بعد فیزیولوژیکی
فیزیولوژی اضطراب
دستگاه عصبی خودمختار (ANS) و غدد درونریز Eg نقش مهمی در اضطراب دارند. میتوان گفت دستگاه عصبی خود مختار واسطه دستگاه عصبی مرکزی و غدد درون ریز است. دستگاه عصبی خودمختار در اکثر موارد موجب فعالیت غدد درون ریز میشود و غدد درونریز با پسخوراند، فیزیولوژیک فعالیت عصبی را تعدیل میکند کنش دستگاه عصبی خود مختار این است که بدن را در محیط متغیر، ثابت نگه میدارد(دابسون، 1983، ترجمه پناهی شهری، 1372).
فعالیت دستگاه عصبی خود مختار و غدد درونریز موجب بروز علائمی میگردد که در تشخیص اضطراب دارای اهمیت زیادی میباشد. به هنگام بروز اضطراب بیقراری و تنش عضلانی مشهود است، فرد سریعتر سخن میگوید، راه میرود و این تنش شدید موجب هدر رفتن انرژی و بروز خستگی میشود که بسیار آن را به صورت فشار توضیح میدهد. احساس فشار در عضلات پیشانی و گیجگاهی موجب نوعی سردرد تنشی میشود و فرد احساس میکند چیزی محکم دور سر او بسته شده است و معمولاً از این حالت درد در پیشانی شکایت میکند.لرزش اندام در بیماران اضطرابی به علت تنش عضلانی محسوستر است، به هنگام کارهای ارادی و تمرکز و دقت کاهش مییابد و موجب شکایتهای روانی بیمار میگردد و این تصور به فرد دست میدهد که مبادا قدرت فکری خود را از دست داده باشد، تظاهرات حرکتی در حالت اضطراب بسیار بارز است. اضطراب مزمن نیز معمولاً توأم با اختلالات روان تنی است (شافر، 1984؛ به نقل از پناهی شهری، 1372).
در افراد مبتلا به هراس اجتماعی علایم فیزیولوژیک ممکن است هنگامیکه در معرض یک محرک یا حادثه ترسناک قرار میگیرند، تشدید یابد و حملات وحشتزدگی را تجربه نمیکنند و وقتی یک موقعیت را تهدید کننده میبینند، ممکن است برانگیختگی بالایی داشته باشند. هنگامیکه فرد مبتلا تصور مینماید که مورد ارزیابی و دقت دیگران است، علایم جسمانی مثل تپش قلب، عرقکردن و لرزش در وی پدیدار میشود و به طور کلی برانگیختگی مستقیم عصبی خودکار پدیدار میشود. فرضیهای که میتواند مطرح باشد این است که سطح برانگیختگی و فعالیت سیستم عصبی خودکار در افراد مبتلا به هراس شدت بیشتری نسبت به افراد بهنجار دارد و یا شاید این افراد توجه بیشتری به این تغییرات نشان دهند (هایمبرگ و همکاران، 1990).
در تحقیقی توسط جانسون و همکاران (1982) بر روی 34 فرد مبتلا به هراس اجتماعی انجام شد. نتایج نشان داد که افراد مبتلا به هراس اجتماعی نسبت به تغییرات فیزیولوژیک خود حساسیت بیشتری دارند، تمرکز روی احساس ناراحتی درونی و همراه بودن ترسهای ناراحت کننده اغلب منجر به افزایش علایم و یا اضطرابهای طولانی مدت میشود. این گونه افراد اعتقاد دارند که دیگران به علایم فیزیولوژیک آن توجه میکنند و به همین دلیل از موقعیتهای ارزیابیکننده اجتماعی اجتناب مینمایند. آمیز و همکاران (1983) گزارش دادند که افراد مبتلا به هراس اجتماعی علایم قابل مشاهده بیشتری را در برانگیختگی فیزیولوژیکی خود تجربه مینمایند (به نقل از نجاریان و همکاران، 1375).
بعد رفتاری
در الگوی سه سیستمی، جزء رفتاری به قسمت عمده رفتاری و با اجتناب واقعی از موقعیت هراسآور اطلاق میشود. شخص که کار او نیاز به صحبت کردن در جلوی یک جمع کوچک و یا بزرگ را دارد، اجتناب طولانی ممکن است منجر به عدم پیشرفت یا از دست دادن شغل شود. فردی که اضطراب بالایی را در بسیاری از موقعیتهای اجتماعی تجربه میکند، احتمال دارد که در نتیجه چنین اجتنابهایی منزوی شده و افسرده گردد. بعضی از افراد مضطرب اجتماعی ممکن است رفتار اجتنابی کمتری نشان دهند، اما در موقعیتهای خاص باعث ناراحتی شدید در آنها میشود. در این موارد، میل شدید به اجتناب دیده میشود، اگرچه اجتناب رفتاری ممکن است باعث کاهش اضطراب شود، اما در نتیجه باعث میشود که فرد خود را همواره مورد شماتت قرار داده و احساس گناه نماید. رفتارهای کلامی و غیر کلامی که به وسیله افراد اضطراب اجتماعی در موقعیتهای ترسآور نشان داده میشود نیاز به آزمایش دارد. به طور مثال، مهارتهای اجتماعی در افرادی که دارای اضطراب اجتماعی بالا هستند به طور معناداری کمتر از افرادی است که اضطراب اجتماعی پایین دارند (چو و هاریسون، 2007).
از سوی دیگر، افراد مبتلا به هراس اجتماعی ممکن است دارای مهارتهای لازم باشند، اما نتوانند در موقعیتهای خاص رفتار مناسب از خود نشان دهند. افراد مبتلا به هراس اجتماعی به دلیل اشتغال ذهنی که با ترسهایشان دارند قادر نیستند که مهارتهای خود را به طور کفایتآمیزی نشان دهند (هایمبرگ و همکاران، 1990).
بعد شناختی
مؤلفه شناختی هراس اجتماعی، ادراک ذهنی افراد از حوادث ترسآور را منعکس میسازد که شامل عکسالعملهای پیشبینیکننده و ارزیابی پس از انجام یک رفتار میباشد. در تحقیقی که توسط بلکبرن (1977) انجام شد پیشنهاد گردید که الگوهای هراس اجتماعی و اجتناب ممکن است به عوامل زیر بستگی دارد:
- گفتار درونی از عبارتهایی که فرد با خود بیان میکند و جنبه ناتوان کننده دارد.
- ارزیابی بیش از حد منفی در مورد انجام رفتارهای اجتماعی.
- داشتن معیارهای بالا برای انجام امور.
- توجه انتخابی و حافظه برای اطلاعات منفی در مورد شخص یا رفتار انجام شده به وسیلهی یک شخص.
- یک الگوی آسیب شناختی از اسناد در مورد علل موفقیت و شکستهای اجتماعی.
در تحقیقهایی که توسط کاسیوپ و مرلوزی (1979) و گلاس و همکاران (1982) انجام شد، مشاهده گردید که افراد مبتلا به هراس اجتماعی عبارتهای خود بیانی منفی بیشتری را نسبت به افراد عادی به کار میبرند. این عبارتهای خودبیانی اگر باعث سهولت در انجام یک امر شوند به عنوان مثبت و اگر تأثیر بازدارنده داشته باشد به عنوان منفی تعریف میشود.
همچنین، افراد مبتلا دارای احساس خودکفائی پایین هستند، این گونه افراد خود را ضعیف میپندارند. برای مثال، شخص ممکن است عملکرد خود را ضعیف ارزیابی کند، زیرا آنها به طور آشکار ضعیف به نظر میرسند و یا اینکه معیارهای او بسیار سختگیرانه و غیرقابل دسترس باشد (هایمبرگ و همکاران، 1991). در تحقیق دیگری که توسط آبانیون (1977) انجام شد مشخص گردید که افراد مبتلا به هراس اجتماعی پسخوراندها را به صورت کاملاً منفی ارزیابی میکنند. بلکبرن و بیشاپ ( 1983) هراس اجتماعی را در نتیجه نحوه پیشبینی و یا ارزیابی شخص در موقعیتهای اجتماعی دانستهاند. زمانی که شخص هدفش ایجاد یک تأثیر خاص روی دیگران است، بنابراین نگران است که روی ارزیابی کنندهها چه تأثیری خواهد گذاشت. همچنین، کاهن (2003) اظهار داشته که ارزیابی فرد از رویدادهای استرسزا و عوامل تهدید کننده منجر به پاسخهای گرایش یا اجتنابی میشود. یک ارزیابی مثبت باعث میشود که پاسخ گرایش وجود داشته باشد و یک ارزیابی منفی منجر به رفتار اجتنابی بعنوان یک روش انطباقی میشود.
. Auto nomic neurous system
. Endocrine Glands
. Central neurous system
. Feed back
. Tension headache
. Shaffer
. Jahnson
. Amiz
. inner speach
. elective attention
. Kasiopo & Melasi
. Glass
. Abanion
. Kahen