مفهوم ساختار

هرجا که سخن ازسازمان است، ساختار در پی آن آمده استاما (هنری مینزبرگ،1979) تقریبا همین تعریف رابرای ساختار می آورد آنجا که می گوید : ” ساختاریک سازمان را می توان مجموعه راههایی دانست که طی آن فعالیت های سازمان به وظیفه های شناخته شده تقسیم ومیان این وظیفه ها هماهنگی تامین شود”. (رضائیان،1382) در کتاب (( اصول مدیریت ساختار)) طبق گفته دانشمندی اینگونه می گوید که ” ساختار سازمانی حاصل فرایند سازماندهی است وعبارتست از: سیستم روابطی که بطور غیررسمی شکل گرفته وبطور رسمی تصویب شده است وحاکم بر فعالیت های افرادی است که برای کسب اهداف مشترک به هم وابسته‌اند.  با دقت در این تعریف می توان به دونکته اساسی پی برد:
1- ساختار سازمانی در این تعریف حاصل فرایند سازماندهی اخذ شده ونه آنچنانکه در تعریف گفته شده مشابه یکدیگرند.
2- در این تعریف به یک بعد از ابعادساختار که همان رسمیت است  پرداخته شده وفقط به مجموعه روابط اشاره شده است و ابعاد دیگر ساختار را در این تعریف در درون این بعد در نظر گرفته است. ریچارد دفت ساختار سازمانی را در چارت سازمانی منعکس می دارد چرا که چارت سازمان برای مجموعه کامل از فعالیت های اساسی و فرایند در یک سازمان بصورت ظاهری قابل رؤیت است. او سه مفهوم کلیدی را در تعریف ساختار سازمانی مشخص می کند:
الف – ساختارسازمانی رادر روابط مکتوب رسمی را که شامل تعدادی از سطوح سلسله مراتب وحیطه نظارت مدیریت و سرپرستان است تعیین می کند.

ب- ساختارسازمانی، گروهبندی افراد بایکدیگر را داخل طبقات و گروهبندی طبقات را در کل سازمان مشخص می کند.
ج- ساختار سازمانی طراحی سیستم ها را برای اطمینان از اثربخشی ارتباطات، هماهنگی و تلفیق تلاش ها در سراسر طبقات در بر می گیرد.
از نظررابینز(2006)ساختارسازمانی هرچند که یک حقیقت بوده و هر شخصی در سازمان تآثیر می گذارد اما باید دانست که کم وبیش مفهوم انتزاعی بودن باعث شده است که تعاریف بعضا با همدیگر متفاوت باشند . اما ساختار سازمانی را اینگونه می توان تصور نمود که در برگیرنده طریقی است که وظایف افراد سازمان بوسیله آن هماهنگ می گردد. دریک تعریف عمومی از ساختار آن را کلیدی می دانند که:

1-تعیین کننده حوزه اساسی است.

2-تعیین کننده مآموریت اساسی است.

3-مجموعه راههایی است که طی آن فعالیت های سازمان به وظیفه های شناخته شده تقسیم وهماهنگی ایجاد می شود .ساختار مورد بحث بوسیله نمودارهای سازمانی ، شرح مشاغل ، روش ها ، قوانین ومقررات نشان داده می شود . ساختار سازمانی به الگوهای اختیار ،ارتباطات وجریان کار ارتباط می یابد.بعلاوه ساختار سازمانی می تواند زمینه ارتباط بین خرده نظام های اجتماعی،روانی وفنی رانیز فراهم آورد.از مجموعه تعاریف این مطلب برداشت می شود که هرتعریف از ساختارسازمانی باید دارای ابعادی باشد که این مفهوم سازمان را به خوبی تشریح کند . درواقع تعریف ساختارسازمانی باید کالبدی را در نظر بگیرد که:

  • تعیین کننده حوزه های اساسی یک مؤسسه باشد.
  • تعیین کننده مآ موریت های اساسی در هر حوزه باشد.
  • تعیین کننده مآموریت های کلی در هر واحد اصلی باشد.
  • تعیین کننده مدیریت اساسی در هر حوزه باشد.
  • ارائه دهنده تصویری از چگونگی تفکیک مدیریت باشد.
  • ارائه دهنده تصویر مراکز تصمیم گیری باشد.
  • ارائه دهنده تصویری از نظام ارتباطی باشد.
  • ارائه دهنده تصویری از محدوده ها ومرزها، مسئولیت واختیار باشد.

9-زیر بنای نمودار سازمانی وسایر خرده نظام های مدیریت باشد.

ساختارسازمانی در واقع انتخاب افراد در نقاط مختلف ازیک نمودار سازمانی، در مقام های اجتماعی، پست ها و مقام هایی است که برروابط سازمانی افراد اثر دارد. از کاربردهای تعریف فوق، تقسیم کار است. در داخل سازمان به افراد مشاغل مختلفی واگذار می گردد. از موارد دیگر استفاده آن این است که سازمان دارای سلسله مراتب مسئولیت است)رابینز،2006).       
پست هایی که بوسیله این افراد کسب می شود دارای دستورالعملها و قوانین هستند که نوع رفتاراین پست ها رامشخص می کند.
در یکسری تعاریف دیگر به اهمیت روابط متقابل افراد درساختار اشاره می شود. زیرا ساختار نحوه کارکرد افراد را تعیین می کند ولی نحوه کار افراد هم از طرفی مشخص کننده شکل ساختار یک سازمان است. ساختار در واقع یک وسیله یا ابزار بسیارپیچیده جهت کنترل است که در فرایند روابط متقابل اعضاء شکل می گیرد، بصورت دائم تجدید می گردد و در عین حال آن روابط متقابل را مشخص می کند.  ساختار در یک زمان هم خالق است وهم مخلوق. ساختارروابط متقابل بین اعضاء رامشخص می کند و موجب هماهنگی کامل و تمام عیار درسازمان نمی شود ولی مانع از بروز رفتارهای غیر عادی می شود.

-Minzberg

– Rabbinz