(ترابی ،۱۳۹۰: ۷۹).
ویژگیها ی فردی رهبر براساس دیدگاه اسلامی عبارتنداز:۱-ایمان،در نظام اسلامی رهبری به کسانی واگذار می شود که هم در اندیشه وهم در عمل،متدین به شرع مقدس بوده واسلام را قبول داشته باشند که در عبارات قرآنی بدان اشاره شده است. مانند آیه شریفه: « وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ » «همانا،بندگان شایسته و صالح من،رهبری زمین را وارث خواهد شد»(سوره مبارکه انبیاء آیه۱۰۵). ۲-علم وآگاهی بینش دینی ما ،برای رهبری دومین چیزی را که ملاک می داند بحث علم وآگاهی است. رهبر باید بتواند با علم،اندیشه وآگاهی خویش پیروان خود را به طریق هدایت،رهبری نماید.۳-لیاقت:منظور از لیا قت، آن توان وبرجستگی ویژه ای است که در محدوده مسوولیتها و وظایف ،هماهنگی لازم را ایجاد می کند،ومشکلات پیش آمده را از سر راه بر می دارد ۴-هوشمندی نیز از موثر ترین صفات در رهبری است که همه اهل نظر نیز ،آن را پذیرفته اند.۵-کوشش وسعی:تلاش وکوشش ،در زندگی هر انسانی ،بدون شک خود را اشکار می سازد وشایسته است رهبر از سایرین تلاش و کوشش بیشتری داشته باشد.۶-توانایی علمی وتخصصی:افرادی که از دانش واطلاعات وتجربیات بیشتری برخوردارند بالطبع بهتر می توانند در بین ،نیروها ،مورد پذیرش قرار گیرند وقدرت واعتبار شخصی بدست اورند.۷-شجاع بودن رهبر:از دیگر صفاتی که در موفقیت رهبر موثر است وبعنوان قدرت شخصی وی می تواند مطرح شود،مطرح بودن اوست.۸-حسن شهرت:یکی دیگر از عواملی که موجب قدرت شخصی می شود سوابق روشن وافتخار آمیز رهبران است.۹-سخنرانی کردن:از دیگر ویژگیهای شخصی رهبر،توانایی سخنرانی کردن وقدرت بیان خوب وصحیح است.(نایه،۱۳۸۲: ۱۳۳-۱۴۴)
تاریخ سیاست گواه فراوانی را برای کارآمدی و تأثیر نقش رهبری در صحنه هایی که ظاهراً امور غیر ممکن می نمود ارایه می دهد پیروزی یا شکست انقلاب ها، جنگ ها و .. غالباً محصول اندیشه و عمل رهبرانی بوده است که با درک جایگاه و موقعیتشان در عصر خویش معمار بخشی از تاریخ بوده اند.امروزه تعداد تعاریفی که از رهبری وجود دارد تقریباً به تعداد اشخاصی است که کوشیده اند این مفهوم را تبیین کنند. امام علی (ع) رهبری را وظیفه ای سنگین و مسئولیتی دشوار می داند.(نهج البلاغه:نامه۵۳) .رهبری بر حسب ویژگی های فردی(صفات)، رفتار فردی، نفوذ در دیگران ، الگوهای تعاملی، روابط نقش ها، تصدی مشاغل اداری و تصور دیگران درباره نفوذ قانونی بر آنان تعریف شده است.( فرهی ،۱۳۷۹ : ۱۲۱)
رهبری به دلیل اینکه با پیچیدگی ها و رفتارهای غیر معمول افراد سروکار دارد به سادگی قابل تعریف نیست به همین دلیل تقریباً هنوز با اطمینان نمی توان علل موفقیت رهبری در یک زمان و مکان خاص را تعیین کرد. علت این است که شرایط واقعی زندگی پیوسته در حال تغییر و عوامل و متغیرهای زیادی به طور همزمان اثر گذارند. در این راستا رهبری اثر بخش و پویا مستلزم داشتن۳ نوع مهارت است:
«۱- مهارت تشخیص: یعنی توانایی شناخت شرایطی که تلاش می کند آن را تحت تأثیر قرار دهد.۲- مهارت تطبیق: یعنی توانایی تطبیق رفتار و منافع برای رویارویی با رویدادهای پیش بینی نشده. ۳-مهارت تطبیق ارتباط : یعنی توانایی برقراری ارتباط به گونه ای که افراد بتوانند به سهولت درک کنند و بپذیرند.»( نکوئیان ، ۱۳۸۰ :۷۶)
به عقیده ماکس وبر زمانی رهبری مصداق پیدا می کند که فرمانبری پیروان بدون اجبار و از روی میل و رغبت از روی عادت پیروان باشد و این اطاعت ناشی از مشروعیتی است که پیروان برای سلطه رهبران خود قایلند. از این منظر «رهبری نوعی نفوذ در دیگران برای نیل به هدف تلقی می گردد. نحوه استفاده رهبر این قدرت و نفوذ را«سبک رهبری» گویند که به شدت تحت تأثیر محیط فرهنگی جوامع قرار دارد. در این جا پرسشی مطرح می شود که رهبر چگونه می تواند رفتار دیگران را تحت نفوذ قرار دهد؟ پاسخ آن است که نفوذ از طریق ایجاد تصور قدرت صورت می گیرد. ایجاد تصور قدرت مستلزم دسترسی به منابع قدرت است. منابع قدرت رهبری عبارتند از:
الف) خصوصیات و صفات ویژه رهبری(هوش ،بیان،بلوغ فکری،وسعت نظر و انگیزه موفقیت طلبی)
ب) رفتار رهبری: دو نوع رفتار و سبک رهبری مطرح می شود؛ رفتار آمرانه مبتنی بر وظیفه ، رهبری مبتنی بر روابط انسانی .
در اینجا فرض بر این است که انتخاب هر سبک توسط رهبر به چگونگی طرز تفکر و مفروضات وی درباره منشأ قدرت رهبری و طبیعت و فطرت انسان ها بستگی دارد. بدین ترتیب اگر رهبر قدرت خود را ناشی از مقام خودش بداند و انسان را موجودی غیر قابل اعتماد تصور کند رفتار آمرانه وظیفه آمرانه و وظیفه گرا خواهد داشت در حالی که اگر قدرت خود را ناشی از حمایت پیروانش بداند و انسان را موجودی مسئولیت پذیر و قابل اعتماد تصور نماید رفتاری مشارکت جویانه و انسان گرا خواهد داشت».( رضائیان، ۱۳۷۹ : ۴۲۴ – ۴۲۶ )
برای آشنایی بیشتر با ماهیت پدیده رهبری و ادوار مختلف گونه شناسی رهبری امری ضروری می نماید . انواع رهبری بر اساس وظیفه یا کارکرد نقش و عملکرد رهبری را در انقلاب بررسی می کنند ۳کارکرد را در نظر می گیرد.«وضع دستگاه فکری»، «بسیج جامعه»و «مدیریت و معماری» که منجر به پیدایش ۳نوع رهبری می شود: ایدئولوگ، بسیج کننده و مدیر و معمار که ممکن است در یک نفر یا افراد متعدد جمع گردد.
«رهبری در مقام ایدئولوگ»: طراح، نظریه پرداز و رهبر فکری انقلاب است. کارکردهای ایدئولوگ از یک طرف نفی وضعیت موجود و از طرف دیگر ترسیم وضعیت مطلوب و آرمانی است. رهبر نظریه پرداز با به کارگیری مفاهیم و اصول مکتب یا جهان بینی خاص از وضعیت موجود یا نظام سیاسی مستقر سلب مشروعیت می کند و آن را بدترین وضعیت ممکن معرفی می نماید.
«رهبری در مقام بسیج کننده» فرماندهی عملیات انقلاب را بر عهده دارد. با قدرت خارق العاده خود نارضایتی توده های مردم را از قوه به فعل و از درون به بیرون منتقل می کنند و نمایشی از نارضایتی اجتماعی از وضعیت موجود که قبلاً مستقر بود در جامعه راه می اندازد . این رهبران به گونه ای رفتارمی کنند که از نظر پیروان خارق العاده جلوه گر می شوند. به نظر مردم به چنین رهبرانی می توان تکیه کرد از این رو کار سازماندهی نیروها و امکانات موجود بر عهده آنان است.
«رهبری در مقام مدیر و معمار»: این نقش رهبری به دوره بعد از پیروزی مربوط است. مهمترین کار رهبری در این دوره تحکیم قدرت به دست آمده است. عناصر مخالف و مدعیان جدید قدرت را سرکوب نموده و جنبش انقلابی را کنترل و نهادینه می نماید. در این دوره رهبر با ترمیم خرابی های به جای مانده از رژیم قبل وعده های داده شده را عملی می سازد.از آنجا که انقلاب ها با مخالف های خارجی روبرو می شوند رهبران باید از هوشیاری لازم برای بسیج مردم در موقع مقتضی برخوردار باشند. علاوه بر آن تا قبل از پیروزی انقلاب در صف انقلابیون نوعی اتحاد و یگانگی به سبب وجود دشمن مشترک وجود دارد. داستان بعد از پیروزی انقلاب، داستان اختلاف است که تمامی سطرهای آن توسط گروه های مدعی رقیب نگاشته می شود. اختلافات سیاسی برای کسب قدرت،اختلافات ایدئولوژیکی در خصوص آرمان ها و اهداف پیدا می شود. وظیفه رهبر انقلاب مهار انرژی های آزاد شده وکنترل منازعات بعد ازپیروزی که بین گروه های مختلف به وجود آمده می باشد واو باید عناصر ارتجاعی باقی مانده از رژیم گذشته و مدعیان جدید قدرت مقابله جدی نماید.( اکبرزاده ،۱۳۸۰ : ۱۲- ۲۶ )
۲-۵-۲-رابطه رهبری و مدیریت
آنچه ضرورت این بحث را در این پژوهش ایجاب می نماید این است که رهبری در فرآیند مدیریت بحران در چه جایگاهی قرار می گیرد؟ آیا مدیریت بحران صرفاً برآیند تصمیمات تدبیرگران و «نهادهای تصمیم گیرنده» است یا «مقام» تصمیم گیرنده همچون رهبری هم می تواند در این فرآیند نقش ایفا کند؟
در نخستین گام در تبیین دو مقوله مذکور ماهیت نسبتاً مشترک مدیریت و رهبری است. جوهره مدیریت و بالطبع مدیریت بحران تصمیم است. در واقع حلقه اتصال رهبری و مدیریت در فرآیند تدبیر بحران ها نقشی است که رهبر با دیگر عوامل موْثر در بحران – نهادها ،مقامات و … در امر تصمیم گیری ایفا می نمایند.
در مورد رابطه مدیریت و رهبری دو دیدگاه کلی قابل ذکر است: الف)دیدگاه سنتی. ب)دیدگاه جدید.
در دیدگاه سنتی نیز براساس اینکه مدیریت یا رهبری کدام یک اعم از یکدیگرند دو مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک قابل شناسایی است.
در مکتب کلاسیک: مدیریت اعم از رهبری است:در این دیدگاه قلمرو مدیریت وسیع تر از رهبری تلقی گردیده و رهبری یکی از وظایف مدیریت به حساب می آید. مدیریت با برنامه ریزی دقیق ،تعیین و ایجاد ساختار سازمانی و تجهیزاتی ساختار با انسان های تا حدممکن کارآمد و نیز نظارت و کنترل بر امور سرو کار دارد و در واقع توانایی رهبری یکی از کلیدهای اساسی این مدیریت کارآمد است .تعریف ذیل این نکته را تشریح می نماید. مدیریت فرآیندی است که به وسیله آن عناصر یک گروه ،تلفیق،هماهنگ و به کارگیری می شوند تا به گونه ای موْثر و کارآمد به هدف های سازمان نایل گردند. دراین راستا مدیریت در قالب شرایط و وظایف رسمی نگریسته می شود در حالی که رهبری سر و کارش با جنبه های انسانی مدیریت و چگونگی نفوذ در زیردستان است.
در مکتب نئوکلاسیک(انسان گرایی)؛رهبری اعم از مدیریت است. در حقیقت آنگونه خاص از رهبری که در چارچوب و قلمرو سازمان با اهداف تشکیلات و سلسله مراتب سازمانی مطرح باشد«رهبری سازمانی» نامیده شده، یکی از وظایف مدیریت تلقی می گردد اما رهبری ضمن اینکه برای تحقق اهدافش مستلزم کار کردن با افراد و توسط افراد است،لکن این اهداف الزاماً سازمانی نیستند. آنچه به عنوان نقطه تلاقی و اشتراک دو مکتب فوق الذکر به شمار می رود تأکید بر«ماهیت یکسان» دو مفهوم است در حالی که در « دیدگاه جدید» با تبیین تفاوت ماهوی این پدیده از زوایای مختلف به مسأله نگریسته می شود.
یادآوری این نکته ضروری است که بهره گیری از مفهوم « مدیریت» در متن این پژوهش نیاز به اندکی تفسیر دارد. شاید ذهن ما در برداشت اولیه خود از مفهوم مدیریت ما را صرفاً به تعبیری ناظر بر بررسی نقش و جایگاه مدیر در سطوح مختلف سازمانی رهنمون می سازد در حالی که «مدیریت» در متن این پژوهش یک فرایند – سلسله فعالیتهای سازماندهی شده – تدبیر اعم از مهار، کنترل، حل و فصل بحران و یا بهره برداری از بحران تلقی می شود که از سوی عامل تدبیرگر فارغ از اینکه مدیر، رهبر، نهاد و یا مقام دیگری است صورت می گیرد. با این تفسیر در این پژوهش این رهبری کاریزمایی الهی است که در مقام عامل تدبیرگر قرار می گیرند. حتی آن گاه که نقش دیگر