیهوده و سرآغاز اتصال با دنیای غیب و مبدأ هستی بر میشمرد.
قرب حق نه بالا نه پستی رفتن است

قرب حق از حبس هستی رستن است45

مولانا سلوک واقعی را، آزادی انسان از خویشتن و رسیدن به مراتب کمال انسانی و از طریق پیمودن سیری روحانی و در نهایت، توجه به حقیقت ذات خویش که همان کائنات و صورت حق باشد میدانست. زندگی مولانا برای مریدان و یارانش، نمونهای کامل و جامع از سلوک انسانی عارف و وارسته بود. او در سلوک با یاران همواره رعایت ادب را می
کرد و در حالی که با اعیان و بزرگان، مغرور و گستاخ بود، در برابر فقرا و مستضعفان، متواضع و با ادب بود و طبق سنت رسول الله، حتی بر کودکان هم در سلام گفتن و اظهار ادب تقدم میجست.
3ـ9ـ 3 ـ قرآن و احادیث در اندیشه مولانا
به غیر از قرآن الهی و احادیث، بقیه مأخذی که مولوی در تنظیم مثنوی از آن‌ها استفاده کرده است در فرع بوده است. منظور مولوی از سرودن مثنوی داستان پردازی نبوده، بلکه این داستانها بهانهای برای بیان حقایق قرآن و احادیث نبوی بوده است و مولوی به کمک دانش این جهانی و به مدد نیروی شگرف اندیشه خویش به فهماندن و درک معارف ربانی برای افراد عادی بشر همت گمارده است.46
توانایی مولانا دراحاطه وی بر علوم مرسوم روزگار خود اعم از مباحث الهی، تسلط بر ادب فارسی و عربی و عرفان اندیش او بود. فهرست مطالب مثنوی را داستانهای آن تشکیل میدهد، چرا که مولانا به وسیله داستانهای فریبا و دلربایی که بیان میکند، خواننده را با معارف الهی آشنا کرده و او را به وادی اسرار معرفت ربانی رهنمون میشود و بدین سبب است که میتوان شیوه نگاه و نگارش مولوی را از جهت ظاهر و باطن مورد بررسی قرار داد. 47
مولوی جز به سخن خدا و رسول او توسل نمیجوید و مشاهده می‌شود که نزدیک به یک چهارم یعنی شش هزار بیت مثنوی بر ترجمه صریح قرآن دلالت دارد، تا جایی که جامی گفته است:
مثنوی معنوی مولوی

هست قرآنی به لفظ پهلوی48

این نحوه کاربرد مولانا از آیات قرآنی احاطه وسیع او را بر معانی لغوی، ترکیبات نحوی و بلاغی و معانی باطنی نشان میدهد، ولی تفاوت کار او با دیگران این است که در اصل به مفاهیم باطنی قرآن توجه دارد. از نظر مولوی معانی قرآن هفت تو دارد.
حرف قرآن را بدان که ظاهری ست
زیر آن باطن یکی بطن سوم
بطن چهارم از بنی خود کس ندید

زیر ظاهر باطنی بس قاهری ست
که در او گردد خردها جمله گم
جز خدای بی نظیر بی ندید49

مولوی جز به چهار باطن از قرآن اشاره نکرده، خردها را در بطن سوم حیران و سرگردان میبیند و بطن چهارم را مخصوص خدای یگانه میداند و این در حالی است که بطن اول و دوم برای بشر باقی مانده است.
3ـ9ـ4ـ تأثیر تفکرات مولانا در شرق و غرب
این حقیقت که مولانا نه تنها در میان همکیشان مسلمان خود، بلکه در میان مسیحیان و یهودیان قونیه محبوب بود و مقام والایی داشت، به معنای نقش آینده وی در گفتوگو میان ادیان تعبیر میگردد. همچنین بر اساس منابعی که در دست است، روشن گردیده که مولانا با روحانیون یونانی که در آناتولی مرکزی از مدتها قبل فعالیت مینمودند در ارتباط و رفت و آمد بوده است. چنین به نظر میرسد که در زمان حیات و نیز بلافاصله پس از مرگ مولانا، گستره فکری و دیدگاه وی در نواحی که دوستدار ادبیات فارسی بوده و از آن استفاده میشده، اشاعه یافته بود.
این اشاعه در نواحی هندوستان بارزتر و آشکارتر از نواحی دیگر بود و این امر که یک عارف هندی به نام علی کلکتهای به قونیه آمده و آنجا با پسر سالمند مولانا به نام سلطان ولد ملاقات نموده، حقیقت دارد. وی یک نسخه از مثنوی را با خویش به هند میبرد. این امر را نمیتوان ثابت کرد. ولی حقیقت این است که مثنویهای کوتاه بوعلی قلندر به سبک و روان مثنوی معنوی نوشته شده و در واقع دیدگاه و تفکر ساده شده مولانا میتواند قلمداد شود. بدون شک طرز تفکر موجود در مثنوی در زمان حیات سلطان ولد یعنی 1312 سال قبل در شبه جزیرهی هند، شناخته شده بود. پس از آن شاهد تأثیرات دائم اشعار مولوی در شبه قاره هند میباشیم