پذیری بالایی برخور دار است.این امر نشان می دهد که استراتژی در این مکتب هم سنجیده و پیش بینی شده است وهم پیش بینی نشده و اضطراری. باید توجه داشت که مکتب کارآفرینی نیز هم چنین مکتب موقعیت یابی از اقتصاد نشات گرفته است. (علی احمدی، فتح الله، تاج الدین، ۱۳۸۴)
ویژگی های مکتب کارآفرینی:
الف. استراتژی در مکتب کارآفرینی به عنوان چشم انداز رهبری تلقی می شود.
ب‌. مکتب کارآفرینی بر مفاهیم نهادی و فرآیند های شهودی و قضاوتی و تجربی استوار است.
پ.مدیران اجرایی، طراحان و معماران استراتژی در این مکتب هستند.
ت‌. این مکتب در محیط های پویا قابلیت کاربرد دارد.
ث‌. در این مکتب عامل خلاقیت از اهمیت بسزایی برخوردار است.
ج‌. استراتژی در این مکتب، چشم انداز ونگرش سازمان به آینده را منعکس می سازد.
ح‌. مکتب کارافرینی همانند مکتب موقعیت یابی گرایش به رشد اقتصادی دارد.
خ‌. پدیده رایج در این مکتب رهبری است و ضامن موفقیت سازمان، رهبری آن است.
د‌. تمرکز بیشتر بر فرصت های پیشرواست.
ذ‌. تمرکز مکتب کارآفرینی بر مالکیت خصوصی توسط مدیران قدرتمند است.
ر‌. مکتب کارافرینی نشان دهنده ی یک بصیرت منحصر به فرد در آینده است.(مینتزبرگ۱۰۷ ۲۰۰۱)
نایت۱۰۸(۱۹۶۷) کارآفرینی را هم معنی ریسک زیاد و اداره کردن عدم قطعیت می پنداشت. پیتر دراکر نیز از این موضوع نیز فراتر رفت و کارآفرینی را با خود مدیریت برابر پنداشت. از نظر او، عمل کارآفرینانه یعنی عمل ریسک پذیری اقتصادی مهم ترین بخش از کار موسسه تجاری است و یک موسسه ی تجاری یک موسسه ی کارآفرینانه است. ( دراکر۱۰۹، ۱۳۷۷)
۴.۴.۲ مکتب شناختی (ادراکی)
بر مبنای این مکتب، استراتژی فرایندی اقتضایی است. لذا به استناد به این مکتب می توان آن چه را که در ذهن افراد می گذرد را همن گونه که ایشان می اندیشند، مطرح ساخت. در این مکتب شناخت به عنوان یک فرایند ذهنی به منظور ساخت و توسعه استراتژی همانند تفسیری خلاق، جهت به تصویر کشیدن واقع بینانه واقعیت ها صورت می گیرد.(مینتزبرگ، ۱۹۹۸)
از جمله ی ویژگیهای این مکتب می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف. در این مکتب استراتژی به عنوان یک نگرش مطرح می شود.
ب. تنظیم استراتژی براساس این مکتب یک فرایند اقتضایی است.
پ.دستیابی به استراتژی به عنوان یک مفهوم تلقی می شود.
ت. راهبرد دراین مکتب به عنوان شناخت و تفسیر از جهان تلقی می شود. (علی احمدی، فتح الله، تاج الدین، ۱۳۸۴)
۵.۴.۲ مکتب یادگیری:
در این مکتب، فرایند تنظیم استراتژی یک فرایند توام با یادگیری عمومی است.بنابراین نیازی به اعمال قدرت ویا تحمیل استراتژی در کل سازمان نخواهد داشت.
مکتب یادگیری به دنبال پاسخی به ان چه که سازمان ها را برای تحقق اهدافشان ترغیب می کنند، نیست.بلکه واقعیت هایی را که سازمان ها درشرایط پیچیده و پویا با ان مواجه هستند را دنبال می کند. لیند بلوم۱۱۰، هام۱۱۱ و مارچ۱۱۲ در میان سال های ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۰ در این خصوص به نظریه پردازی پرداختند.
ویژکی های این مکتب را می توان موارد زیر دانست:
الف. دیدگاه این مکتب مبتنی بر استراتژی های نوظهور است.
ب‌. رویکرد های علمی معمولا این مکتب را توصیه می کنند.
پ.در مکتب یادگیری، مدیریت استراتژیک به عنوان مدیریت تغییر مطرح نمی شود، بلکه به عنوان مدیریت به وسیله ی تعییر مطرح می شود. ( مینتزبرگ۱۱۳، آلساراند۱۱۴، لمپل۱۱۵،۱۳۸۴)
۶.۴.۲ مکتب قدرت گرایی:
مکتب قدرت گرایی نگرشی است که بر اساس ان شکل دهی استراتژی در قالب فرآیند نقد و بررسی حاصل می شود. بر اساس این مکتب استراتژی به عنوان یک فرایند آشکار تاثیر گذار، با تاکید بر کاربرد قدرت و سیاست، جهت نقد استراتژی ها تعریف می شوند. هدف از کاربرد کلمه ی قدرت در این مکتب، توضیح وتشریح مراتب تاثیر و نفوذ است که از دوحوزه ی داخلی و خارجی نشات می گیرد. ( همان ماخذ، ۱۳۸۴)
این مکتب اعتقاد دارد که قدرت و سیاست،فرایند تدوین استراتژی را شکل می دهند.این فرایند می تواند در داخل سازمان باشد و یا به شکل رفتار خود سازمان در محیط خارجی اش جلوه کند. استراتژی هایی که زاده ی چنین مکتبی هستند، معمولا ناگهانی و پیش بینی نشده اند و بیشتر شکل موقعیت یا ترفند به خود می گیرند تا چشم انداز. (علی احمدی، فتح الله، تاج الدین، ۱۳۸۴)
این مکتب از دو دیدگاه خرد و کلان بررسی می شود، دیدگاه خرد استراتژی سازی را تعامل از طریق متقاعد سازی و چانه زنی می داند. از سویی دیگر قدرت کلان، سازمان را به عنوان واحدی در نظر می گیرد که با کنترل سایر سازمان ها یا همکاری با آنها و یا با استفاده از مانور استراتژی های جمعی در انواع مختلف شبکه ها وائتلاف ها، رفاه خود را افزایش می دهند. (میتزنبرگ، آلستراند، لمپل ، ۱۳۸۴)
۷.۴.۲ مکتب فرهنگی:
به دنبال توسعه و گسترش فرهنگ در مدیریت که طی سال های ۱۹۸۰ مطرح شد، توجه استراتژیست هایی نظیر رنمان۱۱۶ و نورمن۱۱۷ به این عامل معطوف شد و مفاهیم آن در قالب مکتب فرهنگی گسترش یافت. برای شناخت مفهوم مکتب فرهنگی در ابتدا به تفسیر مفهوم فرهنگ می پردازیم. تلفیق فرهنگ و سازمان، ذهن سازمان۱۱۸ را تشکیل می دهد، یعنی عقاید مشترکی که در سنن و عادات و بروز رفتار های ملموس تر مثل داستان ها، متل ها و محصولات منعکس می شود. پتی گرو۱۱۹ (۱۹۸۵) فرهنگ سازمانی را بافت اجتماعی معنی داری می داند.این بافت شباهت زیادی به بافت بدن انسان دارد و ساختار ضعیف سازمانی را به فرایند های قوی سازمانی بدل می کند. به بیان دیگر فرهنگ بیان گر قدرت زندگی سازمان یعنی روح کالبد فیزیکی آن است. ( بتیس و پراهالاد، ۱۹۸۶)۱۲۰
ویژگی های این مکتب به شرح زیر است:
الف. بر مبنای مکتب فرهنگی، ساخت استراتژی به مثابه فرآیندی ریشه در نیرو های اجتماعی دارد.
ب‌. مکتب فرهنگی مبتنی بر شناخت جمعی و گروهی است و استراتزی ها حاصل آرمان مشترک سازمان است.
پ.بر اساس این مکتب ساخت استراتژی حاصل تعامل اجتماعی است که بر پایه ی عقاید و درک مشترک اعضای سازمان بنا شده است. (مینتزبرگ، آلساراند، لمپل،۱۳۸۴)
۸.۴.۲ مکتب محیطی:
تمرکز نیرو های محیطی بیشتر بر نیروهایی است که در بیرون سازمان، مجموعه را تحت تاثیر خود قرار می دهند. برخلاف مکاتب دیگر که از این نیروها به عنوان نیرو های تاثیر گذار یاد می کنند، در مکتب محیطی، عوامل خارجی بازیگران و نقش آفرینان اصلی صحنه هستند.
این مکتب روابط میان عوامل تاثیر گذار محیطی و صفت های مشخص سازمان را توصیف می کند. به عبارت دیگر بر مبنای این مکتب تغییرات و تحولات محیطی است که شکل گیری استراتژی را امکان پذیر می کند. پیروان این مکتب براین باورند که سازمان ها نمی توانند هیچ گونه تاثیری بر محیط داشته باشند.
ویژگی های این مکاتب بدین شرح است:
الف. تمرکز محیط بر عوامل خارجی و محیطی است.
ب‌. تغییرات و تحولات محیطی، فرایند های شکل گیری استراتزی را تسهیل می کنند.
پ.رهبری یک عنصر گذرا با هدف مطالعه ی محیط و تضمین انطباق آن با سازمان است. (همان ماخذ، ۱۳۸۴(
۵.۲ ماهیت استراتژی:
راهبرد و تصمیم های استراتژیک معمولا دارای ویژگی هایی هستند که آن ها را از سایرتصمیم های سازمانی مجزا می کند. برخی از این ویژگی ها به شرح ذیل است: (رحمان سرشت، ۱۳۸۴)
الف. ممکن است که تصمیم های راهبردی با قلمرو یا حیطه فعالیت های سازمان مربوط شود. تصمیم گیری در مورد قلمرو فعالیت های سازمان از اساسی ترین تصمیم های راهبردی است. زیرا با این تصمیم، سیاست گذاران یک سازمان قلمرو و مزرهایی را که برای سازمان خود قایل هستند در عمل ظاهر می سازند. در واقع قلمرو و مرزهای فعالیت های یک سازمان تمایل سیاست گذاران آن را در مورد چه بودن و در کل چه کردن سازمان مورد نمایش قرار می دهد.
ب‌. راهبرد با ایجاد هماهنگی میان سازمان یا بنگاه از یک طرف و محیط های در بر گیرنده یآن از طرف دیگر مربوط است.
پ. راهبرد با ایجاد هماهنگی میان فعالیت ها و امکانات یا توانایی های سازمان ارتباط دارد. راهبرد تنها به معنی مقابله با تهدید ها یا تحدید ها ( محدودیت ها) یا برعکس بهره گیری و استفاده از فرصت ها و گشایش ها یا موقعیت های محیطی نیست، بلکه به معنی ایجاد هماهنگی میان آن تهدید ها یا گشایش های محیطی با امکانات یا عدم امکانات سازمانی نیز هست. ناگفته پیدا ست که بدون برخورداری از برخی منابع یا امکانات یا بدون برخورداری از توانایی هاید موردنیاز برای کسب منابع و امکانات ضروری برای بهره گیری از برخی از گشایش های محیطی تلاش برای استفاده از آن موقعیت ها بی معنی است.
ت‌. تصمیم های راهبردی از نظر منابع برای سازمان پی آمد عمده ای دارد. وقتی یک تصمیم راهبردی مطرح باشد، تنها نباید به قابلیت منابع موجود در پاسخ گویی به ضرورت های اجرای راهبرد اندیشید. بلکه باید توانایی های بنگاه را نیز برای کسب و تخصص صحیح منابع به فعالیت های مختلف مد نظر قرار دارد.
ث‌. به احتمال قریب به یقین، تصمیم های راهبردی بر تصمیم های عملیاتی اثر می گذارد و امواجی از تصمیم های کوچک تر را به جریان می اندازد.
ج‌. علاوه بر عوامل محیطی( مثل شرایط جغرافیایی و فرهنگ ومنابع) که بر راهبرد اثر می گذارند، عواملی مانند ارزش ها و خواسته ها و هدف ها وتوقعات اشخاص حقوقی( سازمان ها و موسسات) واشخاص حقیقی( سهام داران) که قادرند از درون و برون بر سازمان اعمال نفوذ نمایند ، راهبرد سازمان را تحت تاثیر قرار می دهند. از جهاتی راهبرد را می توان بازتاب نگرش ها و باورهای اشخاص صاحب نفوذ در امور سازمان تلقی کرد. گرایش سازمان به توسعه یا تقویت خود در وضع موجود یا مرز هایی را که برای فعالیت های خویش انتخاب می کنند احتمالا ناشی از ارزش ها و بینش ها و نگرش های افراد صاحب نفوذ در امور سازمان است. فلسفه مدیریت یک سازمان مبنای نحوه ی عمل آن است. در واقع مدیریت سازمان صرفنظر از انچه بر زبان جاری می سازد، در عمل از فلسفه خود یا تئوری هایی که سخت به آن ها وفادار است پیروی می کند. عوامل ذی نفع و ذی نفوذ دیگری نیز بر شکل راهبرد اثر می گذارند. سهامداران، بانک ها و موسسات تامین کننده منابع مالی برای بنگاه، سازمان، کارکنان، خریداران، تامین کنندگان منابع مالی برای بنگاه، سازمان، کارکنان، خریداران، تامین کنندگان منابع اولیه، فعالان در زمینه ی بهداشت تامین اجتماعی ساکنان منطقه و محلی که بنگاه در ان قرار دارد و امثال آن ها همه به نحوی در شکل گیری راهبرد ایفای نقش می کنند.
ح‌. تصمیم های راهبردی بر جهت گیری بلند مدت سازمان اثر می گذارد و موقعیت خاص در آینده را از هم اکنون برای سازمان تعیین می کند. به عبارتی موقعیتی که سازمان ها در حال حاضر در آن قرار دارند کم و بیش نتیجه تصمیم هایی است که مدیریت چند سال قبل اتخاذ کرده است. (همان ماخذ،