لزوم تعدیل غرائز، و آثار سوء آزادی در ارضاء آن :

برای بقاء فرد، خوراک و پوشاک و مسکن، و برای حفظ نوع و تولید مثل و بقاء نوع بشر، غریزه و تمایل جنسی، ضروری است و خداوند غریزۀ حب ذات و نوع دوستی را برای حمایت از خود و دیگران، بر ضد هر تجاوزی، به بشر عنایت کرد. پس غریزۀ حب ذات و حب نوع، مهمترین عوامل و انگیزه ای است که خداوند در فطرت بشری نهاده تا برای حفظ خود و همنوعان خود بکوشد.

گرسنگی و تشنگی ضامن حوائج و نیازمندیهای جسمی از قبیل : خوردن و آشامیدن است، و رنج از سرما و گرما و دگرگونیهای هوا، ضامن سایر حوائج بدنی از قبیل پوشاک و مسکن می باشد. تمایلات جنسی ضامن بقاء نسل است، و میل و علاقۀ شدید انسان به تمتع و بهره مند شدن از زندگانی، ضامن پیوستگی کوشش او برای بالا بردن سطح زندگانی در تمام شئون است. عامل دیگری بنام رنج و لذت، به این امر کاملاً مدد می کند. و ایندو در اساس جسم و روان، دو عامل بزرگی از عوامل زندگی است.

وقتی ما این نکات را فهمیدیم، به خطر پنهانی غرائز و تمایلات می توانیم پی ببریم. این خواسته ها برای حفظ و ادامه حیات ضروری است؛ ولی ممکن اس انسان را در معرض انحراف و سقوط قرار دهد. هنگامی که این تمایلات آزاد باشد، مانند اسب چموش و تندروی پیش می رود، و راکب خود را در معرض هلاک قرار می دهد. پس در نخستین مرحله، این غرائز ممکن است آدمی را به امراض و یا احیاناً مرگ زودرس دچا نماید. طبعاً این غرائز اگر به حال خود واگذاشته شود از پیشرفت خود اشباع نمی گردد، در این وقت لذت، به الم ، و تمتع، به رنج و عذاب مبدل خواهد شد.

کسیکه در خوردن و آشامیدن اسراف می کند هرگز سیر نمی شود، بلکه دچار حالتی می گردد که نه قانع می شود، و نه احساس لذت می نماید.

و کسیکه از آسایش بدنی – به طور اسراف آمیز – بهره مند است، افزایش آسایش را درک نمی کند، چنانکه در حال خستگی، و پیش از آسایش درک نمی کرد. بلکه مبتلا به کسالت و سستی گشته، و عنقریب از نشاط و جنبش عاجز می گردد.

کسی که در امور جنسی اسراف می نماید، احساس افزایش تمتع نمی نماید، بلکه دچار تمایل عصبی گشته، و از آن سیر نمی شود، و دائماً گرسنه است، و دنبال شکار تازه ای می گردد.

و نیز کسیکه در مالداری و جمع آوری آن، زیاده روی می کند از مال، لذتی نمی برد و احساس افزایش لذت نمی نماید، بلکه حرص او افزونتر می شود و هرچه بیشتر به دست او می رسد گرسنه تر است، و همواره احساس می کند که بی چیز و نیازمند است.

همچنین از نظر فطرت انسانی، زندگی تنها تأمین خواسته های بیولوژی نیست. در کنار این خواسته ها، جمال و زیبائی – زائد بر ضروریات زندگی وجود دارد، که تحت منطق ضروریت قرار نمی گیرد.

یک نگاه و دید، در هستی پهناور، چشم بصیرت انسان را به سوی این جمال و زیبائی باز می کند.

انسان وقتی این شکوفه های زیبا و رنگارنگ را می نگرد این سوال را مطرح می کند که : آیا این زیبائی داخل در منطق ضرورت است؟ اگر کسی بگوید : زنبور عسل باید از این شکوفه ها عسل بسازد. و یا احیاناً نباتات و  گیاهان را برای بارور ساختن تلقیح نماید. باید گفت نسبت به زنبور، آیا این زیبائی ضرورت داشت؟ زنبور آفریده ای متواضع است : او روی شکوفه های بی رنگ و زشت نیز می نشیدند، همانطوری که روی شکوفه های خوش آیند و زیبا فرود می آید.

پس زیبائی شکوفه برای زنبور ضروری نیست، و تمام این هدفهای بیولوژی ممکن بود در ساده ترین شکوفه ها تکمیل گردد.

حفظ حیات و زندگی، تمام هدف زندگانی را تشکیل نمی دهد، بلکه هدف زندگانی حفظ و پیشبرد آن است.

انسان اشرف کائنات است، و در مسیر ترقی دائمی می باشد، و این امر مستلزم افزایش تمام نیروهای انسانی است. همراهی و همگامی با شهوات و تمایلات، نیروهای ذخیره شده را به تدریج از بین می برد و اگر انسان تمام کوشش خود را در تحقق بخشیدن خواسته های حیوانی خویش مستهلک سازد چگونه می تواند تمدن و افکار تازه ای ایجاد نماید، و به عمران و آبادانی بپردازد؛ و عدالت و حق را اقامه نماید. انسان مشتی از گل، و در عین حال نفحه ای از روح الهی است. او چگونه می تواند با پیروی دائمی از هوای نفس و شهوت پرستی، جنبه الهی و انسانی خود را حفظ نماید. به همین جهت اسلام انسان را به دست شهوت نمی سپارد، بلکه به ضبط و تعدیل غرائز و تمایلات او می پردازد ولی انها را در هم نمی کوبد چون سرکوفتن تمایلات منافی با روش زندگانی انسانی است.

تربیت هماهنگ :

 انسان دارای مغز و دل – یعنی کانون تفکر و احساس – است، اگرچه این دو مظهر روحی است که مدبر بدن می باشد. ولی از لحاظ خصوصیات و وظائف ازهم ممتازند. و هر یک از آن دو دارای عوامل خاصی در پرورش هستند عوامل پرورش عقل، علوم و معارف، و وظیفه آن تفکر و ادراک است. و عوامل پرورش قلب، شعور و عواطف عالی، و وظیفه مهم قلب نشان دادن جمال و زیبائی در هر چیز و نمودار ساختن کمال است.

انسان میان این دو پدیده روحی قرار گرفته است. و در صورت امکان باید از هر دو بهره بردای نموده، و برای آنکه سعادتمند گردد باید از درجات تنازع و کمکش آن دو بکاهد.

وقتی احوال ملتهای عصرهای مختلف را مطالعه می کنیم این نتیجه عاید ما می شود که جوامع بشری در صورتیکه بخواهد در جاده مستقیم گام بردارد، ناگزیر است میان این دو قدرت تعادلی ایجاد نماید زیرا اگر یکی از این دو بر دیگری غالب و طاغی گشت احوال ملتها را دگرگون ساخت.

ممکن است کسی بپرسد، در عصر کنونی – که عقل با علوم و معارف مجهز گشت و بشر سایه آنها حقایق را بررسی نمود – آیا راهی به طراط مستقیم پیدا نخواهد کرد؟ درک جمال و زیبائی نیز از لوازم راه یافتن به صراط مستقیم است.

باید گفت : پاسخ این پرسش کاملاً منفی است. و این بیان، شبهه و ایراد کسانی است که موضوع تربیت را به پرورش عقل منحصر می دانند. چنانکه روش برخی از اصحاب تعلیم و تربیت جدید چنین است؛ آنان تعلیم را در دائره علوم و فنون محدود ساخته و از تربیت احساسات و قلب و عاطفه چشم پوشی کردند، و نتیجه اینگونه تربیت از میان رفتن تعادل عقل و احساسات است.

مشاهدات ما در احوال اقوامی که با این روش تربیت یافته اند منطق عقلیون را باطل می کند، چون در اینگونه روشهای تربیتی به آداب روحی و روانی اعتنائی نشده است. و لذا آنچه از نتایج تربیتی دنیای روز به دست می آید و در مطبوعات میلیونها از افراد جمعیت دنیای منعکس است، تقدیس تمایلات نفسانی و هماهنگی با هوسها است، تا آنجا که اکثراً افراد مردم جهان امروز به انگیزه های شهوانی و تمایلات عصبی خو گرفته اند.

ما می دانیم صرفاً تسلط عقل نمی تواند ارزش شخصیت انسان را حفظ کند، و برای آنکه انسان بتواند شخصیت و کمال مطلوب را به دست آورد از تسلط احساسات و عواطف ناگزیر است.

اسلام به همان پایه و درجه که به تربیت عقل عنایت دارد به تربیت قلب و عواطف نیز اهتمام کافی نشان داده است، و همانطور که عقل را میزان سنجش میان حق و باطل شناخته، قلب را نیز وسیله ایجاد عواطف عالی می داند. قرآن کریم در این باره می گوید :

«ان فی ذلک لذکری لمن کان لسه قلب»

 حقاً در این بیان پند و اندرزی است برای کسی که قلب و دلی دارد.

ولی به جای آن نگفت :

«لمن کان له عقل »

 زیرا قلب است که می تواند انسان را از انحراف حفظ کند، و عقل به تنهائی عاجز و ناتوان است. اگرچه قلب نیز ممکن است به انحرافها و بیماریهای معنوی دچار گردد، و از اداء وظیفه بازماند، و اختلافهائی در زندگی مادی به وجود آورد، چنانکه قرآن کریم می گوید :

«فی قلوبهم مرض ….»

 بیماری قلب جسمانی و صنوبری نیز در سایر اعضاء اثر می گذارد، و از نعمان بن بشیر روایت شده که رسول خدا فرمود :

«فی الانسان مضغه اذاهی سلمت و صلحت سلم بها سایر الجسد فاذا سمقت سقم بها سایر الجسد و فسد و هی القلب»

 در انسان، پاره گوشتی است (دل) که هرگاه سالم بماند سایر اعضاء بدن سالم است، و هرگاه بیمار گردد، سایر اعضاء نیز بیمار و تباه می گردد، و آن عبارت از قلب است.

و حکیم سنایی می گوید :

دل آنـکس که گشت بر تن شاه                   بـــــود آسوده ملک از او سیاه

بد بــــــود تن چون دل تباه شود               ظلم لشــکر ز ضعف شاه شود

این چنین پرخلل دلی که تراست                   دد و دیوند با توزین دل راست

پـــاره گوشت نــــــام دل کردی                دل تـــحقیق را بحــــل کردی

اینــکه دل نـــام کرده ای بمجــاز               رو به پیش سگـــان کوی انداز

از تن و نفس و عقل و جان بگذر                  در ره او دلـــــی به دست آور

آنچنــــان دل که وقت پیچـــاپیچ                 انـــــــدر او جز خدا نیابی هیچ

دل یـــکی منظری است ربــــانی                 خانــــــــه دیـــو را چه خرابی

از در نفس تـــــــا به کعبــــه دل               عاشقانـــــرا هزار و یک منـزل

قرآن کریم راجع به عجز و ناتوانی قلب در اداء وظیفه می گوید :

«اقلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها فانها لاتعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور »

 آیا نمی گردند در زمین تا برای آنها دلهائی باشد که به وسیله آن، دریابند و بیندیشند، یا گوشهائی که بدن بشنوند و پند گیرند، چون دیده ها و چشمان کور نمی شود، ولی دلها است که کور و نابینا می گردد و در سینه ها جای دارد.

خداوند انحرافهای بدنی را در مقابل انحرافهای قلبی و روحی ناچیز شمرده و مقرر کرده است که سلامت دل، انسانی را به درجات قابل ملاحظه ای از سلامت اعضاء بی نیاز می سازد، و نجات در روز قیامت موقوف به سلامت قلب از آفات و بیماریهای معنوی است : چنانکه قرآن می گوید :

« و لا تحزنی یوم یبعثون : یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم »

 خدایا مرا رسوا مکن در روزی که مردم، زنده و برانگیخته می شوند، روزی که نه مال و نه فرزندان سودی نمی بخشند، مگر کسی که خدایرا با دلی راست و سالم آمد.

زیر سایه اینگونه روشهای تربیتی، مسلمین، عقول و قلوبی را درخواست می کنند که با عقل، میان حق و باطل فرق گذارده، و به وسیله قلب از صفات حیوانی منزه گردند.

 

 . سوره ق ، آیه 36

 . سفینه البحار ، ج 2 ، ص 440

 . سوره حج، آیه 46

 . سوره شعراء ، آیه 8 – 10