ابعاد تنظیم شناختی هیجان:

  • ملامت خود: فرد در مواجه با اتفاق ناگوار خود را مقصر و متهم اصلی در بروز شرایط می داند.
  • ملامت دیگران: فرد در مواجه با اتفاق ناگوار دیگران را مقصر و عامل اصلی در وقوع رویداد می داند.
  • نشخوار فکر: بروز شرایط ناگوار موجب ایجاد مشغولیت فکری پیرامون ابعاد گوناگون واقعه می گردد و مدام احساسات و انکار ایجاد شده به دلیل شرایط ناگوار، توسط فرد مرور می شود.
  • تلقی فاجعه آمیز: فرد شرایط ایجاد شده را وحشتناک تر و شدید تر از واقعیت آن واقعه، ادراک و ابراز می کند.
  • تمرکز مجدد مثبت: فرد در برخورد با شرایط ناگوار، به یادآوری تجارب مثبت خود می پردازد.
  • ارزیابی مجدد مثبت: فرد سعی می کند در برخورد با شرایط ناگوار، آن را مثبت ارزیابی نموده و بر سازنده بودن آن شرایط تاکید کند.
  • پذیرش: فرد در برخورد با رویداد ناگوار، خود را ناچار به پذیرش و کنار آمدن با شرایط می بیند.
  • برنامه ریزی کردن: فرد در مواجه با شرایط ناگوار، اقدام به برنامه ریزی برای کم کردن عوارض منفی ناشی از اتفاق می کند.
  • دیدگاه پذیری: فرد اهمیت پیش آمد ناگوار را به وسیله توسعه و وسعت دادن به دیدگاه فردی خود کم می کند.

 

2-3-5- مدل های تنظیم هیجان

پژوهش در مورد تنظیم هیجان منجر به ظهور رویکردهایی در زمینه وحدت یا جدایی دو پدیده هیجان و تنظیم هیجان شده است. گروهی عنوان می کنند که هیجان بطور ذاتی نظم دهنده است و این که این دو مفهوم نمی توانند مجزا شوند (برای مثال، استنسبری و گانر، 1994 به نقل از کول، مارتین، دنیس، 2004). گروهی دیگر ادعا می کنند که این اصطلاح به طور ضمنی به دو پدیده اشاره دارد که یکی در برگیرنده فرایند های مرتبط با تولید هیجان و دیگری شامل مجموعه ای گسترده از فرایندها است که به دنبال هیجان فراخوانده شده ظاهر شده و درگیر مدیریت یا سوء مدیریت هیجان تولید شده، می گردند. سردمداران این مدل دو عاملی، مقاله کول و همکاران (2004) است که در آن رویکردهای پژوهشی تشویق به اتخاذ این موضع شده اند که در ابتدا هیجان تولید شده را در نظر گرفته و سپس به این موضوع بپردازند که چگونه فرایند تنظیمی منجر به تغییر حالت هیجانی فرا خوانده شده می گردد. یکی از فرض های آن ها در مورد مجزا بودن این دو سازه این است که هیجان ها بسته به این که چگونه تنظیم می شوند دارای تأثیرات مختلف هستند. در واکنش به این مقاله، کمپوس، کارل و کامراس (2004) رویکرد واحدی را به هیجان و فرایند تنظیم هیجان اتخاذ کردند. در این جا هدف ارائه دلایل آن ها در تبیین چگونگی واحد بودن این دو پدیده نیست؛ بطور خلاصه آن ها معتقدند که به نظر می رسد در دنیای واقعی فرایندهای زیر بنایی هیجان و تنظیم هیجان یکسان است، در واقع پدیده ای واحد هیجان ها راتولید می کنند و همچنین فرایندها توجیه کننده ی تنوع تجلی و ابراز هیجان هستند.

-مدل فرایند تنظیم هیجان گروس

گروس (2002) تنظیم هیجان را این طور تعریف کرده است ” چه هیجانی را کجا و چه وقت داشته باشیم، و آن ها را چطور تجربه و بیان کنیم”. مدل فرایند تنظیم هیجانی (گروس، 1998)، استراتژیهای تنظیم هیجانی را بر طبق موقعی که آن ها بر این فرایند در طول ارزیابی موقعیتهای بالقوه یا در طول تعدیل تمایلات پاسخ ها تاثیر می گذارند، طبقه بندی می کند. ارزیابی مجدد شناختی و بازداری بیانگر دو استراتژی تنظیم هیجانی می باشد که می توانند بر طبق این که کی آن ها اتفاق می افتد، قبل یا بعد از گرایشات پاسخی هیجان که پاسخدهی فیزیولوژیکی، رفتاری و تجربه ای را تغییر می دهند، متمایز  می شوند (گروس، 2001). ارزیابی مجد شناختی یک استراتژی می باشد که در آن شخص درباره ی یک موقعیت فکر می کند تا اثر هیجانی آن را تغییر دهد. برای مثال، یک شخص ارزیابی مجدد شناختی را در طول یک مصاحبه ی شغلی اینگونه بکار می برد که شخص مصاحبه را به عنوان یک فرصت برای یادگیری بیشتر درباره ی یک موقعیت تفسیر کند نه این که آن را به عنوان قضاوت در مورد توان بالقوه ی خود به عنوان یک کارمند تفسیر کند، در غیر این صورت مصاحبه ممکن است به عنوان یک بدبختی ارزیابی شود و بنابراین گرایشات پاسخی مشابه را فرا نخواند (بیگی، 1390).

در مقابل، بازداری بیانگر به بازداری رفتار بیانگر هیجان اشاره دارد. برخلاف ارزیابی مجدد شناختی، بازداری بیانگر بر تعدیل گرایشات پاسخی هیجان که قبلاً بوجود آمده اند، اثر می گذارد. برای مثال، شخص ممکن است احساساتش را در طول یک بحث با دوستان از طریق ناپدید کردن احساسات عصبانی شدن از دیگران را سرکوب کند (گروس و لونسون، 1993).

تنظیم هیجان بیشتر در دو چارچوب مهم (گروس، 1999) بررسی می شود:

1) راهبردهای تنظیم هیجانی که پیش از رخداد حادثه (پیش از ایجاد هیجان و یا در آغاز بروز آن فعال می شوند و از بروز هیجان های شدید پیشگیری می کنند).

2) راهبرد هایی که پس از بروز حادثه و یا پس از پیدایی هیجان فعال می شوند (این راهبرد ها        نمی توانند از ایجاد هیجان های شدید پیشگیری کنند). راهبردهای تنظیم هیجانی که پیش از رخداد حادثه استرس زا فعال می شوند باعث تعبیر و تفسیر موقعیت به نحوی می گردند که پاسخ های هیجانی مرتبط با آن موقعیت را کاهش دهند (بک، 1991). این فرایند ارزیابی دوباره نامیده می شود. برای نمونه، فرد یک رویداد در حال وقوع را به جای اینکه یک تهدید به شمار آورد به عنوان یک چالش ارزیابی می کند (بیگی، 1390).

. Cole, Martin & Dennis

.Campos, Carl & Camras,

. Levenson

. Beck