اپوزسیون که جهت بهره برداری ازبحران جاری درراستای اهداف سیاسی خود،تشدید شد.
۴. گسترش اقدامات تروریستی و آشوب های خیابانی که به عنوان مهمترین پیامد بلافصل بحران مذکور، به شمار می آمد.
در رابطه با بحران جنگ عراق و ایران نیز می توان برخی خصوصیات ویژه آن را اینگونه برشمرد:
۱. همزمان با بروز بحران جنگ، نظام انقلابی با بحران در سطح مقامات سیاسی و گسترش دامنه آن در سطح لایه های اجتماعی مواجه بود، که بخشی از توان مدیریتی نظام سیاسی را مشغول کرده بود.
۲. تداوم زمانی مدت بحران جنگ، از یک سو موجب دفع تدریجی تهدیدات و خطرات آن شد و ازسوی دیگر هنر رهبری کاریزمای انقلاب به عنوان عنصر فعال در تدبیر بحران ها را در بهره گیری از فرصت های آن به نمایش گذاشت.
۳. با وقوع بحران جنگ، مقابله با بحران به جای حل و فصل (تدبیر) بحران، از سوی تصمیم گیران در اولویت قرار گرفت. حل و فصل (تدبیر) موفقیت آمیز جنگ عراق و ایران به عنوان یک بحران منطقه ای مستلزم موفقیت مذاکرات، میانجی گری ها و مساعی جمیله دولتها و سازمان بین المللی بود. اما رفتار انقلابی ایران به لحاظ ماهیت ایدئولوژیک نظام انقلابی حاکم بر آن همراه با حمایت کاریزمای انقلاب موجب شد، که شروع جنگ عملاً سیاست را تعطیل نماید. از این رو در سال های نخست بحران ،عناصر و نهادهای تصمیم گیرنده، مقابله با بحران را که اغلب راه حل نظامی سریع و قاطع را طلب می نماید، برگزیدند.( شه وری،۱۳۵۷ : ۱۴ ) این امر همچنین ناشی از این تفکر جناح انقلابی درون نظام بودکه: دشمن را باید در میدان جنگ به زانو درآورد. در نتیجه کسی که در میدان جنگ پیروز شود، سر میز مذاکره نیز پیروز خواهد شد.
زمانی بر ضرورت شناخت شاخصه های مذکور افزوده می گردد که تلاش جهت تدبیر موفقیت آمیز بحران، شناخت شاخصه های ویژه هر بحران از سوی تدبیرگران را ضروری می سازد. این پژوهش نیز در مقابل تحلیل گران فرایند تدبیر بحران در دهه اول جمهوری اسلامی ملزم به شناسایی شرایط و خصوصیات ویژه هر یک از بحران های مذکور است.
با اندکی تامل در آنچه به عنوان تبارشناسی مفهوم بحران در عرصه های مختلف و گونه شناسی بحران در این مبحث گردآورده شده است، به این نکته اساسی می توان پی برد: از آنجایی که غالباً بحران های ملی و فراملی، پدیده های بشری هستند و در نتیجه اراده و رفتار افراد و واحدهای سیاسی حادث گردیده اند، با استفاده از همین اراده و خواست بشری نیز قابل کنترل ، تدبیر پذیر و مهارشدنی به نظر می آیند.
تدبیرپذیری بحران ها باعث می شود که بازیگران بحران همواره در پی کسب آمادگی قبلی و اتخاذ راهبردها، تکنیک ها و اصول موثر مدیریت بحران ها، برآیند. در بخش آتی این مبحث تحت عنوان کلی مدیریت بحران به تفصیل، تحلیل و بررسی می شود.
۲-۴-مدیریت بحران
۲-۴-۱تدبیر و تحدید بحران
پس از بررسی جوانب مختلف بحران که تحت عنوان «تحلیل تئوریک بحران» ارایه گردید بحث از «تدبیر بحران» آسان تر می نماید. در حقیقت می توان هدف اصلی ابعاد گوناگون بحران شناسی را دست یازیدن به مدیریت مطلوب و موثر قلمداد کرد. مدیریت بحران نیز همانند بحران و زوایای مختلف آن از رویکردهای متفاوت مورد تعریف و تحلیل واقع شده است . گرچه هنوز شاید در مورد اینکه مدیریت بحران را یک هنر یا فن و علم بدانیم، اختلاف داشته باشیم، اما در هر صورت چه تدبیر بحران را یک هنر و چه آن را یک فن و علم و یا«نه تنها یک هنر ،بلکه ترکیبی از فن وعلم» بدانیم. «گستره مفهومی – تعریفی این واژه بسیار فراخ و در برگیرنده هر تمهیدی برای پرهیز از بحران، جستجوی اندیشمندانه و خاتمه و مهار بحران در راستای تامین منافع ملی و … است».( تاجیک، ۱۳۷۹ : ۱۴ – ۸۳ )
در صورتی که مدیریت بحران را همچون هر مفهوم دیگری سیال و تفسیر پذیر قلمداد نماییم آن نیز« موضوع تعریف و باز تعریف» قرار گرفته و از این رو تعاریف و برداشت های متفاوتی از آن ارایه می شود که به وضعیت متفاوتی همچون تلاش در جهت «پرهیز از بحران» و یا «مهار بحران» و حتی تلاش برای «جستجوی اندیشمندانه بحران» را نیز شامل می شود..
از تحلیل و بررسی و تعاریف و تبیین های ارایه شده در مورد«فرآیندی»- مجموعه فعالیت های سازماندهی شده- که ما آن را مدیریت بحران می شناسیم این گونه استنباط می شود که این تعاریف حول دو محور قابل تفکیک و شناسایی است:
۱- تحلیل ها و تعاریفی که بر تمهیدات برای پرهیز و پیشگیری از وقوع بحران تاکید می نماید. بالطبع در این حالت فرآیند تدبیر بر وضعیت زمانی قبل از بروز و رخداد بحران متمرکز می گردد.
۲- تعاریف وتعابیری که بر نحوه مواجهه تدبیرگران با پدیده بحران وکیفیت خاتمه و مهار بحران تاکید می نماید. در این حالت قاعدتاً فرآیند بحران بر موقعیت زمانی در جریان وقوع بحران متمرکز می گردد.
در آن دسته از تعاریف مدیریت بحران که حول محور نخست فرآیند تدبیر بحران و حواشی آن را تحلیل می نمایند«مدیریت بحران» فرآیندی محسوب می شود که در آن تدبیرگران با شناسایی وجوه مشترک و تشابه بحران ها به نقاط قابل اتکا و علایم قابل تعمیم دست می یابند . لذا با مشاهده بروز نشانه های بحران از وقوع این پدیده جلوگیری و با آن مقابله می نمایند. از چنین منظری در حقیقت می توان مدیریت بحران را هنر دست یافتن به پیشگویی ، پیش بینی و در نتیجه پیشگیری شرایط و زمان بروز و ظهور بحران ها تلقی کرد. در این منظر «برنامه ریزی برای بحران»محور فعالیت تدبیرگران بحران واقع می گردد . همانگونه که «تونی کاتز» نیز با تاکید بر این امر مدیریت بحران را «یک نام بسیار رویایی برای برنامه ریزی دقیق» می داند.( تن برگ، ۱۳۷۳: ۹۲ ) این گونه تحلیل از مدیریت بحران که غالباً به بررسی رویارویی با بحران ها در سازمان ها می پردازد بر این نکته تاکید می نماید که «باید برنامه مدیریت بحران را از پیش آماده داشته باشید چرا که بخش عمده تفکر و تصمیم گیری را قبل از وقوع بحران نیز می توان انجام داد».( همان : ۲۴ )در این راستا هرچند که «هیچ بحرانی دقیقاً مشابه بحران های دیگر نیست با این وجود تشابهات قابل توجهی بین آنها وجود دارد»( همان : ۲۵ )که کشف و درک این تشابهات کلیدی جهت برنامه ریزی برای ممانعت از ظهور بحران محور اصلی مدیریت بحران قرار می گیرد.
کریتنر نیز با رویکردی پیشگیرانه که ناظر بر تدبیر بحران در یک سازمان می باشد مدیریت بحران را این گونه تعریف می نماید:
«مدیریت بحران عبارت است از: پیش بینی و تدارک و آمادگی برای رویارویی با رویدادهایی که بقا و حیات سازمان را تهدید می نماید».( سعادت ،۱۳۶۹ : ۲۱ )
در تحلیلی دیگر از مدیریت بحران با دیدگاهی پیشگیرانه حتی« شرط ورود به یک قلمرو علمی» را توانایی تدبیرگران در « پیش بینی احتمال وقوع یک بحران» دانسته است:
«ما اکنون در شرایطی هستیم که با بهره گیری از ابزار و روش های تحقیق در علوم سیاسی با تجزیه و تحلیل و درآمیختن و به هم پیوستن رخدادهای تاریخی از لابه لای آنها نتایجی استنتاج کنیم که به ما اجازه خواهد داد تا از خلال حوادث و رخدادهای مختلف و پراکنده با شناسایی و دسته بندی وجوه تشابه و اختلاف آنها به سرنخ هایی دست یافته و به طریق علمی نشانه های بروز و آمدن یک بحران را تشخیص داده و در فرصت مقتضی به دور از هرگونه تشویش و اضطراب با آن مقابله و برخورد کنیم. مثلاً با تشخیص نشانه ها و متغیرهای تاثیرگذار بر سلسله رخدادهای خاص غیر معمول بتوان احتمال وقوع یک بحران را پیش بینی کرد. تنها در آن صورت می توانیم ادعا کنیم که در یک قلمرو علمی وارد شده ایم. این همان روشهایی است که اکنون تحت عنوان «مدیریت بحران» در محافل سیاسی و علمی شناخته شده است».( کاظمی،۱۳۷۰: ۲۵ )
در تحلیل مزبور و تحلیل های مشابه آن عملاً مدیریت بحران در سطح «پیشگویی»و به تبع آن «پیشگیری» بحران ها متمرکز شده و «مهندسی جامعه امن » هدف اصلی استراتژیست ها و نخبگان تدبیر ساز و استراتژی پرداز قرار می گیرد که در آن تلاش در جهت اتخاذ تمهیدات نظری و عملی جهت کاهش ضریب بحران زایی نهادهای جامعه و نظام سیاسی مهمترین دغدغه اندیشمندان و تدبیرگران را شکل می دهد چرا که پیشگیری آسان تر و کم هزینه تر از درمان است.
چنانچه نگرش سنتی به مدیریت بحران را «نگرش منفی» بدانیم با این تعبیر که مدیر بحران در انتظار خراب شدن کارها می نشیند و پس از بروز تخریب سعی می کند تا ضرر ناشی از خرابی ها را محدود و ترمیم کند تحلیل هایی که با نگرش پیشگیرانه به بررسی مدیریت بحران می پردازند را باید نگرش مثبت به مدیریت بحران تلقی نماییم. بدین صورت که در معنای مثبت مدیریت بحران همواره باید مجموعه ای از طرح ها و برنامه های عملی برای برخورد با تحولات احتمالی آینده تنظیم شود و مدیران باید درباره اتفاقات احتمالی آینده بیندیشند و آمادگی برخورد با رخدادهای غیر مترقبه را کسب کنند. در اینجا مدیریت بحران بر ضرورت پیش بینی منظم و کسب آمادگی برای برخورد با بحران تاکید دارد».( رضائیان ،۱۳۷۹ : ۵۱۷ )
در هر حال در رویکرد مبتنی بر وضعیت زمانی قبل از بروز بحران مدیریت بحران در کارکردی دوگانه تجلی می یابد:
۱- در کارکرد نخست ؛ اندیشه بنای «جامعه امن»مهمترین مشغله ذهنی استراتژیست هایی است که قبل از هر چیز در پی ممانعت از بروز هر گونه بحران می باشند. در این راستا هدف اصلی مدیریت بحران «طراحی و معماری جامعه ای است که در برابر انواع بحران ها مقاوم بوده و از توانایی صیانت نفس بالایی برخوردار باشد»(پیشگیری بحران)
۲- در کارکرد دوم؛ مدیریت بحران اولاً: شامل هر گونه تلاش برای پیش بینی احتمال وقوع بحران از طریق شناسایی نشانه های بروز بحران است. ثانیاً در پی کسب آمادگی قبلی و ایجاد ظرفیت لازم برای رویارویی، تدبیر و مهار بحران های احتمالی آینده است(پیشگویی بحران).
چنانچه مدیریت بحران را برخلاف مدیریت موقعیت های اضطراری و مخاطره آمیزکه با سوانح طبیعی سروکار دارند فرایندی تلقی نماییم که عمدتاً با بحران هایی سروکار دارد که به دست انسان ها پدید آمده اند یا انسان سبب روی دادن آنها بوده است پذیرش این امر که بحران ها قابل پیشگیری و پیشگویی هستند آسانترمی گردد.
در مورد پیش بینی بروز بحران برخی تحلیل ها همچون ادعای «مایکل برچر» این امر را غیر ممکن می داند. بدین گونه که: «پیش بینی وقوع بحران خاص بین کشورهای الف و ب و احتمالاً کشورهای دیگر در یک نقطه خاص از زمان و مکان غیر ممکن است»( برچر ،۱۳۸۲ : ۷۷ ) از این رو به نظر می رسد که تفکیک و ترسیم مرزی شفاف در تعبیرها و تحلیل های ارایه شده از مدیریت بحران اگر نگوییم غیر ممکن لااقل به سادگی امکان پذیر نیست. هرچند که در این پژوهش جهت سهولت در ارایه مباحث و